هیچ‌کس کامل نیست/ نقد کتاب «گفت‌وگو با بیلی وایلدر»

در تاریخ سینما کم نیستند افرادی که تنها به واسطه‌ی یکی دو کار شناخته می‌شوند و پس از مدتی به حضوری کم‌رنگ یا حتی در سایه رضایت می‌دهند. کسانی که به شکلی طبیعی با نقطه اوج کارنامه‌شان شناخته می‌شوند و در حقیقت، شاخص‌ترین فراز فعالیت‌شان به مهم‌ترین نقطه‌ی شناسنامه‌ی آن‌ها تبدیل می‌شود. کمرون کروو، کارگردان آمریکایی‌تبار فیلم آسمان وانیلی (2001) بی‌شک یکی از آن‌هاست. فیلم‌سازی که در سال‌های اخیر فیلم‌های کم‌فروغی ساخته و بیش‌تر در زمینه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی برای سریال‌های تلویزیونی فعال است تا این که موفقیت‌های پیشین خود را تکرار کند. اما آن‌چه که باعث شده کروو در سال‌های اخیر بیش‌ از اهمیت و جایگاه فیلم‌های خود در یادها بماند، گفت‌وگوی مفصل و به یاد ماندنی او با بیلی وایلدرِ فقید و خالق تعدادی از جذاب‌ترین و خاطره‌انگیزترین فیلم‌های تاریخ سینماست. فیلم‌هایی نظیر غرامت مضاعف، سانست بولوار، تک‌خال در حفره، سابرینا، خارش هفت‌ساله، بعضی‌ها داغشو دوست دارند، آپارتمان، ایرما خوشگله و...بسیاری آثار دیگر که اغلب عاشقان سینما در سراسر دنیا آن‌ها را دیده‌ و بدون شک از دیدن‌شان لذت برده‌اند. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

اغراق مطبوع!/ نقد کتاب «دوربین، حرکت...کات؛ آن‌چه بر من گذشت» (خاطرات مهدی رییس‌فیروز)

مهدی رییس‌فیروز که اواخر اسفندماه سال گذشته در کانادا درگذشت، یکی از شاخص‌ترین کارگردان‌/ بازیگرهای نسل اول سینمای ایران به حساب می‌آید. کارگردانی که با درج نام در تیتراژ 27 فیلم، یکی از رکوردداران این عرصه‌ در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی به شمار می‌رود. این فیلم‌ساز که از سابقه‌ی تحصیل در رشته‌ی بازیگری برخوردار بود (در دهه‌های سی و چهلِ خورشیدی در 7 فیلم بازی کرده بود) در ابتدای دهه‌ی 1370 نیز در فیلم‌های آلما (اکبر صادقی) و ضربه‌ی طوفان (علی قوی‌تن) ظاهر شد که واپسین فعالیت‌های سینمایی او در سال‌های پس از انقلاب به شمار می‌آید.
خاطرات رییس‌فیروز که نام طولانیِ «دوربین، حرکت، کات؛ آن‌چه بر من گذشت» را بر خود دارد، در سال 94 منتشر شد اما ظاهراً آن‌طور که خود او در پایان کتاب قید کرده، نگارش مطالب مورد نظر او در روز سی و یکم مردادماه 92 و «در شهر برلینگتون» که «نزدیک آبشار پرعظمت نیاگاراست» به پایان رسیده. در حقیقت می‌توان گفت این کارگردان و بازیگر پرسابقه‌ی سینمای ایران که طبق اعلام خبرگزاری‌ها روز بیست و چهارم اسفند 97 در تورنتو درگذشت، تلاش کرده تا گوشه‌هایی از هفت دهه زندگی و فعالیت‌ خود را تنها در یک کتاب 207 صفحه‌ای– که تقریباً 40 صفحه‌ی آن هم به عکس‌های صحنه و پشت‌صحنه‌ی فیلم‌های او اختصاص دارد– بازگو کند. تلاشی که اتفاقاً به دلیلِ همین فشرده‌سازی، متاسفانه چندان موفق از کار در نیامده است. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

سینما در آتش/ نقد کتاب «سینماسوزی در ایران» نوشته‌ی عباس بهارلو

کتاب سینماسوزی در ایران

سینماسوزی در ایران واپسین اثر مکتوبِ عباس بهارلو، محقق و تاریخ‌نگار پرسابقه‌ی ادبیات سینمایی، مثل سایر کتاب‌های او سرشار از کنکاش در تاریخ، وسواس در تدوین اطلاعات و البته دقت به جزییاتی است که از دهه‌ها قبل در حافظه‌ی سینمای ایران جا مانده اما به مدد کوشش‌های نویسنده (یا به قول خود او: در برابر جست‌وجو و شکیبایی) «تاب مقاوت» را از دست داده و از ورای دالان‌های تودرتوی فراموشی و عمق تاریکی، به‌سوی روشنایی و حال حاضر قدم برداشته است. یک تحقیق نسبتاً کامل که از دلِ پژوهش سترگ و طولانی‌مدت او (تحت عنوان سالن‌های سینما در تهران) بیرون آمده و شامل اسناد، منابع و در حال حاضر تنها مستندات به جا مانده از «رویدادهای ناخوشایند سینماسوزی» است. رویدادهایی که بهارلو، خود در مقدمه‌ی کتاب نوشته: «بیش از مواردی است که در این کتاب به آن‌ها اشاره شده» و «چه‌بسا نمونه‌ها و حوادثِ مورد اشاره به‌مراتب کم‌تر از نمونه‌ها و حوادثِ پیش‌آمده باشد.» نکته‌ای که به «کمبود منابع و پراکندگی اطلاعات» در این زمینه اشاره دارد و از همه‌ مهم‌تر «اخبار و گزارش‌های نامطمئن و ضد و نقیضی» که به گفته‌ی او «ادعای روایت تمام و کمال را ناممکن می‌سازد؛ به‌ویژه که در مواردی پای منافع و مقاصد آشکار و پنهان نهادها و مقام‌های خاصی نیز در میان بوده باشد.» با این همه، کتاب سینماسوزی در ایران می‌کوشد راویِ حسرت‌آلودِ رخنه‌ها‌ی آتش به تالارهای کوچک و بزرگِ‌ رویا باشد. حادثه‌هایی که متاسفانه گاهی (نظیر آتش‌سوزی سینما «رکس» آبادان) با مرگ دل‌خراش جمعی از تماشاگران در کام آتش همراه بوده و البته در این کتاب از سوختن چراغ «سینوماتوگراف» (در «تماشاخانه‌ی ناصریه» به عنوان نخستین سالن نمایش فیلم در ایران) تا آخرین موردِ گزارش و ثبت شده در این زمینه (که به افتادن جرقه‌ی آتش در سینما «جمهوری» تهران اشاره دارد) را نیز در بر گرفته است. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

از گذشته‌های دور و نزدیک/ نقد کتاب «بهترین سال‌های زندگی من»

جلد کتاب بهترین سال‌های زندگی مناواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 جدا از معدود مجله‌های سینمایی که آن وقت‌ها منتشر می‌شد، مشتری پر و پا قرص صفحه‌های سینمایی اغلب نشریه‌ها هم بودم. روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌‌هایی که برای نسل تشنه و مشتاق من در حکم پنجره‌هایی رو به سینما بود. یکی از این نشریه‌ها هفته‌نامه فرهنگی، هنری «هدف» بود که یکی دو صفحه سینمایی داشت. صفحه‌هایی که گاهی با مطالبی از سینمای جهان پر می‌شدند و گاهی با نوشته‌هایی درباره سینمای ایران. اما آن‌چه که در کنار کاغذهای کاهیِ پُرزدار و چاپ ضعیف متن‌ و عکس‌، این هفته‌نامه را در گوشه‌ای از حافظه‌ام ماندگار کرده، انتخاب یک تیتر جسورانه و خاطره‌انگیز بر نقدی است که آن روزها درباره فیلم راز مینا (عباس رافعی) نوشته شده بود: «مینا راز،‌ راز، راز، راز، راز داره مینا!» این تیتر بلندبالا و طولانی، جدا از شوخی جذاب و جالب نویسنده‌‌اش با یک ترانه قدیمی، ریشه در نوع خاصی از روزنامه‌نگاری در سال‌های دور هم داشت. سنتی در روزنامه‌نگاری عامه‌پسند که تیترهای درشت و طولانی را به عناوین کوتاه و هدفمندِ بالای نوشته‌ها ترجیح می‌دادند. تیترهایی گاه آن‌قدر طولانی که حتی می‌توان گفت به «سوتیتر» تنه می‌زدند! متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

پازلی با قطعه‌های گمشده‌/ نگاهی به کتاب «خانه دوطبقه خیابان سنایی»

روی جلد کتاب خانه‌ی دوطبقه‌ی خیابان سناییخانه‌ی دوطبقه خیابان سنایی در نگاه نخست به یک مجموعه داستان شبیه است؛ و این حس، جدا از غیبت عکس در آن‌ که معمولاً جزء تفکیک‌ناپذیر کتاب‌های خاطرات یا زندگی‌نامه‌ای‌ است، از تصویر روی جلد آن برمی‌آید که بیش‌تر به کار یک مجموعه داستان یا رمان می‌آید؛ و احتمالاً باید کارِ خودِ نویسنده باشد (دوستان و همکاران مطبوعاتی که صافاریان را می‌شناسند می‌دانند او جدا از ترجمه متون و نگارش یادداشت‌ها و مطالب متنوع و گسترده در زمینه‌های مختلف، دستی هم بر عکاسی و مستندسازی دارد و از سال‌ها پیش عکس‌هایش را در برخی شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارد) اما سطرهای آغازین خانه‌ی دوطبقه...‌ تکلیف را یک‌سره می‌کند و نشان می‌دهد این کتاب بیش از هر چیز مجموعه‌ای از خاطره‌هاست. خاطراتی که اتفاقاً به شکلی طبیعی از دوران کودکی نویسنده آغاز می‌شود: «به دنیا آمدنم را که طبیعتاً یادم نیست. اما می‌توانم تصور کنم مادرم و پدرم را وقتی که من به دنیا آمدم. زن و شوهری جوان، هر دو از اهالی روستای لیلان دهستان کمره، نزدیک خمین.» متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

نیش و نوش/ نگاهی به کتاب «نسیه و نقد» (خسرو دهقان)

طرح روی جلد کتاب نسیه و نقد نوشته‌ی خسرو دهقانعنوان «نسیه و نقد» که همکار عزیزمان خسرو دهقان برای مجموعه نقدهای سینمایی و در حقیقت برای نخستین کتاب خود انتخاب کرده، بیش از آن که یک شوخی در زمینه ادبیات سینمایی یا مثلاً بازی با کلمات رایج در میدان اقتصاد و بازار تجارت باشد، ظاهراً از یک بیت شعر حافظ برآمده است. شعری که احتمالاً به همین منظور هم در ابتدای کتاب به آن اشاره شده است: «چنین حکایت از اردیبهشت می‌گوید/ نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت» البته شهریار توکلی (ناشر کتاب) نیز در بخشی از یادداشت مقدمه، عنوان کتاب را «اشاره‌‌‌ به اشتغال حرفه‌ایِ مولف» دانسته (صفحه 11) اما نکته این‌جاست که نه تعبیر اقتصادیِ ناشر و نه مفهوم مورد نظر حافظ، ارتباط چندانی با مقوله «نقد» سینما و البته شوخی مکمل آن با کلمه «نسیه» ندارند؛ و از این زاویه به نظر می‌رسد تاکید بر شعر مورد بحث– آن‌هم در ابتدای کتاب– بیش‌تر از آن که اشاره دقیقی به وجه تسمیه آن باشد تکمیل‌کننده شوخ‌طبعی و روحیه طنازانه خسرو دهقان به عنوان یک منتقد سرسخت، جدی و پرسابقه است. متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

از قصه‌های آقای مجری/ نگاهی به کتاب «سه قصه» نوشته‌ی ایرج طهماسب

ایرج طهماسبایرج طهماسب در سال‌های اخیر، تنها با اجرای مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی به یاد آورده می‌شود. سریال عروسکیِ جذابی که تقریباً سالی یک‌بار از خواب زمستانی بیدار می‌شود و در روزهای تعطیل نوروز، با آبروداری برای شبکه‌ی دو، ته‌مانده‌ اعتبار تلویزیون ایران را نیز بیمه می‌کند. اما نسل کمی قدیمی‌تر، به غیر از کارگردانی و بازی در نسخه‌های سینمایی این مجموعه (کلاه‌قرمزی و پسرخاله و کلاه‌قرمزی و سروناز) او را با ایفای نقش در فیلم‌های متفاوتی نظیر روز باشکوه، زیر بام‌‌های شهر و خط پایان به جا می‌آورند؛ و البته حضور در کمدی‌های متوسطی نظیر یکی‌ بود، یکی نبود، دختر شیرینی‌فروش و زیر درخت هلو. به همین خاطر می‌توان گفت انتشار کتاب «سه‌ قصه» ما را با چهره‌ی تازه و دیده نشده‌ای از ایرج طهماسب آشنا می‌کند. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

سینما به روایت ساموئل خاچیکیان/ نگاهی به کتاب «پرونده‌ی یک جنایی‌ساز: ساموئل خاچیکیان»

طرح روی جلد کتاب‌های ساموئل خاچیکیانپرونده‌ی یک جنایی‌ساز: ساموئل خاچیکیان در حالی به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها عرضه شده که چاپ نخست آن (با نام ساموئل خاچیکیان؛ یک گفت‌وگو) در سال 71 توسط انتشارات «نگاه» منتشر و تقریباً از اواسط همان دهه نایاب شده بود. این کتاب چنان که از نامش هم برمی‌آید شامل گفت‌وگو با یکی از تاثیرگذارترین کارگردان‌های نسل اول تاریخ سینمای ایران است و همان‌طور که عباس بهارلو در یادداشت مقدمه‌ توضیح داده، انجام چنین تجربه‌ای (تالیف کتابی سراسر گفت‌وگو با یک کارگردان ایرانی) در زمان انتشار آن بی‌سابقه بوده است. وی در بخش دیگری از این یادداشت با اشاره به مشغله‌های خود به عنوان عامل تاخیر در تجدید چاپ کتاب تاکید کرده: «متن فعلی، عیناً همانی است که در چاپ نخست منتشر شده بود؛ بدون هیچ‌گونه ویرایش یا تجدید نظری.» (صفحه‌ی 10) بهارلو در ادامه اشاره کرده که فقط در چاپ عکس‌ها تغییرهایی داده و چند سند و یک مقاله‌‌ (در معرفی کارنامه‌ی سینمایی خاچیکیان) به کتاب اضافه کرده که به گمان او برای این چاپ ضرورت داشته. اما واقعیت این است که نسخه‌ی جدید این کتاب، از حالت مصور خارج شده اما مهم‌ترین امتیاز آن، تصویر سندهایی (نظیر درخواست مجوز برای فیلم‌های مرگ در باران و اضطراب) است که در چاپ قبلی وجود نداشت. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

مثل یک جراح زبردست/نگاهی به کتاب مجموعه گفت‌وگوها با کریشتف کیشلوفسکی

کریشتف کیشلوفسکی

اگر مجموعه‌ گفت‌وگوها با کریشتف کیشلوفسکی در قالب کتاب منتشر نشده بود شاید کم‌تر کسی خبر داشت که او در دوران تحصیل خود (در مدرسه‌ی سینماییِ ووج) یک همکلاسی ایرانی به‌نام احمد پورراهنما داشته است! کسی که این فیلم‌ساز فقید لهستانی‌ در صفحه‌ی 20 این کتاب درباره‌ی او گفته است: «او مخالف شاه بود و برای همین، قبلش مدرسه‌ی دیگری را در بلغارستان تمام کرده بود.» متن کامل این یادداشت را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

در حد فاصل رُمان و فیلم‌نامه/نگاهی به کتاب «نفس»

نمایی از فیلم نفس ساخته‌ی نرگس آبیار

رُمان «نفس» را می‌توان جزو معدود آثار ادبی دانست که در سال‌های اخیر مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته است. کتابی با سر و شکل خوب و شمارگانِ قابل قبول که حتی پیش از آغاز نمایش عمومی فیلم نفس به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها عرضه شد؛ و نشان‌‌ از تلاش قابل توجه ناشر برای پاسخ‌گویی به کنجکاوی مخاطبان از فیلم تازه‌ی نرگس آبیار داشت. رُمانی که البته خیلی‌ها– از جمله، نگارنده– ترجیح دادند تا پیش از تماشای نفس تلاشی برای اطلاع از محتوای آن نداشته باشند؛ و بدون پی بردن به داستان رُمان، با فیلم مواجه شوند. با تمام این حرف‌ها مطالعه‌ی این رُمان، چنان که در ادامه خواهم گفت، از دو جنبه تجربه‌ی تازه‌‌ای محسوب می‌شود. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

کت برای دکمه/نگاهی به کتاب «رازهای جذب اسپانسر و سرمایه‌گذار فیلم»

پدیدآورندگان: محسن و مریم نبوی [با مقدمه‌ای از: امیرشهاب رضویان]. انتشارات: مهرگان خرد. چاپ نخست: 1394. پانصد نسخه. 9 هزار تومان.
روی جلد کتاب رازهای جذب اسپانسر و سرمایه‌گذار فیلمآن‌چه که پس از مطالعه‌ی «رازهای جذب اسپانسر و سرمایه‌گذار فیلم» به ذهن می‌رسد شباهت گردآوری این کتاب با ماجرای «دوختنِ کُت برای دکمه» است! یک راهنمای کوچک و جمع و جور برای فیلم‌سازانِ علاقه‌مند به پیدا کردن حامیِ مالی که اگر بخش‌های کاملاً مرتبط با این موضوع (مقاله‌هایی درباره‌ی نحوه‌ی سرمایه‌گذاری در سینما و هم‌چنین ارائه‌ی طرح تجاری فیلم) را با هم جمع بزنیم و از حجم نه‌چندان زیادِ آن (117 صفحه) کم کنیم، اصل مطلبْ به اضافه‌ی مقدمه‌ی کتابْ بسیار اندک‌تر از حجمی که باید جلوه می‌کند؛ چیزی در حدود 45 صفحه!
اما آن‌چه که باعث می‌شود تا مخاطب بالقوه‌ی چنین کتابی درباره‌ی محتوای آن کنجکاو شده و طبعاً نسبت به مطالعه‌ی آن ترغیب پیدا کند، سابقه‌ی [البته نه‌چندان طولانیِ] محسن نبوی در زمینه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی و همکاری‌اش با امیرشهاب رضویان، در تعدادی از کارهای اخیر او (خصوصاً واپسین فیلم‌اش: «یک دزدی عاشقانه») است؛ یک فیلم قوام‌‌نیافته، در حد فاصل کمدی موقعیت، طنز تلویزیونی و درامی عاشقانه که در نگاه نخست بعید به نظر می‌رسد موفق به جلب نظرِ سرمایه‌گذار و حامیِ مالی شده باشد اما به شهادت تیتراژ فیلم ظاهراً از پس چنین کار دشواری برآمده؛ و اتفاقاً همین نکته می‌توانست نقطه عزیمت و تشویق بسیاری از مخاطبانِ این کتاب به‌سوی «نحوه‌ی صحیح جذب سرمایه» باشد. یعنی آن‌چه که رضویان در مقدمه‌ی کتاب به درستی از آن به «پدیده‌ای جدی» یاد کرده است. فرآیندی که به گفته‌ی او «سال‌هاست در سینمای سایر کشورهای دارای صنعت سینما تجربه و اجرا شده» و امید است که «در ایران نیز به تدریج به ابزاری در جهت تولید فیلم» تبدیل شود. (صفحه‌ی 14) ناگفته نماند رضویان در متن خود از لفظ امیدواری استفاده نکرده و آن‌چه که به وجود یک تفاوت کوچک در نوع نگاه او (نسبت به این مقوله) دامن می‌زند استفاده از فعل «می‌شود» در پایان این جمله است. جمله‌ای که نشان می‌دهد از نگاه او ظاهراً این فرآیند از چندی پیش آغاز شده و نویسنده بیش‌تر از این که نسبت به تحقق آن امیدوار باشد، منتظر روبه‌رو شدن با نخستین نتیجه‌های چنین فرآیندی است.
متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

از پاریس تا دوبی/ نگاهی به کتاب سفرنامه‌‌های داریوش مهرجویی

کتاب «دو خاطره: سفرنامه‌ی پاریس و عوج‌کلاب» نوشته‌ی داریوش مهرجویی را می‌توان آیینه‌ی تمام قد این نویسنده و فیلم‌ساز کهنه‌کار در سال‌های اخیر دانست. کتابی که اگر آن را همان‌گونه که هست بپذیرید و با حال و هوایش کنار بیایید، شاید بتوانید با متن‌اش همراه شوید و کم‌وبیش تا انتها آن را بخوانید. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که بخواهید– و بتوانید– آن را با آثار شاخصِ ادبی و هم‌چنین نوشته‌های پیشینِ خودِ مهرجویی در زمینه‌ی ادبیات سینمایی بسنجید. در چنین شرایطی به طور حتم با هضم این متن در قالب یک کتابِ قابلِ بحثْ به مشکل خواهید خورد! اثری در حد فاصل خاطره، سفرنامه یا یک داستان فانتزی و خیالی که دقیقاً به دلیل همین آشفتگی (در انتخاب قالب مناسب) باعث سردرگمی مخاطب در ارتباط با متن شده است. این، بخشی از یادداشتی‌ست که درباره‌ی کتاب سفرنامه‌های داریوش مهرجویی نوشته‌ام. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته