سروش صحتبا توجه به اين‌که چارخونه اولين تجربه کارگرداني شماست، به اين فکر نيفتاديد که زمان برنامه را کوتاه‌تر بگيريد تا توليد محدودتري داشته باشد؟
چرا. خيلي به اين فکر کردم که بهتر است به جاي شبي چهل دقيقه، هر شب بيست دقيقه برنامه داشته باشيم، اما زمان مشخصي که براي آن در نظر گرفته شده بود همين‌قدر بود و تاريخ شروع پخش آن‌هم تقريباً مشخص شده بود.
اين موارد، اضطراب شما را بيشتر نکرد؟
چرا و اين اضطراب همچنان ادامه دارد. همين امروز که شما اين‌جا هستيد من يک روز بسيار پرتنش و پراضطراب را پشت‌سر گذاشته‌ام؛ آن‌هم تقريباً پنج ماه بعد از شروع تصويربرداري و توليد اين مجموعه.
اين‌طور فشرده و بي‌وقفه کار کردن باعث مي‌شود فيلمساز دچار ترديد شده و به اين فکر کند مواد خامي که در اختيار دارد دير يا زود ته مي‌کشد.
ما همين الآن که داريم مي‌رويم سر ضبط، متن برنامه فردا شب را نداريم و نمي‌دانيم اصلاً چه کسي دارد آن را مي‌نويسد يا ماجراي آن چيست. آن‌هم در شرايطي که فقط دو سه برنامه از پخش جلو هستيم. در چنين وضعيتي فقط بايد اميدوار باشيم متني که فردا به دست‌مان مي‌رسد متن خوبي باشد يا دست‌کم با يک رتوش مختصر قابل اصلاح باشد. به‌هرحال آدم وقتي چنين کاري را قبول مي‌کند اين چيزهايش را هم بايد بپذيرد. ظاهراً اصلاً اين‌نوع کار کردن با اين‌نوع تنش و اضطراب عجين شده و راه گريزي نيست.
اين مسأله جزو مواردي است که مي‌تواند مانع سطحي‌نگري در ميان علاقمندان فيلمسازي و خصوصاً کارگرداني شود.
من شايد آدم واجد صلاحيتي براي پاسخ دادن به اين موضوع نيستم چون چارخونه کار اول من است و تا زماني که توليد آن به پايان نرسد نمي‌دانم خواهم توانست به آخر خط آن برسم يا نه.
ولي با توجه به ماه‌هايي که از توليد مجموعه مي‌گذرد، تا حدي مي‌توانيد کار خود را ارزيابي کنيد.
نکته‌اي که بايد به آن اشاره کنم اين است که گروه توليد اين مجموعه خيلي با من همدل بودند، چه همکاراني که در بخش هنري ياري‌رسان من بودند و چه کساني که در بخش فني همکاري مي‌کردند. همه‌شان مرا حمايت کردند. با وجود اين‌که خيلي از اين افراد، سابقه و اعتبارشان خيلي بيشتر از من بود، اما با من ــ که اولين کارم را مي‌ساختم ــ راه آمدند و اجازه دادند تا اين کار گروهي و مشترک را با همديگر جلو ببريم. مي‌توانم بگويم درباره همه‌چيز به صورت تيمي عمل کرديم. يعني با بدي‌هايش همه‌مان غصه خورديم و با خوبي‌هايش همه‌مان خوشحال شديم. درست مثل اعضاي يک خانواده. آن‌هم خانواده‌اي که بايد حجم زيادي برنامه توليد کنند و با يک فشار کاري جان‌فرسا، در زماني طولاني در کنار همديگر زندگي کنند.
تمهيد شما براي متفاوت بودن از مجموعه‌هاي طنزي که پيش از اين از تلويزيون پخش شده چه بود؟ البته به نظر مي‌رسد از قالب‌هاي حساب پس‌داده بيشتر استفاده کرده‌ايد تا انرژي کم‌تري در اين زمينه مصرف شود.
لزوماً اين‌طوري نبوده، اما من اصولاً با اين موضوع که يک بازيگر، هر دفعه بايد قالب خود را عوض کند چندان موافق نيستم. اصولاً بازيگراني وجود دارند که براي هر نقش، نوع متفاوتي بازي مي‌کنند و بازيگران ديگري هم هستند که در تمام دوران بازيگري خود فقط يک ‌جور بازي مي‌کنند و اتفاقاً همان يک‌جور بازي‌کردنشان است که آن‌ها را شيرين و دلچسب کرده است. در چارخونه ما از هر دو نوع اين بازيگران استفاده کرديم و اتفاقاً آن‌ها در هر دو نوع جواب دادند، يعني براي هر نقش به بازيگر متناسب با آن فکر کرديم و از او دعوت کرديم تا به چارخونه بپيوندد. اين موضوع که بازيگر بايد براي نقش‌هاي متفاوت، جور ديگري بازي کند، از آن اجبارهايي است که خودمان به خودمان تحميل کرده‌ايم، در حالي که قرار نيست هميشه اين‌گونه باشد. به نظر من اگر اين تکرار کردن سر جاي خود باشد خوب است وگرنه بايد چاره‌اي انديشيد. مثلاً گفته مي‌شود زماني که کلارک گيبل، آن سبيل معروف خود را تراشيده بود، مردم از فيلمي که او در آن بازي کرده بود استقبال نکردند.
دافعه‌اي که به آن اشاره مي‌کنيد گاهي به چهره بازيگران ارتباط دارد، اما در نوع بازيگري، اين موضوع کمي فرق مي‌کند.
اگر به فيلم‌هاي مرحوم فردين نگاه کنيد، در بسياري از فيلم‌ها او خودش است و مردم، چهره و بازي او را دوست دارند. به نظر من اين‌ها دو موضوع جدا از هم به حساب مي‌آيند و اين «تکرار کردن خود» اگر سر جايش قرار گيرد خوب است. در غير اين‌صورت، بد است و نبايد تکرارش کرد.
اما بايد به تماشاگران هم فکر کرد. تماشاگراني که گاهي وقت‌ها از اين‌همه واکنش‌هاي تکراري و قابل پيش‌بيني خسته مي‌شوند.
متوجه منظورتان هستم، اما در ميان بازيگراني که در چارخونه حضور دارند برخي‌شان واقعاً مناسب نقش خود بوده‌اند. اين احساس آن‌قدر قوي بود که به اعتقاد من فقط همين بازيگران مي‌توانستند همين نقش‌ها را بازي کنند، نه کس ديگر. به نظر من انتخاب بازيگر خيلي مهم است و اين موضوع همان‌قدر اهميت دارد که متفاوت نشان دادن چهره‌هاي تثبيت‌شده در نقش‌هاي طنز بي‌اهميت است. يعني اگر قرار باشد براي کارهاي بعدي هم دنبال بازيگر بگردم همين روش را ادامه خواهم داد.
فکر نمي‌کنيد بيش از هر چيز، متن‌ها به کار ضربه زده است؟
به نظر من در تمام مجموعه‌هايي که به صورت شبانه از تلويزيون پخش مي‌شود، نقطه ضعف و پاشنه آشيل اصلي، متن نمايش‌هاست. چون براي هر روز بايد يک متن جداگانه نوشته شود و در ضمن بايد به گونه‌اي باشد که قابليت اجرا و ضبط، آن‌هم در يک روز را داشته باشد. به‌هرحال بايد پذيرفت تعداد نويسنده‌هايي که بتوانند خود را با چنين شرايطي منطبق کنند چندان زياد نيست. البته بر اساس تجربياتي که از همکاري با مجموعه‌هاي طنزآميز به دست آورده‌ام، اگر يک برنامه در طول هفته چهار متن خوب، يک متن متوسط و يک متن بد داشته باشد باز هم قادر خواهد بود با مردم ارتباط برقرار کند.
در چنين شرايطي، نوشتن بسيار دشوار است و من به عنوان يک روزنامه‌نگار وقتي به چنين موقعيتي فکر مي‌کنم اصلاً دلم نمي‌خواهد جاي شما يا نويسندگان متن‌ها باشم!
به‌هرحال اين‌جور کارها افت‌وخيز دارد ديگر.
اتفاقاً چون خود شما به عنوان نويسنده با تعدادي از همين مجموعه‌ها همکاري داشته‌ايد بهتر بايد بتوانيد متن‌ها را هدايت کنيد.
متأسفانه فرصت نمي‌کنم به متن‌ها برسم. چند شب که متن‌هاي خوبي به دست‌مان مي‌رسد مردم هم ارتباط خوبي با مجموعه برقرار مي‌کنند و تشويق‌مان مي‌کنند، اما به محض اين‌که متن‌ها سير نزولي را طي مي‌کنند دوباره اعتراض است که شروع مي‌شود. مي‌خواهم بگويم واکنش مردم نسبت به متن‌ها خيلي مشهود است. اما متأسفانه تعداد کساني که بتوانند هر شب يک موضوع طنزآميز براي چنين مجموعه‌اي ــ که تنها يک محل ثابت براي تصويربرداري دارد ــ بنويسند چندان زياد نيست و کاري‌اش هم نمي‌شود کرد.
درباره هدايت مسير متن‌ها چطور؟ به اين‌نوع کنترل کردن داستان‌ها فکر نکرده‌ايد؟
زحمت سرپرستي و هدايت متن‌ها را محسن چگيني (تهيه‌کننده مجموعه) برعهده دارد. او هم دارد تمام تلاش خود را مي‌کند، اما چه مي‌شود کرد؟ گاهي وقت‌ها ده روز پشت‌سر هم متن‌ها خوب است و گاهي وقت‌ها نه.
خود شما هم در ارائه ايده يا سوژه به نويسنده‌ها کمک مي‌کنيد؟
واقعاً فرصتش را ندارم و نمي‌رسم اين کار را بکنم. اگر فرصتش پيش بيايد سعي مي‌کنم سيناپس يک قسمت را بنويسم تا يکي از بچه‌هاي نويسنده زحمت نوشتنش را بکشد.
واقعاً خيلي دشوار است که آدم هر روز بتواند خودش را با يک متن ديگر تطبيق بدهد. يعني هر روز صبح که از خانه بيرون مي‌آيد...
... نداند چه چيزي را مي‌خواهد ضبط کند! جالب‌تر اين‌که همان فرد، شب‌ها که دارد به خانه برمي‌گردد چهل دقيقه برنامه ضبط کرده و ذهن و روحش پر از اين تجربه مضطرب‌کننده است. آن‌هم در وضعيتي که باز صبح فردا نمي‌داند چه کار بايد بکند و چه متني پيش روي اوست!
هم هيجان‌انگيز است و هم ترسناک.
بله... خيلي، خيلي. همان‌طور که گفتيد هيجان‌انگيز است، اما بيشتر از آن ترسناک است و خيلي وقت‌ها آدم را ويران مي‌کند، اما به‌هرحال اين ويژگي جزء مشخصه اين‌نوع کار شده است. روزي که داشتم ساخت اين مجموعه را آغاز مي‌کردم مي‌دانستم دارم پا به چه محدوده‌اي مي‌گذارم و چه اتفاقاتي ممکن است اين مسير را تهديد کند. با اين وجود آمدم، ماندم و همين‌جوري دارم مي‌روم جلو. تمام سعي‌ام اين است که کارم را بهتر کنم. بقيه هم همين‌طورند. همه دارند سعي خود را مي‌کنند. به‌هرحال کج‌دار و مريز داريم مي‌رويم جلو و حالا که به مرور متوجه شده‌ايم مخاطب از ما چه مي‌خواهد داريم خودمان را به او نزديک مي‌کنيم.
زمان کوتاه مواجهه با متن و انطباق با محيط اصلاً جايي را هم براي خلاقيت و نوآوري باقي مي‌گذارد؟
گاهي وقت‌ها خود متن، راه اين خلاقيت را باز مي‌گذارد. اگر چنين باشد که چه بهتر. اما خوشبختانه بازيگراني که در چارخونه حضور دارند بسيار توانا هستند و اگر امکان بروز خلاقيت داشته باشند به بهترين شکل آن را بروز مي‌دهند. ضمن اين‌که خودم هم به اين موضوع فکر مي‌کنم و مدام از خودم مي‌پرسم آيا مي‌توانم کار ديگري انجام بدهم؟ که اين اتفاق، بعضي وقت‌ها مي‌افتد و بعضي وقت‌ها نه.
بعضي وقت‌ها هم البته نداشتن امکانات کافي، مانع اصلي است. به عنوان مثال در يکي از قسمت‌ها و در فصل يادآوري روزها و دوران گذشته، شخصيت اصلي داستان را نشان مي‌دهيد که براي خودشيريني نزد همسرش بايد از درخت بلوط بالا برود، اما امکان نمايش درخت و بالا رفتن از آن وجود ندارد و همين نکته يعني غيبت تعداد زيادي نما براي توالي داستان و روايت ماجرا.
همان‌طور که گفتم، هرطور شده بايد هر روز چهل دقيقه برنامه را ضبط کنيم. بنابراين بايد سعي کنيم تا حد امکان همه‌چيز ساده و قابل اجرا باشد.
يعني توي متن‌ها دست نمي‌بريد تا امکان اجرايشان را تصحيح کنيد؟
سعي مي‌کنم تا جايي که مي‌شود با ساده کردن متن، آن بخش‌ها را ضبط کنم. از آن‌جا که تمام بخش‌هاي داستان در يک محل تصويربرداري مي‌شود، تمام صحنه‌ها (شامل فرودگاه، باجه پست، مخابرات يا صحنه‌هاي گذشته و آينده و غيره) يک محل ثابت دارند و مي‌توان گفت هر چيز که شامل خيال‌پردازي نويسنده‌هاي متن باشد، فقط از اين‌جا (محل تصويربرداري) تا پارک سرِ خيابان را دربر مي‌گيرد!
به اين ترتيب بايد گفت خيال‌پردازي نويسنده‌هاي متن‌ها خيلي محدود است.
همان‌طور که گفتم اين چيزها جزء مشخصه اين‌نوع کار به حساب مي‌آيد و غير از اين راه ديگري ندارد، وگرنه نمي‌شود چهل دقيقه برنامه را در يک روز تصويربرداري کرد.
فکر مي‌کنيد در آينده هم توان انجام کارهاي مشابه اين را داشته باشيد؟
من معمولاً درباره آينده فکر نمي‌کنم. به قول مادربزرگم: «هرچه دلم خواست، نه آن شد/ هرچه خدا خواست همان شد.» به همين دليل نمي‌توانم درباره آينده پيش‌داوري و نظري داشته باشم و مثلاً بگويم چارخونه اولين و آخرين کار نود شبي است که انجام خواهم داد. امکان دارد بعد از تمام شدن اين کار بلافاصله مجموعه مشابه ديگري بسازم. آن‌طرف قضيه هم هست. يعني ممکن است بگويم بعد از اين مجموعه حتماً کار مشابه ديگري خواهم ساخت، اما شرايط به گونه‌اي پيش برود که ديگر حتي تا آخر عمرم هم نتوانم چنين کاري انجام بدهم. آينده، آينده است و در حال حاضر تنها کاري که مي‌توانم انجام بدهم اين است که کارم بهتر شود و ادامه پيدا کند.
چطوري متوجه مي‌شويد کارتان بهتر شده است؟
بلافاصله مردم نسبت به آن واکنش نشان مي‌دهند، بلافاصله. توي کوچه و خيابان، مردم خيلي سريع نظرشان را مي‌گويند. خصوصاً در برخورد با عوامل توليد و بازيگران و اين اتفاق در همه‌جا مي‌افتد؛ از پياده‌رو و پارک و پمپ‌بنزين بگير تا تماس‌هاي تلفني، پيام‌هاي کوتاه و... نظرسنجي‌هايي که توسط سازمان (صدا و سيما) انجام مي‌شود.
به نظر شما اين نظرسنجي‌ها تا چه حد قابل اطمينان است؟
به‌هرحال اين تنها بازخورد رسمي تماشاگران است که از سوي روابط عمومي تلويزيون منتشر مي‌شود.
در حال حاضر چارخونه چند درصد بيننده دارد؟
درصد بينندگان چارخونه از بعد از ماه رمضان منتشر نشده، اما در آخرين نظرسنجي که پيش از اين مقطع انجام شده، اين مجموعه، پربيننده‌ترين کار در حال پخش بوده است.
تغيير در زمان پخش مجموعه، تغييري هم در کاهش يا افزايش بيننده داشته است؟
هنوز چندان مشخص نيست. چون الآن که من و شما داريم گفت‌وگو مي‌کنيم تنها چند شب از آغاز مجدد پخش برنامه مي‌گذرد. براي رسيدن به نتايج تازه‌ترين نظرسنجي چند روز ديگر هم بايد صبر کرد.
واکنش‌هاي سريعي که به آن اشاره کرديد چه؟ تماشاگر نسبت به اين تغيير در ساعت پخش نظري ندارند؟
دفعه قبل که مجموعه ساعتِ يازده شب پخش مي‌شد اغلب دوستان و آشنايان مي‌گفتند: «برنامه‌تان خيلي دير پخش مي‌شود. فردا صبح زود بايد برويم سر کار و... نمي‌توانيم چارخونه را نگاه کنيم.» الآن هم کساني که از زمان پخش ناراضي هستند چنين نظري دارند و مي‌گويند: «ما که هنوز خانه نيامده‌ايم!»
با اين فشارِ کاري که بر شما و گروه‌تان وارد مي‌شود براي تسلط بر عناصر فني چه کار مي‌کنيد؟
گروهي که چارخونه را توليد مي‌کنند خودشان را براي چنين شرايطي آماده کرده‌اند؛ آدم‌هاي حاذق و کارکشته‌اي که مي‌دانند گاهي وقت‌ها بايد از بعضي چيزها صرف نظر کرده و به کم‌تر از ايده‌آل‌هاي خود بسنده کنند. نه اين‌که کارشان غيرقابل قبول باشد. مثلاً اگر صداي نه‌چندان مهمي به‌خوبي شنيده نمي‌شود، به جاي آن‌که ضبط را قطع کنيم، آن را مي‌پذيريم. مگر آن‌که اصلاً صدا مشکل فني داشته باشد. گاهي وقت‌ها همه‌مان سايه بوم صدابرداري را روي ديوار مي‌بينيم، اما به دليل کمبود وقت با چشم‌پوشي از آن مي‌گذريم. گاهي وقت‌ها هم به همين دليل با اغماض از کنار تپق بازيگران عبور مي‌کنيم. خود آن‌ها هم اغلب دل‌شان مي‌خواهد در برداشت مجدد آن را برطرف کنند، اما به احترام به اين قطار در حال حرکت که بي‌وقفه و پرشتاب بايد به آنتن پخش تلويزيون برسد، از آن صرف‌نظر مي‌کنند.
و البته گاهي وقت‌ها ديده شده مسير حرکت اين قطار و مسير هدايت داستان و شخصيت‌ها با ديدگاه تماشاگران مجموعه انطباق پيدا کرده است.
اصلاً يکي از دلايلي که اين‌نوع برنامه‌ها خيلي زودتر از پخش توليد نمي‌شود همين است. چون قرار است توليد مجموعه همگام با نظر مردم و تماشاگران جلو برود و آن مواردي که مورد استقبال قرار نگرفته، کم‌رنگ يا حذف شود. اين‌ها مواردي است که باعث مي‌شود يک مجموعه شبانه در روند توليد خود بيشتر از گذشته مورد توجه بيننده‌ها قرار بگيرد.
با توجه به نظر تماشاگران درباره چارخونه چه تغييري در آن خواهيد داد؟
سعي‌مان اين است که در قسمت‌هاي باقي‌مانده، چارخونه بتواند ارتباط بهتر و محکم‌تري با تماشاگران خود برقرار کند. دل‌مان مي‌خواهد شب‌هاي خوبي براي بيننده‌ها رقم بزنيم و در حالي که آن‌ها را از گرفتاري‌هاي روزمره دور مي‌کنيم کاري کنيم تا با لبخند، آسوده به خواب بروند و استراحت‌شان کامل شود تا... فردا شب که به انتظار تماشاي چارخونه دوباره پاي تلويزيون خواهند نشست.
فکر مي‌کنيد اگر چارخونه رقيب ديگري (مثلاً در شبکه ديگري) داشت موفق مي‌شد اين‌همه بيننده داشته باشد؟
به نظر من اگر چارخونه رقيب داشت و رقيب آن بهتر از چارخونه بود، چارخونه حتماً مخاطبان کم‌تري را به خود جذب مي‌کرد و اگر آن رقيب ضعيف‌تر از چارخونه بود، اين اتفاق کاملاً برعکس مي‌افتد. در آن صورت بستگي به رقيب داشت. خوشبختانه در سال‌هاي اخير مجموعه‌هاي طنزآميزي توليد شده که بخشي از آن‌ها خيلي بهتر از چارخونه بوده و اگر از بدشانسي، پخش آن‌ها با اين مجموعه همزمان مي‌شد، حتماً روي تعداد تماشاگران آن تأثير منفي مي‌گذاشت.
در طول اين مدت که مشغول کارگرداني چارخونه بوده‌ايد هيچ‌وقت به اين موضوع فکر نکرده‌ايد کاري کنيد تا بين کار شما و ساير افراد شاخص در اين زمينه تفاوتي ايجاد شود؟
من در اغلب کارهاي مهران مديري به عنوان نويسنده حضور داشته‌ام. طبعاً از او خيلي چيزها ياد گرفته و تحت تأثيرش بوده‌ام. با رضا عطاران و مهران غفوريان هم اين تجربه را داشته‌ام. مگر مي‌شود از آن‌ها تأثير نگرفته باشم؟ اين تأثيرات کاملاً مشخص است. يعني اگر از اين زاويه به چارخونه نگاه کنيد، در بعضي بخش‌ها تأثير مديري، عطاران و غفوريان را خواهيد ديد. اصلاً اين موضوع را کتمان نمي‌کنم چون وجود دارد، اما اتفاقي که افتاده اين است که اين تأثيرات در هم مخلوط شده و با متن‌ها و بازيگران چارخونه پيوند خورده که اين اتفاقاً خيلي خوشحال‌کننده است.
نظر منتقدان چقدر برايتان اهميت دارد؟
خيلي. همه مطالبي که درباره چارخونه نوشته شده را خوانده‌ام و مي‌خوانم. از خواندن آن مطالبي که از چارخونه تعريف کرده‌اند خوشحال مي‌شوم و طبعاً از خواندن نوشته‌هايي که بد مي‌گويند ناراحت مي‌شوم. البته منظورم از ناراحتي، عصباني شدن و پرخاشگري نيست. ناراحتي نسبت به نقطه‌ضعف‌هاست. گاهي هم پيش مي‌آيد که با نظر برخي نويسنده‌ها فاصله بسيار زيادي دارم و نمي‌توانم خودم را با آن منطبق کنم، اما اگر نظري درست باشد حتماً به آن فکر مي‌کنم و همه سعي‌ام را به کار مي‌گيرم تا بتوانم آن را برطرف کنم. با کمال ميل...