هیچکس کامل نیست/ نقد کتاب «گفتوگو با بیلی وایلدر»

در تاریخ سینما کم نیستند افرادی که تنها به واسطهی یکی دو کار شناخته میشوند و پس از مدتی به حضوری کمرنگ یا حتی در سایه رضایت میدهند. کسانی که به شکلی طبیعی با نقطه اوج کارنامهشان شناخته میشوند و در حقیقت، شاخصترین فراز فعالیتشان به مهمترین نقطهی شناسنامهی آنها تبدیل میشود. کمرون کروو، کارگردان آمریکاییتبار فیلم آسمان وانیلی (2001) بیشک یکی از آنهاست. فیلمسازی که در سالهای اخیر فیلمهای کمفروغی ساخته و بیشتر در زمینهی فیلمنامهنویسی برای سریالهای تلویزیونی فعال است تا این که موفقیتهای پیشین خود را تکرار کند. اما آنچه که باعث شده کروو در سالهای اخیر بیش از اهمیت و جایگاه فیلمهای خود در یادها بماند، گفتوگوی مفصل و به یاد ماندنی او با بیلی وایلدرِ فقید و خالق تعدادی از جذابترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینماست. فیلمهایی نظیر غرامت مضاعف، سانست بولوار، تکخال در حفره، سابرینا، خارش هفتساله، بعضیها داغشو دوست دارند، آپارتمان، ایرما خوشگله و...بسیاری آثار دیگر که اغلب عاشقان سینما در سراسر دنیا آنها را دیده و بدون شک از دیدنشان لذت بردهاند. متن کامل را در ادامهی مطلب بخوانید.


عنوان «نسیه و نقد» که همکار عزیزمان خسرو دهقان برای مجموعه نقدهای سینمایی و در حقیقت برای نخستین کتاب خود انتخاب کرده، بیش از آن که یک شوخی در زمینه ادبیات سینمایی یا مثلاً بازی با کلمات رایج در میدان اقتصاد و بازار تجارت باشد، ظاهراً از یک بیت شعر حافظ برآمده است. شعری که احتمالاً به همین منظور هم در ابتدای کتاب به آن اشاره شده است: «چنین حکایت از اردیبهشت میگوید/ نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت» البته شهریار توکلی (ناشر کتاب) نیز در بخشی از یادداشت مقدمه، عنوان کتاب را «اشاره به اشتغال حرفهایِ مولف» دانسته (صفحه 11) اما نکته اینجاست که نه تعبیر اقتصادیِ ناشر و نه مفهوم مورد نظر حافظ، ارتباط چندانی با مقوله «نقد» سینما و البته شوخی مکمل آن با کلمه «نسیه» ندارند؛ و از این زاویه به نظر میرسد تاکید بر شعر مورد بحث– آنهم در ابتدای کتاب– بیشتر از آن که اشاره دقیقی به وجه تسمیه آن باشد تکمیلکننده شوخطبعی و روحیه طنازانه خسرو دهقان به عنوان یک منتقد سرسخت، جدی و پرسابقه است. متن کامل را در
ایرج طهماسب در سالهای اخیر، تنها با اجرای مجموعهی کلاهقرمزی به یاد آورده میشود. سریال عروسکیِ جذابی که تقریباً سالی یکبار از خواب زمستانی بیدار میشود و در روزهای تعطیل نوروز، با آبروداری برای شبکهی دو، تهمانده اعتبار تلویزیون ایران را نیز بیمه میکند. اما نسل کمی قدیمیتر، به غیر از کارگردانی و بازی در نسخههای سینمایی این مجموعه (کلاهقرمزی و پسرخاله و کلاهقرمزی و سروناز) او را با ایفای نقش در فیلمهای متفاوتی نظیر روز باشکوه، زیر بامهای شهر و خط پایان به جا میآورند؛ و البته حضور در کمدیهای متوسطی نظیر یکی بود، یکی نبود، دختر شیرینیفروش و زیر درخت هلو. به همین خاطر میتوان گفت انتشار کتاب «سه قصه» ما را با چهرهی تازه و دیده نشدهای از ایرج طهماسب آشنا میکند. متن کامل را در
پروندهی یک جناییساز: ساموئل خاچیکیان در حالی به پیشخوان کتابفروشیها عرضه شده که چاپ نخست آن (با نام ساموئل خاچیکیان؛ یک گفتوگو) در سال 71 توسط انتشارات «نگاه» منتشر و تقریباً از اواسط همان دهه نایاب شده بود. این کتاب چنان که از نامش هم برمیآید شامل گفتوگو با یکی از تاثیرگذارترین کارگردانهای نسل اول تاریخ سینمای ایران است و همانطور که عباس بهارلو در یادداشت مقدمه توضیح داده، انجام چنین تجربهای (تالیف کتابی سراسر گفتوگو با یک کارگردان ایرانی) در زمان انتشار آن بیسابقه بوده است. وی در بخش دیگری از این یادداشت با اشاره به مشغلههای خود به عنوان عامل تاخیر در تجدید چاپ کتاب تاکید کرده: «متن فعلی، عیناً همانی است که در چاپ نخست منتشر شده بود؛ بدون هیچگونه ویرایش یا تجدید نظری.» (صفحهی 10) بهارلو در ادامه اشاره کرده که فقط در چاپ عکسها تغییرهایی داده و چند سند و یک مقاله (در معرفی کارنامهی سینمایی خاچیکیان) به کتاب اضافه کرده که به گمان او برای این چاپ ضرورت داشته. اما واقعیت این است که نسخهی جدید این کتاب، از حالت مصور خارج شده اما مهمترین امتیاز آن، تصویر سندهایی (نظیر درخواست مجوز برای فیلمهای مرگ در باران و اضطراب) است که در چاپ قبلی وجود نداشت. متن کامل را در 

آنچه که پس از مطالعهی «رازهای جذب اسپانسر و سرمایهگذار فیلم» به ذهن میرسد شباهت گردآوری این کتاب با ماجرای «دوختنِ کُت برای دکمه» است! یک راهنمای کوچک و جمع و جور برای فیلمسازانِ علاقهمند به پیدا کردن حامیِ مالی که اگر بخشهای کاملاً مرتبط با این موضوع (مقالههایی دربارهی نحوهی سرمایهگذاری در سینما و همچنین ارائهی طرح تجاری فیلم) را با هم جمع بزنیم و از حجم نهچندان زیادِ آن (117 صفحه) کم کنیم، اصل مطلبْ به اضافهی مقدمهی کتابْ بسیار اندکتر از حجمی که باید جلوه میکند؛ چیزی در حدود 45 صفحه!
کتاب «دو خاطره: سفرنامهی پاریس و عوجکلاب» نوشتهی داریوش مهرجویی را میتوان آیینهی تمام قد این نویسنده و فیلمساز کهنهکار در سالهای اخیر دانست. کتابی که اگر آن را همانگونه که هست بپذیرید و با حال و هوایش کنار بیایید، شاید بتوانید با متناش همراه شوید و کموبیش تا انتها آن را بخوانید. اما مشکل از جایی آغاز میشود که بخواهید– و بتوانید– آن را با آثار شاخصِ ادبی و همچنین نوشتههای پیشینِ خودِ مهرجویی در زمینهی ادبیات سینمایی بسنجید. در چنین شرایطی به طور حتم با هضم این متن در قالب یک کتابِ قابلِ بحثْ به مشکل خواهید خورد! اثری در حد فاصل خاطره، سفرنامه یا یک داستان فانتزی و خیالی که دقیقاً به دلیل همین آشفتگی (در انتخاب قالب مناسب) باعث سردرگمی مخاطب در ارتباط با متن شده است. این، بخشی از یادداشتیست که دربارهی کتاب سفرنامههای داریوش مهرجویی نوشتهام.
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.