تصویری از گفت‌وگوی نگارنده با نشریه‌ی روزانه‌ی فجرحدود یک ماه قبل از برگزاری جشنواره‌ی فیلم فجر، یکی از اعضای نشریه‌ی روزانه‌ی این جشنواره با من تماس گرفت و گفت امسال تصمیم گرفته‌ایم با تعدادی از خبرنگارها و روزنامه‌نگارهای پرسابقه گفت‌وگو کنیم؛ و خُب، منظورش این بود که: «یکی از آن‌ها تو هستی.» از آن‌جا که سابقه‌ی خوبی از مصاحبه‌های تلفنی ندارم (شرحش بماند برای وقتی دیگر) خواهش کردم پرسش‌ها را بدهد تا بنویسم و برایش ایمیل کنم. قول دادم گفت‌وگو را طوری تنظیم کنم که کسی متوجه نشود به‌صورت کتبی انجام شده و پرسیدم: «حجمش چه‌قدر باشه؟» که گفت: «حدود هزار و پانصد کلمه.» اما وقتی بولتن را دیدم متوجه شدم متن مورد نظر به حدود پانصد کلمه ارتقا پیدا کرده (!؟) و تازه، بخش‌های جذاب آن هم که اصلاً وجود ندارد! خُب، چه می‌توان گفت؟ ظاهراً همین که رفقا به یاد من بوده‌اند کافی‌ست.
به‌هرحال آن‌چه در پی می‌خوانید متن کامل همان گفت‌وگوست که شاید بتواند تصویر بهتری از نگارنده ارائه کند. تصویری از یک «همیشه خبرنگار» که اینک از پشت پرچینِ جوانی خود را به محدوده‌ی میانسالی رسانده است.


 چه سالی و چه‌طور وارد مطبوعات شدید؟

بنده در ابتدای سال 1371 و از طریق دوستم امیرمحمد دهستانی که مرا به تحریریه‌ی یکی از نشریات سینمایی معرفی کرد وارد کار مطبوعات شدم. ایشان را از کلاس‌های کنکور دانشگاه هنر می‌شناختم. دهستانی در آن کلاس‌ها به من و سایر داوطلبان، مبانی سینما و درس‌های مقدماتی کارگردانی را یاد می‌داد. در حقیقت این دوره، تنها زمانی بود که به خاطر آن به دانشگاه هنر و سپس دانشکده‌ی سینماتئاتر رفتم. به تعبیری بهتر هرچه از مبانی سینما، کارگردانی فیلم و زیبایی‌شناسی هنر بلدم ریشه در همان کلاس‌ها‌ دارد. البته ماجرای ورود من به مطبوعات داستان جالب‌تری دارد. وقتی سرباز بودم در وزارت دفاع خدمت می‌کردم. زمستان سال 70 وقتی داشتم از کنار پل سیدخندان رد می‌شدم دیدم یک گروه در پیاده‌رو مشغول فیلم‌برداری فیلمی هستند. آن‌وقت‌ها آن‌قدر مجله «فیلم» را زیر و رو کرده بودم که دیگر بعضی کارگردان‌ها و عوامل فنی را می‌شناختم. آن روز از بین آدم‌هایی که آن‌جا بودند کیانوش عیاری و علی‌رضا زرین‌دست را شناختم و چون علاقه‌مند سینما بودم همان‌جا کنار خیابان بین سایر رهگذران کنجکاو ایستادم و با دقت کار آن‌ها را زیر نظر گرفتم. متوجه شدم آن‌ها در حال ساخت «آبادانی‌ها» هستند که خبر تولید آن در مجله «فیلم» چاپ شده بود. مثل جادوشده‌ها خیره شده بودم به افراد حاضر در صحنه و طبعاً همه‌چیز– حتی برگه‌ی مرخصی روزانه که توی جیبم بود– را فراموش کرده بودم! آن‌شب وقتی به خانه رسیدم خودکار و کاغذ برداشتم و شروع کردم به نوشتن همه‌‌ی آن چیزهایی که دیده بودم. معیاری که توی ذهنم داشتم هم گزارش پشت‌صحنه‌هایی بود که آن سال‌ها در مجله «فیلم» چاپ می‌‌شد. وقتی مطلبم به پایان رسید تیترش را گذاشتم «دزدان دوچرخه زیر پل سیدخندان» و با این آرزوی شیرین که روزی این گزارش پشت‌صحنه در یکی از نشریات سینمایی به چاپ برسد به خواب رفتم. بهار سال 71 وقتی کارت پایان خدمتم را گرفته بودم و دنبال کار می‌گشتم، دهستانی که برای مجله‌ی «فرهنگ و سینما» مقاله ترجمه می‌کرد من را به تحریریه‌ی این نشریه معرفی کرد. من هم یادداشت‌های پراکنده‌ای که برای دل خودم نوشته بودم به اضافه‌ی همان گزارش پشت‌صحنه را پیش سردبیر بردم که در شماره‌ی بیستم آن نشریه (آبان 71) به چاپ رسید.
اولین حضورتان در جشنواره به چه سالی برمی‌گردد؟
اگر منظورتان این است که اولین‌بار کِی به صورت رسمی به عنوان نویسنده و خبرنگار در سالن مطبوعات شرکت کردم باید بگویم این ماجرا مربوط به سال 72 و یکی از اولین سالن‌های مطبوعات جشن‌واره است که آن‌سال در سینما شهرقصه برگزار می‌شد. اما به صورت کلی از سال 67 پای ثابت جشنواره بوده‌ام.
تا به حال پیش آمده برای‌تان کارت صادر نشود؟
نه. همیشه برای من کارت صادر شده و خوش‌بختانه مشکلی در این زمینه نداشته‌ام.
به نظرتان فضای سینما نسبت به دهه‌های گذشته تغییری هم کرده است؟
بله، حتماً. فضای سینما هم مثل فضای جامعه، مطبوعات، سیاست و خیلی چیزهای دیگر خیلی تغییر کرده. آن سال‌ها که جشن‌واره تازه راه افتاده بود تقریباً همه عاشق حضور در آن بودند و رقابت‌ها خیلی سالم‌تر از حالا بود. شما فیلم‌های دو سه دهه قبل را با فیلم‌های امروز مقایسه کنید. در حال حاضر کم‌تر فیلمی پیدا می‌کنید که با عشق ساخته شده باشد و با تمام وجود قلب تماشاگر را تسخیر کند.
خیلی از سینمایی‌ها معتقدند دیگر شور و حالِ زمانِ گذشته بین فیلم‌بین‌ها و عشق‌ سینماها نیست. با این نظر چه‌قدر موافقید؟
بله. ابتدای عرایضم هم به این نکته اشاره کردم. البته توجه داشته باشید که فیلم‌بین‌ها به تنهایی نمی‌توانند به سینما شور و حال بدهند. این سینماست که باید در آن‌ها چنین شور و حالی به وجود بیاورد؛ و متاسفانه در اغلب موارد سینمای ما چنین رویه‌ای ندارد.
فضای مطبوعات چه‌طور؟ به عنوان یک روزنامه‌نگار باتجربه فکر می‌کنید فضای مطبوعات در دو دهه‌ی اخیر نسبت به این سال‌ها چه تغییری کرده است؟
راستش در دو دهه‌ی اخیر افراد غیرمتخصص فراوانی جذب روزنامه‌نگاری شدند که مثل نسل‌های قبل از خود علاقه و عِرق چندانی نسبت به این کار نداشتند. نتیجه‌اش این شد که شان این حرفه تا جایی نزول کرد که صفحه‌ی روزنامه‌ها و نشریات پر شد از خبرها و مطالبی که به صورت مستقیم از روی اینترنت و صفحه‌ی سایت‌ها و خبرگزاری‌های مختلف به روی کاغذ منتقل شده بود؛ بی آن که حتی اشتباهات تایپی یا اطلاعات نادرستی که در متن‌ها وجود داشت برطرف شده باشد! متاسفانه در حال حاضر این مشکل حتی به نشریات تخصصی هم سرایت کرده و دیگر آن حساسیت‌های سابق و گذشته نسبت به انتخاب آدم‌ها و سفارش مطلب به آن‌ها دیده نمی‌شود.
خود شما چرا علی‌رغم پُر کار بودن‌تان، به نظر می‌آید که نیستید؟!
این اتفاق دلایل مختلفی دارد اما مهم‌ترینش عدم مطالعه و عدم اشتیاق کافی از سوی مخاطبان و همکاران مطبوعاتی است. به عقیده‌ی من کسی که اهل مطبوعات است وظیفه دارد تقریباً همه‌ی نشریات مرتبط با کار و رشته‌ی خود را رصد کند تا از اوضاع و احوال همه چیز و همه کس خبر داشته باشد. اما در حال حاضر معیار، شده: صفحه‌های مجازی در اینترنت و حضور پررنگ در شبکه‌های اجتماعی! این روزها اگر در فضای مجازی حضور کم‌رنگی داشته باشی و مطالب یا عکس‌های اصطلاحاً «لایک‌خور» را به اشتراک نگذاری فکر می‌کنند که مریض شده‌ای یا مُرده‌ای! من در حال حاضر به صورت هم‌زمان برای سه نشریه‌ی تخصصی سینما مطلب می‌نویسم اما هنوز هم خیلی از دوستان مطبوعاتی می‌پرسند: «کجا مطلب می‌نویسی؟... خیلی وقته خبری ازت نیست!» همین چند وقت پیش، یکی از تهیه‌کننده‌های سینما به خودم گفت: «فکر کردم از ایران رفته‌ای یا اصلاً این حرفه را کنار گذاشته‌ای!» وقتی درباره‌ی مطالعه‌ی نشریات سینمایی از او پرسیدم خیلی با افتخار و بدون این که احساس کند امکان دارد این حرفش به من بَر بخورد گفت: «من پول بابت این [...]ها نمی‌دهم!» یا یکی از کارگردان‌ها مجله‌ای که دست من بود را گرفت تا فقط تورق کند. وقتی نگاهش افتاد به قیمت روی جلد مجله با تعجب گفت: «پنج هزااااار تومن؟ واقعاً با این مشکلات اقتصادی کسی هم این‌ها رو می‌خونه؟!» شما همین نکته‌ی به ظاهر ساده را بگیرید و به بقیه‌ی خانواده‌ی سینما و مطبوعات تعمیم بدهید. اصلاً خودِ وضعیت فیلم‌ها به روشنی نشان می‌دهد که سطح مطالعه در کشور ما چه‌قدر پایین آمده!
پس چرا این احساس در مورد دیگر هم‌کاران‌مان نیست؟
همان‌طور که گفتم دلیلش حضور پررنگ اغلب آن‌ها در فضای مجازی‌ست؛ و مهم‌تر از آن، استعداد بعضی از این دوستان در تولید حاشیه و جنجال‌های باب طبع امروزی که خُب متاسفانه من از این استعداد هم بی‌بهره‌ام! بنده خودم کسانی را می‌شناسم که در طول سال حتی یک خط نقد یا تحلیل فیلم نمی‌نویسند اما همیشه و همه جا به عنوان منتقد، کارشناس، داور و مدیر تصمیم‌گیرنده حضور دارند. امثال من نسبت به حضور این‌ افراد چه اعتراضی می‌توانند داشته باشند؟ اگر حرفی بزنم فکر می‌کنند به آن‌ها حسودی‌ کرده‌ام!
بگذریم. کتابی در دستِ چاپ دارید؟
بله. به صورت هم‌زمان روی دو متن برای چاپ در قالب کتاب کار می‌کنم که یکی ترجمه و دیگری تالیف است. اما در حال حاضر به دلیل واکنش‌های سرد و کمرنگی که کتاب‌های قبلی‌ام داشت نسبت به انتشار آن‌ها کمی دل‌سرد شده‌ام. کتاب اولم (سیمرغ در آشیانه) به سفارش سیمافیلم و توسط انتشارات جام‌جم منتشر شد اما بعدها مدیر روابط عمومی یکی از سریال‌های پرخرج و تاریخی گفت که دیده نسخه‌های این کتاب را با وانت آورده‌اند و ریخته‌اند گوشه‌ی یکی از دکورهای همین سریال! کتاب دومم (ژان پن‌له‌وه) که درباره‌ی زندگی و آثار یک مستندساز فرانسوی بود توسط جشن‌واره‌ی بین‌المللی فیلم‌های علمی اهواز به چاپ رسید اما دوستان سفارش‌دهنده‌، حتی یک نسخه از آن کتاب را به خود من ندادند! کتاب سومم (تولد یک رویا) که هنوز منتشر نشده نیز یک اثر حجیم، قطور و مصور درباره‌ی تولیدات و تاثیر موسسه‌ی حور بر صنعت انیمیشن کامپیوتری در داخل کشور است. ناشر این کتاب هم بیش از پنج سال است که دنبال حامی مالی برای چاپ چنین کتابی می‌گردد. در چنین شرایطی فعلاً انگیزه‌ای برای تکمیل و ارائه‌ی متن کتاب‌های بعدی ندارم. شاید وقتی دیگر!
امسال هم در جشن‌واره حضور خواهید داشت؟
اگر عمری و نفسی باقی باشد...چرا که نه؟!
فیلم‌ها را کجا خواهید دید؟
من به جای شعار دادن، احترام به محیط زیست را از خودم آغاز کرده‌ام. به همین خاطر الآن مدت‌هاست به جای سفرهای غیر ضروری در داخل ‌شهر، پیاده و با وسایل نقلیه‌ی عمومی این طرف و آن طرف می‌روم. در چنین شرایطی اگر مجبور نباشم فیلم‌ها را در برج میلاد ببینم ترجیح می‌دهم در یکی از سینماهای مرکز شهر بمانم و از همان‌جا برای همه‌ی همکاران در سالن رسانه‌های گروهی آرزوی موفقیت کنم. به نظرم این‌طوری خیلی بهتر است.
خاطره‌ی خاصی از جشنواره توی ذهن‌تان مانده که برای‌مان تعریف کنید؟
پارسال که با همسر و دخترم به سینما «قدس» رفته بودیم یاد روزهایی افتاده بودم که این سالن به نمایش فیلم‌ها برای مطبوعات اختصاص داشت. یادم هست یک سال جشن‌واره با ماه مبارک رمضان تلاقی پیدا کرده بود و توزیع افطاری بین حاضران شرایط خاصی به وجود آورده بود که توصیف کردنی نیست. جشن‌واره آن سال‌ها حال و هوای عجیب و متفاوتی داشت و همان‌طور که گفتم متاسفانه در سال‌های اخیر از آن شور و شوق وصف‌ناپذیر چیز زیادی باقی نمانده است.