نخستین قيام ضد ظلم در حكومت اسلامی/ گفتوگو با داوود ميرباقری، كارگردان مختارنامه
چهار سال تحقيق و پژوهش و نگارش فيلمنامه و پنج سال فيلمبرداري و تدوين و آمادهسازي به اضافه تقريباً بيست ميليارد تومان هزينه، حاصل توليد مجموعهای درباره زندگی مختار ثقفی بود كه به گفته سازندهاش بيش از بيست هزار نما داشت و براي ساخت صحنههای جنگ و نبرد تن به تن آن، جلوههای تصويری و ميدانی نامحسوس و فراوانی به كار رفته بود. مجموعهای كه يكی از شاخصترين و به ياد ماندنیترين مجموعههاي تاريخ تلويزيون به حساب میآيد و بدون شك استاندارد ساخت آثار تاريخی را نه يك گام كه چند گام به پيش رانده است.
شخصيت مختار ثقفي چه جذابيتي براي شما داشت كه تصميم گرفتيد برشي از زندگي پر فراز و نشيب او را به يك مجموعه نمايشي تبديل كنيد؟ آيا در روند تحقيق خود به صورت كرونولوژيك به او رسيديد يا اين اتفاق دليل ديگري داشت؟
ادامه فعاليتهاي تصويري من در زمينه تاريخ اسلام، سلمان فارسي بود؛ نه مختار ثقفي. واقعيت اين است كه من بعد از سريال امام علي(ع) تقريباً هشت سال با تلويزيون كار نكرده بودم. دليلش هم مشكلات فراواني بود كه پخش اين سريال با آن روبهرو شده بود. احساس ميكردم بخشي از زحماتي كه در طول سالهاي ساخت اين سريال كشيدهام با كجسليقگي دچار لطمه شده و اصلاً به ساختار نهاييِ كار آسيب رسانده. به همين دليل علاقهاي نداشتم با تلويزيون همكاري كنم. آن سالها به حوزه تئاتر و سينما برگشته بودم و داشتم براي خودم كار ميكردم. اما در اين فاصله مديران تلويزيون علاقه بسيار زيادي براي همكاري با من از خود نشان دادند و آقاي محمد مسعود با پذيرش تهيهكنندگي سريال معصوميت از دست رفته شرايطي فراهم كرد تا من تحت شرايط ويژهاي بتوانم ادامه و نحوه همكاري با تلويزيون را بسنجم. در حقيقت قرار بود معصوميت... يك كار كوتاه و آزمايش مجددي باشد براي سنجيدن شرايط و همكاري مجدد با تلويزيون. به همين دليل هم در آن مجموعه از يك داستان جمع و جور تلويزيوني بهره برده بودم. تصميم داشتم در كنار ساخت معصوميت... شرايط را بسنجم و ببينم آيا در وضعيت تازه ميتوان يك كار تاريخي را سالم و بي دردسر به آنتن تلويزيون رساند يا نه؛ و اگر پاسخ مثبت بود طرح سلمان فارسي را به جريان بياندازم. به همين دليل مدتها روي داستان سلمان فارسي تحقيق كرده بودم كه حاصل آن نگارش متن اوليه آن بود. متني كه ابعاد اوليه توليد و ساخت در آن در نظر گرفته شده بود اما فقط ديالوگ نداشت. با وجود اين كه قراردادهايي بسته شده بود و من داشتم خودم را براي ساخت سلمان فارسي آماده ميكردم اين طرح بين مديران تصميمگيرنده وقت در سازمان دچار مشكل شد و مراحل اوليه توليد آن يكي دو سال به درازا كشيد. گفتند مقام ارشد سازمان معتقدند ساخت مجموعه سلمان فارسي فعلاً در اولويت تلويزيون قرار ندارد و آنچه فعلاً بيشتر اولويت دارد كار روي طرح «نهضت توابين» است. به من گفته شد كه اگر تمايل به ساخت چنين مجموعهاي داري فعلاً ميتواني اين كار را شروع كني تا بعد. و متن را دادند تا من بخوانم.
طرح كلي بود يا داستان هم داشت؟
نه. فيلمنامه به صورت كامل نوشته شده بود ولي به هر حال من بر اساس ديدگاه و معيارهاي مشخصي كه دارم پيش ميروم. يكي از اين معيارها پاسخ به ضرورتهايي است كه باعث ميشود دليل پرداختن به چنين سوژههايي منطقي جلوه كند. من بايد بدانم داستاني كه قرار است تعريف شود و البته شخصيتهايش چه قرابتي با خود من دارند، از نظر حسي چه نسبتي با من ايجاد ميكنند؛ و پرسشهايي از اين قبيل. بنابراين پاسخم اين بود كه من كه اين طوري كار نميكنم. و براي پيشنهاد شما به مدت زماني احتياج دارم كه خودم را در اين شرايط بسنجم و ببينم كه آيا ميتوانم با سوژهاي كه پيشنهاد شده ارتباط برقرار كنم يا نه. ميتوانم بگويم به دليل ذهنيتي كه داشتم اول با گارد به اين سوژه نزديك شدم. البته شنيدههايم نيز در اين زمينه بيتاثير نبود. شنيده بودم مختار ثقفي شخصيت بزن بهادر و خشني داشته؛ و اين نكته مرا وادار ميكرد عكسالعمل نشان بدهم. بنابراين تصميم گرفتم در اين باره تحقيق كنم و ببينم آيا مسائلي كه درباره او گفته شده و ميشود حقيقت دارد يا نه. زماني كه ذره ذره تحقيقاتم را پيش بردم و به شخصيت مختار نزديك شدم متوجه شدم مسائلي كه سينه به سينه نقل شده با ابهامات فراواني روبهرو است و چندان نميتوان به آنها تكيه كرد. و برعكس، هر چه اطلاعاتم درباره او بيشتر ميشد متوجه ميشدم مختار خصلتهاي دوست داشتني، جذاب و فراواني داشته كه قابل تعمق و بررسي است. به همين دليل ابعاد تازهاي از اين شخصيت پيش چشمم جان گرفت. شايد بتوانم بگويم اين مرحله كه شامل مطالعه، تحقيق و بررسي اسناد و كتب تاريخي بود حدود شش هفت ماه طول كشيد.
كداميك از خصلتهاي اين شخصيت شما را مجذوب خود كرد؟
خصلتهايي كه يك قهرمان، يك ليدر، يك فيلسوف و يك راهنما بايد داشته باشد و همگي از آن مختار بود. يعني آدمي كه آرمان و منش دارد و برمبناي باورهاي خود ميتواند حلال بسياري از مشكلات سياسي و اجتماعي باشد. خلاصه خيلي چيزها بود كه اگر بخواهم آنها را توضيح بدهم مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. به هر حال بعد از تحقيق درباره اين موضوع متوجه شدم ميتوانم با آن ارتباط برقرار كنم. ابهامبرانگيز بودن و پر از راز و رمز بودن اين سوژه مرا به تفكر واداشته بود. به اضافه اين كه ميديدم آنچه كه در اين داستان به وقوع پيوسته چقدر نزديك به حوادثي است كه در روزگار ما رقم خورده. متوجه شدم صرف نظر از قيام مختار كه تحقق خونخواهي از شهادت امام حسين(ع) است انگار در تاريخ زندگي ما نيز تغيير نام داده و دوباره تكرار شده. اين بود كه اعلام كردم حاضرم اين موضوع را با محوريت مختار ثقفي، و نه نهضت توابين جلوي دوربين ببرم.
براي خود شما مهمترين نكتهاي كه در اين ميان وجود داشت چه بود؟
مهمترينش اين بود كه يك انقلاب و دگرگوني اتفاق افتاده بود. چيزي كه در كشور خود ما هم اتفاق افتاده. اينها شايد نزديكترين و آشكارترين نشانههايش بود. البته شباهتهاي مفهومي و معنايي پنهاني هم دارد ولي عمدهترينش اين بود كه ميديدم او به لحاظ فكري با يك نظام درگير بوده. آنهم نظامي كه داعيه دينداري و دفاع از اسلام را داشته ولي به اسم اسلام به نبرد با فرزند پيامبر برخاسته!
شخصيت مختار و ماجراهاي زندگي او چقدر با واقعيتهاي تاريخي انطباق دارد؟
تمام آنچه كه از اين شخصيت در مختارنامه ديدهايد سند تاريخي دارد. به نظر من اين كه يك مجموعه نمايشي بتواند اين همه سند و اطلاعات تاريخي را در خود جاي بدهد اگر نگوييم كم سابقه، حتماً بيسابقه است. همانطور كه ميدانيد دراماتيك كردن روايتهاي تاريخي كار بسيار دشوار و پيچيدهاي است. اما خوشبختانه مختارنامه جزو مجموعههايي است كه كمتر اتفاقي در آن بدون سند و مدرك ساخته شده. در حقيقت ضرورتهاي دراماتيك من را خيلي وادار نكرد كه با تصور اين كه ممكن است داستان آسيب ببيند فلان واقعه يا اتفاق را نبينم يا به آساني از كنارش عبور كنم. از اين دست موارد در مختار... خيلي كم است. شايد حتي به تعداد انگشتان يك دست هم نرسد. و اين اتفاقها مواردي است كه يا تاريخ درباره آن سكوت كرده يا سند بيان كنندهاي نسبت به آن وجود ندارد. البته سندهايي كه ما در مختارنامه به آن اشاره كردهايم بيشتر مشتركات تاريخي است. يعني چيزهايي را مبنا و محور قرار داديم كه تقريباً در همه منابع تاريخي وجود دارد. اظهار نظر افراد و واكنش متقابل سايرين هرگز در اين زمينه دخالت داده نشده. من هميشه و به ناگزير، مشتركات تاريخي را مبنا قرار دادهام يعني تمام آنچه كه همه محققان در طول تاريخ دربارهاش حرف زدهاند. من فكر ميكنم اين لطف خدا بود كه توانستم اين همه اطلاعات متقن تاريخي را در اين مجموعه بگنجانم.
اما بازسازي صحنههاي تاريخي به گونهاي است كه بعضي حوادث سياسي و اجتماعي سالهاي اخير را تداعي ميكند.
متوجه هستم چه ميخواهيد بگوييد اما فيلمنامه اين مجموعه هشت نُه سال پيش نوشته شد و طبعاً نميتوانست به حوادثي كه مورد نظر شماست تكيه داشته باشد. خيليهاي ديگر هم اين نكته را گفتند و به شباهت ماجراهاي مختار و حوادث پس از انتخابات سال 88 اشاره كردند. واقعيت اين است كه شما اگر مبناي كار خود را بر درك مشترك و صحيح از مقطع زندگي خود قرار بدهيد خودِ كار، مسير درست را به شما نشان ميدهد. شايد اين ويژگي به خاطر احساسي است كه من در طول كار داشتم و احساس ميكردم مسير درست حركت همين است. اصلاً هم نميتوانم بگويم كه توانستهام مسير آينده كشورم را پيشبيني كنم. اين مسير، مسيري بود كه ذات چنين كاري ميطلبيد.
به هر حال بايد بپذيريم آنچه كه از مجموع اين شباهتها حاصل ميشود محصول گفتوگوي دروني شما با اجتماع امروز ايران هم هست؛ و بيشتر از آن، بازتاب دهنده موضعگيري شما نسبت به پديدههاي مختلف.
اگر كار هنري اين ويژگي را نداشته باشد كه اصلاً بيهوده است و به درد نميخورد. كه چي؟! كه مثلاً بيايم يك داستان تاريخي را به شكلي كاملاً بي روح تعريف كنم؟ من اگر خودم را هنرمند بنامم حتماً بايد بتوانم اين نسبت را با جامعهاي كه در آن زندگي ميكنم برقرار كنم. هنرمند همواره متناسب با تحليلها و موضعگيريهاي خود، آثار هنري را خلق ميكند. من كه نميتوانم خودم و شرايط پيرامون خودم را در ساخت اثرم راه ندهم. درك من از تاريخ برمبناي شخصيت امروز من شكل گرفته و واقعيت اين است كه وقتي داريد تاريخ را ميخوانيد تا آن را روايت كنيد در يك فضاي ذهني حركت ميكنيد. نه آن دوره تاريخي مورد نظر را تجربه كردهايد و نه دركي از آن زمان داريد. فقط به پشتوانه يك مشت اسناد و مدارك قابل استناد ماجرا را دنبال كردهايد. حالا اين شخصيت و همچنين نوع نگاه و معرفت شماست كه ميتواند در تحليل مستندات تاريخي تاثيرگذار باشد. خود من هميشه با همين روش به تاريخ سفر كردهام و اگر كسي از اولين متنهاي نمايشي كارهاي من را مرور كند به خوبي اين ويژگي را درمييابد. مثلاً با تماشاي نمايشهاي نظير «ايوان مدائن» يا «اسكندر» به راحتي متوجه ميشويد اين كارها برمبناي درك و دريافت، شرايط فكري و باورهاي من شكل گرفته است. تاريخ فقط دو خط درباره اين موضوعات حرف زده اما من آمدهام با درك و دريافت خودم، شرايطي كه در آن زندگي كردهام، دركي كه از عدالت و مبارزه با ظلم پيدا كردهام اين متنها را نوشتهام. البته به اضافه آنچه كه به عنوان يك مسلمان به آن اعتقاد دارم. طبيعي است كه من با چنين شرايطي به حوادث تاريخي نگاه ميكنم. طبيعي است كه حاصل كارم رنگ و بوي امروزي پيدا كند.
ظاهراً در برخي موارد به خاطر رعايت مسائل دراماتيك، تغييراتي در واقعيتهاي تاريخي به وجود آوردهايد.
عرض كردم. اين دست موارد از شمار تعداد انگشتهاي يك دست فراتر نميرفت. البته اين بحث خيلي پيچيده است و نياز به توضيح مفصلي در يك زمان كافي دارد. اما اگر بخواهم مثال بزنم بايد بگويم...
...مثل صحنه كشته شدن پسر عمر بن سعد به دست مادرش.
بله. در اين صحنه جاريه، همسر عمر بن سعد با شمشير به پسر خود ضربه ميزند. تمام آنچه كه قبل و بعد از اين صحنه ميبينيد درست و مبتني بر حوادث تاريخي است. حتي بعضي ديالوگهايي كه در هنگام بازجويي او شنيده ميشود هم خيلي شبيه اسناد موجود در تاريخ است. اما وقتي سر عمر سعد را براي مختار ميآورند پسر او خيلي برآشفته ميشود و حتا به دايي خود (مختار) فحاشي ميكند. در برخي منابع گفته شده او به مختار ميگويد ديگر بعد از پدرش زندگي براي او معنايي ندارد و از آنجا كه اين پسر در واقعه كربلا هم حضور داشته مختار با اعدام او موافقت ميكند. من ديدم شخصيت جاريه به گونهاي است كه نميتواند در برابر هتاكي و بياحترامي فرزند خود نسبت به مختار ساكت بنشيند. بنابراين نشان دادم كه او با شمشير ضربهاي به پسر خود ميزند. اما اين كه ضربه شمشير باعث مرگ او شده يا نه را ما نميبينيم. اين صحنه با جنون جاريه تمام ميشود و من اين نتيجه را به نمايش گذاشتم كه پسر عمر بن سعد نيز پس از خود او كشته شده است. خُب، من براي ساخت چنين صحنهاي چه بايد ميكردم؟ شما وقتي در حوزه تاريخ حركت ميكنيد بايد اين اجازه را داشته باشيد كه نسبت به صحت و سقم بعضي اسناد شك كنيد. در سريال امام علي (ع) هم مشابه اين صحنه را داشتيم. ميدانستم در مسير حركت مالك اشتر به سوي مصر، فرماندار يكي از شهرها به افتخار او يك مجلس مهماني برگزار كرده. در سفره رنگيني كه براي او پهن شده يك ظرف عسل مسموم هم وجود داشته كه باعث شهادت مالك شده. اما من نميتوانستم اين سند را باور كنم چون ميدانستم مالك اشتر به لحاظ نفساني آنقدر وارسته و با تزكيه بوده كه موفق شده از دست امامِ سختگيري با ويژگيهاي علي (ع) حكم بگيرد. البته من روح اين قضيه را ميدانستم و مطلع بودم كه مالك اشتر در آن منطقه به وسيله عسل مسموم به شهادت رسيده. به هر حال بايد كاري ميكردم كه هم خودم به لحاظ روحي مجاب شوم و هم آن شخصيت تاريخي آسيب نبيند. بنابراين ماجرا را طوري طراحي كردم كه عسل به شكل خاصي به مالك برسد. تغييري كه من در اين مورد ايجاد كردم اين بود كه عسل از دست يك رعيت به مالك اشتر ميرسيد. رعيتي كه مالك نميتوانست دست رد به سينه او بزند.
به هر حال تاثيرگذاري چنين صحنهاي بيشتر از چيزي است كه در روايات گفته شده.
البته من درباره تاثيرات حسي و دراماتيك صحنهها خيلي بحث دارم ولي حرف من اين است كه عملكرد منطقي و قابل پيشبيني برخي آدمها با آنچه كه شنيده شده خيلي فرق دارد. در همين مورد بخصوص، بر اساس شناختي كه تماشاگر از مختار پيدا كرده خيلي بعيد است او براي كسي كه محاكمه و مجرم شناخته نشده حكم اعدام صادر كند. و گر نه من ميدانم و در تاريخ هم گفته شده قصاصِ يك نفر به جاي خود امام و قصاص فرزند او به جاي علياكبرِ حسين (ع). اين ضرورتهاي دراماتيك است كه مرا وادار ميكند از شنيدن حكم اعدام از زبان مختار اجتناب كنم چون به شدت اين شخصيت را آسيب پذير ميكند. يكي ديگر از چيزهايي كه به من خُرده گرفته شد نشان ندادن صحنه مرگ ابن زياد بود. در حالي كه نمايش اين صحنه– آنهم بعد از آن همه ماجرا كه در سكانس مورد بحث ايجاد ميشود– كار سخت و دشواري نبود! تصور كنيد اگر اين شخصيت در موقعيت مظلوميت قرار ميگرفت چقدر ميتوانست به لحاظ حسي تاثيرگذار باشد و اگر من مظلوميت او را نشان ميدادم نقض غرض نبود؟ آنهم ابن زياد كه اين همه جنايت به وجود آورده و فاجعه درست كرده. خيلي راحت بود كه نشان بدهيم ابراهيم بعد از آن همه جنگ تن به تن يك شمشير هم به ابن زياد ميزند! جالب اين كه طبق اسناد تاريخي، او با شمشير به دو نيم تبديل شده و همين نشان دادن او كه بدنش به دو تكه تبديل شده براي من مشكل بود؛ چه رسد به ساير موارد!
يعني اين صحنه اصلاً فيلمبرداري نشد؟
من اصلاً چنين صحنهاي را قبول نداشتم كه بخواهم بسازمش. بنابراين نسبت به آن سكوت كردم و نشان دادم كه تصوير در حال ورود به گرد و غبار، اين لحظه را نشان ميدهد. اين به خاطر سختي كار و بازسازي چنين صحنهاي نبود. حتماً صحنههاي جنگ و نبرد مختارنامه را فراموش نكردهايد. صحنههايي كه در اين مجموعه ساخته شد به لحاظ نمابندي، جلوههاي ويژه تصويري و ميزانسن بازيگران واقعاً منحصر به فرد است. در اين مجموعه، تمام نبردهاي تن به تن به صورت واقعي در مقابل چشم دوربين اجرا شده و تنها بعضي لحظههاي كوتاه آن توسط جلوههاي ويژه مورد ويرايش قرار گرفته. مثلاً صحنهاي كه اسبها از زير خاك بيرون ميآيند يا زمين دهان باز كرده و آدمها را ميبلعد. اين صحنه به صورت كامل سر صحنه اجرا شده اما فقط با استفاده از جلوههاي تصويري، پرده آبي رنگي كه پشت آنها بوده حذف شده. در حقيقت اسبها به صورت واقعي از زير خاك بيرون آمدهاند. براي ساخت اين سكانس مدتها فكر شده بود. البته اجراي آن به كانالهايي حفاري شده و استتار شده نياز داشت كه همهشان طراحي و ساخته شده بود. ميخواهم بگويم براي سكانسهاي جنگي همه كار كرده بوديم؛ ديگر كاري نداشت كه صحنه مبارزه ابراهيم و ابن زياد را هم نشان بدهيم!
متاسفانه اشاره موشكافانه به برخي اطلاعات و مطرح كردن آنها با تماشاگران، حاصلي جز به هم ريختن ذهن برخي از آنها ندارد. مثل نامه محمد حنفي به مختار كه خيليها ميپرسند اصلاً اين نامه به مختار داده شده يا نه. در تاريخ هيچ سندي پيدا نميكنيد كه او اين نامه را به مختار داده. پس حتماً مختار اين نامه را جعل كرده ديگر! در چنين شرايطي من چهطور بايد با اين ماجرا برخورد ميكردم؟ بايد نشان ميدادم كه مختار با آن سياست، فرهيختگي، جنگآوري و هوشي كه دارد اين كار خلاف را انجام داده؟ و به صورت تلويحي اشاره ميكردم كه او جاعل است؟ سعي كردم برخورد من با اين ماجرا به صورت دراماتيك باشد و صحنهاي را طراحي كردم كه وقتي عبدالرحمن نزد مختار ميآيد و ميگويد حكم شما از سوي محمد حنفي تاييد شده او حيرت ميكند و ميگويد: «عبدالرحمن! اگر بگويم دستي كه آن حكم را نوشت و زباني كه تاييدش كرد دست و زبان علي(ع) بود باور ميكني؟!» به نظر من با اين كار، آنهمه شبههاي كه در تاريخ پيرامون اين حكم وجود داشت زدوده شد. وظيفه هنر همين است ديگر. هنر بايد همانقدر شبهه زدايي كند كه بتواند براي ابهامات هم پاسخ داشته باشد.
يكي ديگر از اين نمونه كارها ايجاد تغيير در سن ابن حُر است. به پير، به پيغمبر من ميدانستم سن واقعي او چهقدر است! اما براي آن كه تاثيرگذارتر باشد نشان دادم كه او يك جوان بوده است. باورم اين بود كه اگر جريان منتقد كه نسبت به حكومت مختار ايجاد شده يك جريان جوان باشد موثرتر، مقبولتر و پذيرفتنيتر خواهد بود. هدف دراماتيكي كه من در نظر داشتم مهمتر از اين بود كه اين شخصيت را در سن واقعي خودش نشان بدهم اما گاهي وقتها ضرورتهاي دراماتيك باعث ميشود برخي سندها عمداً ناديده گرفته شود. البته منظورم برخي از آنهاست. به هر حال اين كه اول حرفم گفتم مبالغه نيست. اين كه يك مجموعه نمايشي توانسته باشد اين همه مستندات مكتوب و تاريخي را در خود بگنجاند واقعاً بينظير است.
يكي از تاثيرگذارترين تمهيداتي كه در مختارنامه به كار رفته، تلفيق گفتارنويسي وزين و فاخر اينگونه مجموعهها با گفتارهاي رايج و روزمره عمومي است. به نظر ميرسد چنين تمهيدي ريشه در كارها و تجربههاي قبلي شما در اين زمينه دارد.
حتماً همين طور است. به هر حال زبان سينما، زبان نمايش و فيلم، نه زبان تاريخ است و نه ادبيات. يعني جملهاي كه نوشته ميشود بايد يكبار گفته شود و با كمترين واسطه، بيشترين تاثير را داشته باشد. بعضيها به من خُرده گرفتند كه چرا تمام گفتارهاي مختارنامه به نثر فاخر نوشته نشده. آخر، نثري كه تماشاگر عادي چند بار بايد آن را بشنود و تازه در نهايت به صورت كامل هم متوجه نشود شخصيت ماجرا چه ميخواهد بگويد چه فايدهاي دارد؟ فرض كنيد امكان تكرار سريال وجود ندارد و هيچ ابزاري براي ضبط و بازپخش آن اختراع نشده. شما با همان يكبار شنيدن جمله هم بايد بتوانيد مفهوم آن را دريابيد. در چنين شرايطي تنها امكاني كه از نظر ديالوگنويسي وجود دارد و اين خصيصه هم در آن وجود دارد زبان تمثيل است. گاهي در زبان تمثيل با اضافه كردن يك نيم بِيت يا با تركيب كردن چهار واژه، مفاهيم بسيار زيادي منتقل ميشود. بنابراين ترجيح ميدهم از اين حوزه بيشتر استفاده كنم؛ كه هم غني است، هم عمق فراواني دارد و در عين سادگي، چند پهلو و كنايي هم هست. جالب اين كه برخي خُرده گرفته و گفتهاند اين ضربالمثلها كه ايراني است! من كه نميتوانم به واقعيت زبان جاري در داستان وفادار باشم. اگر قرار باشد همه چيز واقعگرا باشد همه شخصيتها بايد عربي حرف بزنند. در حالي كه من بايد يك زبان خاص را انتخاب ميكردم كه براي مخاطب فارسي زبان مجموعه باورپذير و قابل فهم باشد.
از اين جالبتر انتقادي بود كه در يكي از بخشهاي خبري تلويزيون مطرح شد و آن، استفاده از پرچم سه رنگ براي استفاده در صحنه خاك سپاري همسر و فرزند كيانِ ايراني بود!
آن كه يكي از اشتباهات مسلم تلويزيون بود. البته من به خيليها كه اين پرسش را مطرح كردند گفتم كه اين پرچم ايران نيست. من هيچ كجاي كار نگفتهام كه اين پرچم ايران است. اين پرچمِ قيام مختار است. براساس مداركي كه در كتب تاريخي وجود دارد پرچم مختار مركب از سه رنگِ سبز، سفيد و سرخ بوده؛ و اين سه رنگ در غالب صحنههاي لشگركشي مختار و يارانش ديده ميشود. تركيب اين سه رنگ در يك پرچم، آن را به پرچم ايران نزديك كرده. تازه اصلاً شبيه پرچم ايران هم باشد. چه عيبي دارد؟! به نظر من زيباترين تركيب اين سه رنگ، همين پرچم خودمان است. من ميتوانستم با عوض كردن جاي اين سه رنگ كاري كنم تا هيچكدام از اين سوءتفاهمها ايجاد نشود. اما ديدم حس خوبي ايجاد ميكند؛ حتي اگر اين نكته از آن استنباط شود. تازه، من از برخي محققان متاخر چيزهايي شنيدهام كه خيلي جالبتر از اينهاست. يكياش اين است كه ميگويند تركيب اين سه رنگ در پرچم امروز ايران ريشه در پرچم قيار مختار دارد! و ديگر اين كه ميگويند آتشي كه در شب شروع قيام مختار در كوفه افروخته شد توسط ايرانيها و بهخاطر مراسم چهارشنبهسوري افروخته شده بود. به نظر من جالبترين نكته در قيام مختار اين است كه اولين قيام ضد ظلم در دل يك حكومت اسلامي است و ايرانيها نقشي كليدي و مهمي در آن دارند.
شايد بتوان گفت ايرانيها با اين كار اعاده حيثيت كردهاند.
من سعي ميكنم اين تعبير را با احتياط بيشتري به كار ببرم. اما به هر حال در قيام مختار، ايرانيها براي عدالت خواهي منسجم شدند و عليه بي عدالتي فرياد كشيدند. به هر حال همانطور كه گفتم از اين دست موارد زياد است. مثلاً در ميانه پخش سريال برخي مديران فرهنگي با من تماس گرفتند و گفتند چرا اسم فلان شخصيت رستم است. مگر رستم در آن زمان هم بوده؟ و پرسشهايي از اين قبيل. به چنين افرادي من چه بايد ميگفتم؟ آخر عزيز من! فردوسي «شاهنامه» را به نظم نوشت و رستم را احيا كرد. اينها اسطورههاي ما هستند. اين شخصيتها از زماني كه تاريخ باستان به وجود آمده وجود داشتهاند و نسل به نسل و سينه به سينه منتقل شدهاند. و فردوسي آمد با جمعآوري اين شخصيتها شاهكار خودش را نوشت و «شاهنامه» را به وجود آورد. وگرنه رستم، سهراب، سياوش، سيمرغ، زال و ساير شخصيتهاي شاهكار فردوسي شخصيتهاي اساطيري ما هستند. خب، من چه بايد ميكردم؟ بايد ميآمدم و اين نكته را در بخشي از داستان مختار توضيح ميدادم؟ خوشبختانه اين نكته مثل نكته قبلي رسانهاي نشد و گر نه براي تلويزيون خيلي آبروريزي ميشد! در چنين شرايطي است كه جهل خودمان را به حساب گاف فيلمساز ميگذاريم و در ضمن با افتخار، آن را رسانهاي هم ميكنيم! بهتر است كمي زحمت به خودمان بدهيم و ضمن در نظر گرفتن شرايط عدل و انصاف، اين نكتهها را مطرح كنيم. خصوصاً پس از يقين پيدا كردن، نه پيش از جمعآوري اطلاعات. البته آسيبش را هم خودمان ميبينيم. وقتي چنين مسالهاي از رسانه ملي اين مملكت تحت عنوان «گاف مختارنامه» مطرح ميشود مخاطب عام چه نظري بايد داشته باشد؟ و زماني كه اين مخاطب، توضيحات من را بشنود ديدگاهش نسبت به بخشهاي مختلف خبري چه تغييري ميكند؟!
البته اگر بحث گاف باشد ميتوان به سايه فيلمبردار در يكي از صحنههاي مجموعه اشاره كرد كه خيلي بيشتر از اين موارد به چشم ميآمد.
جالب است كه اين صحنه كه شما به آن اشاره ميكنيد را من حذف كرده بودم و با يك ديزالو تا حد ممكن آن را رتوش كرده بودم ولي عظيم جوانروح (مدير فيلمبرداري مجموعه) گفت بهتر است از اين نما استفاده كني و اصلاً با مسووليت خود من از آن استفاده كن! در مورد اين نما ما حتي سر صحنه هم متوجه اين نكته نشديم چون كيفيت دوربينهايي كه از آنها به صورت تصوير شاهد استفاده ميكرديم چندان مطلوب نبود. فيلمبردار هم از آنجا كه تصوير حركت داشت سايه خود را در ويزور نديده بود. به هر حال شوخي كه نيست! مختارنامه بيست هزار پلان داشته كه برخي از آنها به لحاظ فني بسيار پيچيده و اجراي آن بسيار دشوار است. بايد اين احتمال را قائل شويد كه ممكن است براي اين بيست هزار پلان صد تا غلط هم وجود داشته باشد. اگر بخواهم به موضوع بحث برگردم بايد اشاره كنم من درباره شخصيت مختار خيلي تحقيق كردم و سعي كردم تحقيقاتم در زمينه زندگي او خيلي جامع و كامل باشد. اما به هر حال كار بي غلط متعلق به خداست. گاهي وقتها پيش ميآيد كه آدم تمام تحقيقات لازم را انجام داده و اسنادي كه جمعآوري كرده مو لاي درزش نميرود اما ابعاد كار، آنچنان وسيع است كه ممكن است باعث شود نكته يا نكتههايي از قلم بيافتد. البته همانطور كه توضيح دادم در مواردي كه اشاره شد نكتههاي مورد بحث اشتباه نبود و كاملاً عمدي به كار رفته بود. با اين وجود من خودم معتقدم اين مجموعه ضعفهايي دارد و اگر امروز آن را بسازم قطعاً بهتر از چيزي كه ساخته شده خواهد بود.
اين كه اصلاً ذات هنر است. اگر شما به عنوان هنرمند بپذيريد كاري كه انجام دادهايد نظير ندارد يعني به پايان خط خلاقيت رسيدهايد.
همين طور است. به همين دليل هميشه چند درصد جاي خطا براي خودم قائل هستم و البته ميدانم تواناييهايم محدود است. البته سعي ميكنم با مطالعه، پژوهش و تحقيق، اين توانايي را گسترش بدهم. به همين دليل ممكن است كاري كه ميخواهم انجام بدهم نقايصي داشته باشد. با تمام اين حرفها معتقدم آثار هنري بايد مورد نقد و بررسي دقيق قرار بگيرد. جريان نقد منصفانه هميشه به كار كمك ميكند و فضايي به وجود ميآورد تا عوامل توليد حواسشان را جمع كرده و كارشان را علميتر انجام بدهند. اگر جريان نقد نباشد كه ممكن است خيلي از موارد، شكل و اجراي سهلانگارانهاي به خود بگيرد. همين كه من بدانم چشمهاي دقيق و آدمهاي منصفي هستند كه كار مرا دنبال ميكنند بيشتر به من انگيزه ميدهد.
يكي از مهمترين ويژگيهاي مختارنامه بازي درخشان فريبرز عربنيا در نقش اصلي بود. خود شما به عنوان فيلمنامهنويس حتماً در مرحله نگارش، بازيگر يا بازيگراني را در نظر داشتهايد و چه بسا برخي صحنهها يا بعضي ديالوگها را اصلاً متناسب با توانايي بازيگر مورد نظر خود نوشته باشيد. از آنجا كه تا پيش از مختارنامه تماشاگران سينما و تلويزيون هيچ ذهنيتي نسبت به حضور عربنيا در يك نقش تاريخي نداشتند برايم خيلي جالب است بدانم كه اصلاً بر چه مبنايي او را براي اجراي اين نقش انتخاب كرديد؟
اگر بخواهم خيلي خلاصه بگويم بايد اشاره كنم روزها و شبهايي كه مختارنامه را مينوشتم با توجه به تجربهاي كه از حضور جمشيد هاشمپور در مجموعه مسافر ری داشتم براي اجراي اين نقش به او فكر ميكردم. اما بنا به دلايلي تهيهكننده با هاشمپور به نتيجه نرسيد و من مجبور شدم به بازيگر ديگري فكر كنم. اصلاً من عربنيا را براي تستِ بازي در نقش ابن زياد دعوت كرده بودم و فكر نميكنم خودش هم اين را بداند. اين شايد اولينبار باشد كه درباره ماجراي انتخاب شدن او براي نقش مختار توضيح ميدهم. وقتي از نزديك با او صحبت كردم در نگاهش چيزي ديدم كه احساس كردم ميتواند مختارِ داستان ما باشد. بنابراين اصلاً به او نگفتم كه براي بازي در كدام نقش دعوت شده و خواهش كردم براي بازي در نقش مختار تست بدهد. وقتي تست را ديدم هيبت مختار، قويتر از آنچه كه در ذهنم بود جلوي چشمم ظاهر شد. شايد صد در صد به نتيجه نرسيده بودم ولي زماني كه در كاشان مشغول فيلمبرداري بوديم و من براي اولينبار عربنيا را در لباس مختار ديدم باور كردم كه او ميتواند نقش مختار را بازي كند. و الآن كه توليد مختارنامه به پايان رسيده با توجه به صلابتي كه در رفتار و حركاتش وجود دارد فكر ميكنم كه او بهترين گزينه براي اين نقش بوده است. يكي از ويژگيهاي او اين بود كه هرگز جملهاي كه متوجه معناي دقيق آن نشد را به زبان نياورد. در حقيقت او با تمام وجود درك ميكرد چه بايد بگويد و اين مساله بسيار مهمي بود. آنچه كه او به زبان ميآورد با تمام ايمان به زبانش جاري ميشد و نشان ميداد كه او كاملاً به آن اعتقاد دارد. در مجموع بايد بگويم از او و انتخابش براي اين نقش خيلي راضي هستم. زماني كه عربنيا چند صحنه ابتداي داستان را بازي كرد ديگر خيالم از بابت او راحت شد. از آنجا به بعد هر وقت مختار در صحنه حضور داشت من ديگر نگران او نبودم و سعي ميكردم انرژيام را براي هدايت ساير نقشها متمركز كنم. خوشبختانه در زمان توليد اين مجموعه، هر كدام از بازيگران كه من به آنها فكر كرده بودم در مختارنامه حضور پيدا كردند.
مختارنامه نسبت به كارهاي قبلي شما از صحنههاي عظيم، نبردهاي گسترده و سياهي لشگرهاي بيشتري برخوردار بود. شما براي نزديك شدن به مرحله ثبت آن صحنه چه تمهيدي به كار بستيد؟ از استوريبورد و فيلمنامه مصور استفاده كرديد يا به نوشتن تعداد نماها و اندازههايشان روي كاغذ بسنده كرديد؟
من روش پيچيدهاي ندارم. از آنجا كه خودم متنهايم را مينويسم سعي ميكنم در طول دوران نگارش اين كار را انجام بدهم. در زمان نوشتن مختار... هم اينطوري بود. يعني وقتي صحنهاي را مينوشتم و كامل ميكردم اغلب تصويرها در ذهنم شكل گرفته بود. حالا شايد اين نكته براي شما جالب باشد ولي من قبل از آن كه صحنهاي را كارگرداني كنم سعي ميكنم آن صحنه را خوب در ذهن خودم تجسم كنم. يعني چشمهايم را ميبندم و درباره صحنهاي كه به آن فكر ميكنم تخيل ميكنم. بنابراين بخش زيادي از تصويرها و ميزانسنها در لحظه شكلگيري كلمات و نگارش فيلمنامه شكل ميگيرد. گاهي وقتها يادداشتهايي هم ميگذارم تا سر صحنه يادم نرود چه بايد بگيرم. اما استوريبورد...نه! البته در روزهاي اول، بخشي از كار با استفاده از استوريبورد توليد شد چون احساس ميكردم اينطوري ميتوانم ذهنيتم را به ساير عوامل منتقل كنم ولي ديدم كاربرد چنين تمهيدي بسيار وقتگير و هزينهبَر است. و در ضمن، حجم كار خيلي بالاست. بعد از دو سه ماه به اين نتيجه رسيدم كه حالا ميشود با حرف زدن و توضيح دادن به عوامل فني و توليد، با آنها همسليقه شد و كار را پيش بُرد. از اين مرحله به بعد، به همان تخيلاتي كه در دوران نگارش فيلمنامه داشتم اكتفا كردم. البته بعضي صحنهها هم كه به طور طبيعي بعد از آمدن بازيگر و طراحي ميزانسن تغيير ميكند چون فيلمساز در ابتدا با شرايطي ذهني مواجه است و ناگهان سر صحنه مجبور است خود را با عينيات منطبق كند. به عنوان مثال من در هنگام ساخت مختارنامه تصور خاصي از بازي بعضي بازيگرها داشتم اما وقتي اجراي آنها را سر صحنه ميديدم نظرم عوض ميشد و سعي ميكردم در نحوه كارگرداني خودم تغيير ايجاد كنم.
ميشود مثال بزنيد؟ كداميك از بازيگرها از اين ويژگي برخوردار بودند؟
فرهاد اصلاني يكي از آنها بود. يعني او به گونهاي بازي ميكرد كه گاهي وقتها من مجبور ميشدم پلان ذهني خودم را تغيير بدهم و از زاويه ديگري به او نگاه كنم. يادم هست در سكانسهاي مربوط به كاخ، صحنهاي بود كه او تلاش كرد به گونهاي متفاوت با آنچه كه من در ذهن داشتم بازي كند. او هنگام بازي آن صحنه حركت كرد و من ديدم اين نوع بازي درستتر از چيزي است كه من در ذهن داشتم. در يكي از صحنههاي جنگ هم مشابه اين اتفاق افتاد و من متوجه شدم يكي از نماها با وجود تمرينهاي فراوان، خوب از كار در نميآيد. از آقاي اردلان كه بايد آن صحنه را بازي ميكردم پرسيدم مشكل چيست؟ ايشان توضيح داد كه برمبناي فيلمنامه، اصلاً صحنه را به شكل ديگري ديده است. وقتي او ذهنيت خود را توضيح داد من ديدم پلاني كه او تشريح ميكند خيلي بهتر از چيزي است كه من فكر كرده بودم. بنابراين جاي دوربين را تغيير دادم و از زاويهاي كه بهتر بود آن صحنه را گرفتم.
در مورد صحنههاي جنگ در مختارنامه كه خود شما هم به آن اشاره كرديد بايد تاكيد كرد اجراي نماها و كنترل اجزا در آنها بسيار خوب و با دقت انجام شده و در حقيقت استاندارد مجموعهسازيِ تلويزيون در اين زمينه، چند پله پيشرفت داشته است. بعيد ميدانم سازندگان مجموعههاي تاريخي پس از مختارنامه بتوانند اين استاندارد را زير پا بگذارند.
من ميخواهم جمله شما را كمي اصلاح كنم و بگويم خوشبختانه مختارنامه به استانداردهاي جهاني دست يافته است. شما سه چهار سكانس از اين مجموعه را در نظر بگيريد و با سكانسهاي مشابهي در سينماي هاليوود مقايسه كنيد. به عنوان مثال سكانس حمله با منجنيق به بيتالمقدس در فيلم قلمروي بهشت (ريدلی اسكات) را مقايسه كنيد با سكانس آتشسوزی كعبه در كار ما. واقعاً اگر كارهايي كه در مختارنامه انجام شده منصفانه بررسي شود خيلي ميتواند به سينماي تاريخي ما كمك كند. البته من نميخواهم بگويم شقالقمر كردهايم ولي ميخواهم بگويم سكانسهاي خاصي كه در اين مجموعه توليد شده اصلاً مطابق با استانداردهاي جهاني است.
البته در سكانسهاي جنگي و نبردهاي تن به تن كه در هاليوود ساخته ميشود در سرعت ثبت نماها تغيير ايجاد ميكنند تا كُنديِ سرعت و حركت بازيگرها به چشم نيايد اما در مختارنامه چنين تمهيدي به كار نرفته و گاهي وقتها فربگي و عدم تحرك كافي بازيگرها توجه تماشاگر را به خود جلب ميكند.
همانطور كه حدس زدهايد من هيچ تغييري در سرعت نماها ايجاد نكرده بودم.
يعني اين كار به قصد انجام شد؟
من ميخواستم اتفاقي كه در حال ثبت شدن بود درست ايجاد شود. براي اين صحنهها بازيگرها خيلي خيلي تمرين ميكردند. اصلاً يكي از سختيهاي كار مختار... اين بود كه بازيگرها براي ساخت اينگونه صحنهها بايد حتماً آماده ميشدند. در فيلمهايي كه شما به آنها اشاره ميكنيد معمولاً نماها را خُرد ميكنند و از آنها به صورت كوتاه كوتاه استفاده ميكنند. در حالي كه در مختار... ميبينيد دوربين، تنها در يك نما با بازيگر تراولينگ ميكند و او در اين صحنه با شمشير چند نفر را ميزند. در حالي كه در نمونههاي غربي بيش از دو حركت از بازيگر نميخواهند!
در آن نوع فيلمها و در هنگام تدوين، سرعت حركت تصوير را نيز كم و زياد ميكنند كه شيوه تازهاي در تاثيرگذاري بصري است.
بله ولي من نيازي نميديدم كه از چنين تكنيكي استفاده شود. احساسم اين بود كه هنرپيشه به گونهاي بايد در صحنه حركت كند كه قدرت و توانايي حضور در اين صحنهها را داشته باشد. البته سخت بود ولي دور از دسترس نبود. حالا ممكن است بعضي بازيگران بهخاطر هيكل تنومندشان نتوانسته باشند چالاكي لازم را به نمايش بگذارند...
...به هر حال سنگيني لباسهاي رزم و استفاده از شمشير يا ساير ادوات جنگي هم در اين زمينه بيتاثير نبوده.
بله همينطور است. واقعاً استفاده از اين وسايل و لباسها طاقتفرسا بود.
يكي ديگر از انتقادهايي كه از مختارنامه شده بود كاربرد قسمتي در پايان هر قسمت و اطلاعرساني نسبت به برشهايي از ماجرا بود كه البته تازگيها در تلويزيون مُد شده و تماشاگران قرار است از طريق آن بفهمند در هفته آينده چه خواهند ديد. گاهي وقتها تصويرهاي انتخابي، بخشي از داستان قسمت بعدي را لو ميداد و جذابيت آن را تا حد ممكن كماثر جلوه ميكرد. اصلاً از ابتدا به چنين تمهيدي فكر كرده بوديد يا...
...نه، اين پيشنهاد آقاي ضرغامي بود و در قسمت اول و دوم مجموعه، اين قسمت درست بعد از تيتراژ به نمايش گذاشته ميشد. اما ايشان اصرار داشت كه اين قسمت پيش از شروع تيتراژ پاياني بيايد. همين موضوع، تيتراژ مجموعه را دستخوش تغييراتي كرد. بنابراين من مجبور شدم تمام پلانهايي كه قرار بود تيتراژ روي آنها بيايد را كنار بگذارم.
به نظر من كه خيلی حيف شد.
ببينيد. اين يك سليقه است و نميتوان گفت كه حيف شد. به هر حال قرار بود در اين قسمتها جاذبهاي ايجاد شود تا به پرسشهاي بينندگان علاقهمند به قسمت يا قسمتهاي بعدي مختارنامه پاسخ داده شود. من اصلاً به درست يا غلط بودن چنين شيوهاي كار ندارم. اين خواسته رييس سازمان بود و من چون اين موضوع را غيرمنطقي نميديدم سعي كردم به بهترين شكل اين كار را انجام بدهم. همانطور كه در طول پخش مختارنامه ديديد اين مجموعه چهل قسمت داشت و براي هر قسمت يك اسم جداگانه طراحي شده بود. يعني اين داستان قابليت آن را داشت كه حتي به صورت قطعه قطعه هم ديده شود و من سعي كردم در قسمت «آنچه خواهيد ديد...» جذابيتهاي داستان لو نرود. به هر حال دوست عزيز من، اين نكتهاي كه شما به آن اشاره ميكنيد سليقهاي است ديگر! و اولينبار از زبان شما دارم نسبت به آن انتقاد ميشنوم. همانطور كه خود شما هم گفتيد هر از چند گاهي بعضي چيزها در تلويزيون مُد ميشود. يكياش هم اضافه كردن چنين قسمتي به انتهاي مجموعههاست.
در يكي از گفتوگوهايي كه در ميانه پخش مختارنامه انجام داده بوديد نسبت به حذف بعضي صحنهها واكنش نشان داده بوديد.
من فقط نسبت به يك صحنه مساله داشتم و آن هم صحنهای بود كه اصلاً نشان داده نشد. منظورم صحنه معروف و مربوط به حضرت ابوالفضل(ع) است كه مشكل پخش آن از حد مميزي هم فراتر رفته بود. البته بايد اشاره كنم در ميان فيلمها و مجموعههاي تاريخي كه ساختهام مختارنامه سالمترين كار من است كه به آنتن پخش رسيده. اگر حذف و مميزي بعضي ديالوگهاي غيرضروري را در نظر نگيريم ميتوانم بگويم مميزيِ اعمال شده بر مختار... در حد هيچ بود! اما در مورد صحنه حضرت ابوالفضل(ع) مشكلي كه خيلي جدي هم بود اين بود كه نميتوان چهره حضرت را نشان داد. من در گفتوگوهايي كه در اينباره داشتم گفتم اگر ميدانستم نميتوانم چهره اين حضرت را نشان بدهم اصلاً اين صحنه را نميساختم يا آن را طور ديگري كارگرداني ميكردم. متاسفانه روند كار به گونهاي پيش رفت كه هيچ اميدي به باز شدن اين گره كور وجود نداشت. به هر حال مطمئن باشيد تا زماني كه عمر و تواني براي كار كردن داشته باشم زير بار دستورهاي فرمايشي و سازماني نخواهم رفت. من با كارهايم نشان دادهام اهل سفارشي ساختن و دستور گرفتن نيستم و فيلمي را ميسازم كه به آن اعتقاد داشته باشم.
نكته: اين گفتوگو در يكصد و هشتمين شماره ماهنامه صنعت سينما به چاپ رسيده است.