كارآگاه علوي جزو معدود شخصيت‌هاي تلويزيوني است كه در طول چند سال گذشته تداوم خود را حفظ كرده و پس از پايان پخش سري اول مجموعه، بار ديگر حضور خود را به رخ كشيده است. چطور شد به اين فكر افتاديد كه براي ادامة ماجراهاي او طرح تازه‌اي بنويسيد؟ ايدة خودتان بود، استقبال تماشاگران باعث اين موضوع شد يا اين فكر از ذهن مديران تلويزيون عبور كرده بود؟
وقتي يك شخصيت و ماجراهايش به هر شكل مقبول طبع مخاطبان مي‌شود وسوسة تداوم بخشيدن به او و اعمالش هميشه در ذهن وجود خواهد داشت. چند سال قبل انديشة بازگشت كارآگاه علوي به‌طور جدي در ذهنم پديدار شد. رايزني‌هايي صورت گرفت و در نهايت در اوايل دوران مديريت آقاي اسلامي‌مهر در مركز سيمافيلم با عنايت ايشان و همت جمال اميد اين انديشه رنگ واقعيت پذيرفت. همت هر دو مشكور باد.
به‌نظر مي‌رسد در سري جديد كارآگاه علوي بيش‌تر به‌دنبال يافتن سوژه‌هايي بوده‌ايد كه براي باورپذيرتر بودن موضوع، سرنخ‌هايش را بتوان در نشريات آن روزگار يافت. تاكيد تيتراژ و بخش‌هايي از مجموعه بر تيترهاي نشرياتي نظير ايران‌ما، نسوان، باختر و كيهان، جدا از آن‌كه ماجراها را باورپذيرتر كرده باعث پررنگ‌تر شدن وجه استنادي آن شده است. اين ايده از كجا به ذهن شما رسيد و براي پرورش آن چقدر تحقيق كرديد؟
سري جديد مجموعة كارآگاه علوي به‌طور كامل بر واقعيت‌هاي اتفاق افتاده در دهة بيست و سي خورشيدي استوار است. گاهي اين واقعيت‌ها به‌طور مستقيم روايت شده‌اند و گاه در لفافه. مستقيم‌هايش حوادثي بوده كه براي اشخاصي نظير محمد مسعود، محمدرضا پهلوي، احمد دهقان، سيداحمد ليستر و سرلشگر رزم‌آرا رخ داده و غيرمستقيم‌هايش ماجراهايي مثل واقعة بندر تركمن، بازگشت علوي از تبعيد و شروع دوباره به كار يا جواهرات گمشدة سرپاس مختاري را در بر مي‌گيرد. دهة 1320 و 1330 از لحاظ تعداد حوادث سياسي، اجتماعي و حتي جنايي دهة شگفت‌انگيزي بوده است؛ و طبعاً دستمايه‌اي براي يافتن سوژه‌هاي مناسب. علاوه بر آن، در اين دهه، جرايد و نشريات، آزادي فراواني يافتند كه هم دربارة دوران سلطنت رضاشاه و هم حوادث روز ايران مطالب فراواني منتشر كنند. به‌طور منطقي مطالب اين جرايد در ساختار دراماتيكِ ماجراهاي كارآگاه علوي بسيار كارساز بوده است. سعي كرده‌ام اين وجه ژورناليستي و تكيه بر اخبار جرايد، در تيتراژ و گاه در ميانه‌هاي هر اپيزود جايگاه خاصي داشته باشد. در مجموع، داستان‌هاي كارآگاه علوي وقايعي تاريخي است كه به ضرورت داستان‌سرايي از يك صافي دراماتيك هم عبور داده شده‌اند تا جذابيت‌هاي داستاني آن قوي و ملموس‌تر باشد.
دليل انتخاب دهه‌هاي بيست و سي خورشيدي براي طرح و گسترش داستان‌ها چيست؟ نمي‌شد مقطع ديگري را براي تعريف كردن داستان‌ها برگزيد؟
فكر كنم در جواب‌ قبلي پاسخ اين پرسش را دادم. همان‌طور كه گفتم به‌طور منطقي اين سري از مجموعة كارآگاه علوي دنباله‌اي است بر سري اول. سري اول در سال‌هاي 1310 تا 1314 خورشيدي اتفاق مي‌افتاد و سري دوم پس از تاخيري شش هفت ساله، از 1321. پس بايد توالي زمان را رعايت مي‌كرديم.
شباهت پوشش عمومي در آن دوره به لباس‌هايي كه پليس‌ها و كارآگاهان آمريكايي مي‌پوشيدند چقدر در اين انتخاب موثر بوده است؟ اين را از آن جهت مي‌گويم كه چنين شباهتي به‌دليل توجه بيش از حد تماشاگران آن مقطع به سينما، بيش از هر زمان ديگر متاثر از فضاي فيلم‌هاي گنگستري و جنايي دهه‌هاي قبل سينماي آمريكا بوده است.
پوشش مردم، خصوصاً مردان، از سال‌هاي 1314 و 1315كه استفاده از كلاه شاپو و لباس‌هاي غربي در دوران رضاشاه اجتناب ناپذير شد شباهت‌هاي ناگزير و فراواني به اروپاييان و آمريكايي‌ها پيدا كرد. اين پوشش به‌ويژه تا اواخر دهة 1330 هم كم‌وبيش تداوم داشت و بعد به‌تدريج رنگ باخت. بنابراين طراحي لباس براي آن دوران الزاماً شما را به سمتي مي‌بَرَد كه تشابه با فضاسازي فيلم‌هاي غربي را كم‌وبيش اجتناب‌ناپذير مي‌كند. ولي از نظر من هيچ اصراري نبوده كه تقليد از فضاسازي فيلم‌هاي غربي و خصوصاً آمريكايي انجام شود. آن‌چه مورد تقليد واقع شده، در حقيقت، عكس‌ها و تصاوير به‌جا مانده از آن دوران ايران است.
از آن‌جا كه هويت شهر بزرگي مثل تهران در طول دوران‌هاي مختلف دستخوش تغييرات عمده‌اي بوده به‌نظر مي‌رسد مهم‌ترين مشكل شما در ساخت اين مجموعه، ايجاد فضاها و استفاده از بناهاي تاريخي بوده است؛ چيزي كه ظاهراً با وسواس و انتخاب دقيق، و در بعضي موارد با بازسازي و تغييرات عمده به دست آمده است.
تهران، مزخرف‌ترين شهر دنيا براي فيلم‌هاي تاريخي، حتي تاريخ خيلي نزديك به زمان زندگي ماست. به لطف سياست‌هاي بي‌معنيِ شهرسازي در تهران و سليقه‌هاي مبتذل و پيش‌پا‌افتاده در چهل سال اخير به‌تدريج شهر بي‌هويت و زشت و بي‌قواره‌اي به نام تهران درست شده كه نه از گذشته هويت دارد و نه از آينده، نشان. زمان حالِ آن هم كه در دود و ازدحام و بي‌قوارگي مي‌گذرد. طبعاً در اين شهر، جست‌وجو براي يافتن بناهاي مناسب و حتي اتومبيل و اتوبوس و كاميون قديمي و اشياي مناسب، كاري است كارستان! بنابراين بايد از هر مكان فيزيكي و فني براي بازسازي مكان‌هاي از دست رفته و يا تغيير يافته سود جست. شرح مفصل فضاسازي اين مجموعه و طبعاً هر مجموعة تاريخي ديگر، به‌قول فردوسي بزرگ: يكي داستان است پُر آب چشم. در اين زمينه توضيح بيش‌تري نمي‌توانم بدهم.
در مجموعه، نماهاي پراكنده‌اي (مثلاً نماهاي عمومي از برخي خيابان‌ها و ميدان‌هاي بزرگ شهر) وجود دارد كه با استفاده از تصاوير مجازي ساخته شده. البته نماهايي كه از رانندگي در ماشين‌هاي قديمي وجود دارد نسبت به ساير فيلم‌ها و مجموعه‌ها بهتر از كار درآمده ولي در مورد بقيه نماها ظاهراً چاره‌اي نبوده و بايد به اين كيفيت نازل رضايت مي‌داده‌ايد.
يكي از گريزراه‌هاي غلبه بر كمبود امكانات و بناهاي تاريخي توسل به تكنولوژي رايانه‌اي است. گروهي از دست‌اندركاران جلوه‌هاي ويژة تصويري همت فراواني به خرج دادند تا فضاسازي ديجيتالي را در كنار فضاي واقعي باورپذير كنند. گاه موفق شده‌اند و گاه خير. در مجموع باوجود هر عيب و نقص، به‌نظر مي‌رسد يكي از راه‌هاي مفيد و موثر براي فضاسازي مكان‌هاي از دست رفته و حتي وسايل صحنة از دست رفته، همين متوسل شدن به جلوه‌هاي ويژة تصويري است. به‌هر حال به‌تدريج، تجربه و تبحرمان بيش‌تر مي‌شود. البته در كارآگاه علوي يكي از ايرادهاي اصليِ خوب از كار درنيامدن بعضي جلوه‌هاي تصويري، نورپردازي معيوب و البته نورسنجي غلط گروه تصويربرداري اين پروژه بود كه با تمام تذكرات و اخطارها، در مجموع، لطمه‌اي جدي به كار وارد كردند. از سوي ديگر وقتي گروه توليد ضعيف و بي‌مسووليتي در كار داشته باشيد، در نهايت، كارتان به ديجيتالي‌كردن خيلي چيزها مي‌رسد و چون از اول براي آن صحنه‌ها تمهيدي جهت اجراي جلوه‌هاي تصويري نيانديشيده‌ايد بنابراين در عمل هم مخلوقات ديجيتالي به‌طور كامل با تصويربرداري واقعي شما منطبق نمي‌شود. بي‌مسووليتي بعضي مسوولان اجرايي پروژه‌ها، از فرط تكرار در توليدات تلويزيوني و سينمايي به شكل عُرف و عادت درآمده است. مگر اين‌كه در مقابل‌شان پافشاري جدي كنيد كه در آن‌صورت هم كارِ هفت ماهه به دو سه سال و بودجة صد ميليوني به پانصد ميليون ختم مي‌شود!
نحوة همكاري سازمان‌هاي ذي‌ربط و نهادهاي فرهنگي با مجموعة كارآگاه علوي چگونه بود؟ ظاهراً بخش‌هايي از داستان در باغ وزارت امورخارجه، فضاي بيروني ساختمان نيروي انتظامي و...چيزهايي نظير اين ساخته شده. برخورد مسوولان با اين موضوع چگونه بود؟
در مجموع، همه هم‌كاري كردند. خصوصاً مسوولان وزارت امورخارجه و در راس آن‌ها آقاي دكتر متكي كه حتي در شب افتتاح مجموعه، زحمت تصويربرداري يكي از نماها را هم برعهده گرفت. همين‌طور مي‌توانم از مسوولان ادارة املاك بنياد مستضعفان، رياست موزة پُست، مسوولان چيت‌سازي تهران، پليس تهران و خيلي‌هاي ديگر ياد كنم.
براي پيداكردن ماشين‌ها، مكان‌‌هاي مناسب تصويربرداري و ابزار و ادوات مورد نياز با چه دشواري‌هايي روبه‌رو بوديد؟
ترجيح مي‌دهم در اين‌باره حرفي نزنم. خيلي‌ها دل‌خور خواهند شد!
 با توجه به اين‌كه سري قبل كارآگاه علوي دوبله شده بود و تماشاگران از شنيدن صداي منوچهر اسماعيلي روي تصوير احمد نجفي خاطره داشتند، استفاده از ويژگي‌هاي صدابرداري هم‌زمان دليل خاصي داشت؟
صدابرداري سرصحنه با هر عيب و نقصي كه دارد معمولاً زنده‌تر و جذاب‌تر است. ولي در مورد دوبلة آقاي اسماعيلي به جاي كارآگاه بايد اعتراف كنم اي‌كاش اين دفعه هم چنين استفاده‌اي از صداي ايشان مي‌كردم. ولي به‌هرحال الخير في ماوقع!
البته در مورد صداي بعضي بازيگران (از جمله؛ زنده‌ياد فرهاد خان‌محمدي) از دوبله استفاده شده كه به دليل سينك نبودن گفتارها كيفيت چندان مناسبي هم ندارد.
مرحوم خان‌محمدي نه چندان توان حرف‌زدن داشت و نه حافظه‌اي قوي برايش مانده بود كه بتواند ديالوگ‌ها را حفظ كند. تمام اين مسائل به‌خاطر بيماري‌اش بود كه در نهايت او را از پا درآورد. يادش گرامي. بنابراين ناچار بوديم براي خان‌محمدي از دوبله استفاده كنيم. البته متاسفانه گوينده‌اي كه در سري قبل به جاي خان‌محمدي حرف زده بود (يعني ايرج دوستدار) خودش سال‌ها قبل رخ در نقاب خاك كشيده بود. بنابراين بازيگر عزيزي را يافتيم كه صدايش شباهتي به صداي دوستدار داشت. او تلاش خود را كرد كه صدايي شبيه صداي دوستدار روي صورت خان‌محمدي بگذارد. و به گمان من به‌جز لحظاتي محدود موفق هم بود ولي به‌هرحال نظر شما به عنوان يكي از بيننده‌هاي مجموعه، در مورد نقايص آن كاملاً محترم است.
در مورد داستان‌هاي مجموعه به يك نكته بايد توجه كرد و آن اين‌كه پس از پخش چند قسمت، تماشاگر درمي‌يابد كم‌وبيش در پايان هر بخش، گرة داستان به دست كارآگاه علوي باز خواهد شد و ديالوگ‌هاي راهگشا قفل‌ها را باز مي‌كنند. خود كارآگاه هم مثل انتظاري كه از او مي‌رود بدون اشتباه است و هيچ خطري (حتي در افتادن با برخي افراد مرتبط با دربار آن‌زمان) او را تهديد نمي‌كند. خود اين موضوع به تنهايي مي‌تواند مخاطبان جدي‌ تلويزيون را خسته و از همراهي با مجموعه بازدارد. آيا نمي‌شد با ايجاد برخي گره‌هاي داستاني (مثلاً توليد خطر براي او يا اشتباهش در نتيجه‌گيري) كارآگاه علوي را از اين سينوس تكرارشونده كه در آن گرفتار شده آزاد كرد؟
خط اصلي اين‌گونه داستان‌ها رازگشايي از ابهامات آن است. اين رازگشايي هم توسط شخصيتِ محوري صورت مي‌گيرد. مشهورترين نمونه‌اش شرلوك هولمز است كه هميشه رازگشايي نهايي را صورت مي‌دهد و در يكي دو داستان معدود كه خطا مي‌كند، در واقع به دلايلي خاص تا آخر روايت رازگشايي مي‌كند و در نتيجه‌گيري نهايي دچار خطا در قضاوت مي‌شود. بنابراين نمي‌توان داستان را مبهم رها كرد يا توسط ديگراني كه شخصيتِ محوري نيستند رازگشايي را صورت بدهيم چون باعث تشتت در شخصيت‌پردازي مي‌شود. در نتيجه ممكن است به قول شما مخاطب جدي تلويزيون از شيوة رازگشايي كارآگاه خسته شود ولي رها نكردن كليت داستان در يك بلاتكليفي و ابهام مهم‌تر است.
البته كارآگاه ممكن است در رازگشايي موفق باشد اما اغلب در به ثمر رساندن نتيجة اقدامات خود يا همكارانش موفق نيست و ثمرة كارش توسط يك نيروي قوي‌تر از خودش مصادره شده و متهم يا مظنون از مجازات مصون مي‌ماند. يادمان باشد كه در كنار داستان پليسي، تاريخ معاصر هم در مجموعة كارآگاه روايت مي‌شود و اين تفاوت اصلي اين مجموعه با انواع مشابهش در فرنگستان است. 
در بخش‌هاي آغازين مجموعه و براي پيوند دادن فصل‌ها به هم‌ديگر از تمهيد «وايپ» در تدوين بهره گرفته شده بود كه در مجموع، كار را به سبك روايتي فيلم‌هاي دهه‌هاي دور و گذشته نزديك كرده بود. اما رفته‌رفته از كاربرد اين تمهيد كاسته شد. اين اتفاق دليل خاصي داشت يا اين كاستن از «وايپ»‌ها برآيند سليقة مديران تلويزيون بود؟
سليقه‌اي از سوي مديران تلويزيون در اين‌باره تحميل نشد. به ضرورت داستان‌ها ممكن است از بعضي ترفندهاي تصويري (مثل «وايپ»، «آيريس»، «ديزالو» و...) استفاده شود. بعضي وقت‌ها اين اتفاق كم‌تر مي‌افتد و گاهي بيش‌تر.
 آيا كارآگاه علوي باز هم ادامه خواهد داشت و ما شاهد سري ديگري از اين مجموعه خواهيم بود؟
بعيد است. اگر هم بخواهم ادامه بدهم قطعاً به شكل ديگر و با شخصيت‌هاي متفاوت و بازيگران جديد خواهد بود. البته رضايت و خواست مسوولان سيمافيلم هم يكي از شروط اصلي است.
در آينده بايد منتظر چه كار ديگري از شما باشيم؟ باز هم به داستان‌گويي در بستر تاريخ ادامه مي‌دهيد يا شيوة روايتي تازه‌اي را برخواهيد گزيد؟
تاريخ، شريف‌ترين علم است. تصويرگري تاريخ معاصر هم خدمتي است به جامعه براي كشف هويت‌هاي فراموش شده يا غبار گرفته. ولي به‌هرحال آينده براي كسي چندان روشن و مشخص نيست. در مجموع، حرفه و علاقة من فيلم‌سازي است؛ حالا تا هر وقت كه شد و با هر شيوه و روايتي. آينده آن را معلوم مي‌كند.