سوگوارهای برای محیط زیست ما/ نگاهی به فیلم «همهی درختان من»
همهی درختان من آنگونه که رخشان بنیاعتماد در یادداشت ضمیمه دیویدیِ این فیلم نوشته، از تصمیم به ساخت مستندی درباره محیط زیست و بحرانهای آلودگی هوای تهران حاصل شده است. فیلمی که ظاهراً قرار بوده در سال 1393 به سفارش یکی از سازمانهای مرتبط با این مقوله تولید شود اما به گفته بنیاعتماد، اشتیاق این سازمان که بیش از او و گروهش به ضرورتِ انجام این کار معتقد بوده– و مدیریت آن، اصلاً از همان ابتدا پیشنهاد و قول حمایت مالی را مطرح کرده– آرامآرام کمرنگ شده و مثل اغلب پروژهها و حمایتهای دولتی، در نهایت به دست فراموشی سپرده شده است: «و دیگر نه تماسی برقرار شد و نه اثر و ثمری در پی داشت.» متن کامل را در ادامهی مطلب بخوانید.
سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بعدازظهر روز یکشنبه سیام اردیبهشتماه میزبان نمایش و سپس نقد و بررسی دو مستند به نامهای «مرز مهآلود» و «قصهی بلوار» بود.
بعد از ظهر روز یکشنبه بیست و سوم اردیبهشتماه مستند «پارهی تن من» در سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به نمایش درآمد و سپس جلسهی نقد و بررسی این فیلم با حضور علی لقمانی، فیلمبردار پرسابقهی سینمای ایران برگزار شد.
بعدازظهر روز یکشنبه شانزدهم اردیبهشتماه ابتدا فیلم مستند «وه انتیوک شاپور» به نمایش درآمد و سپس این فیلم با حضور سودابه مجاوری (کارگردان)، مهدی موسوی (تصویربردار) و رامتین شهبازی (منتقد مهمان) مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
چند سال پیش مجلهی [اینک تعطیل شدهی] «صنعت سینما» ویژهنامهای منتشر کرد که سوژهی محوری آن، آخرین ساختهی فیلمسازان سرشناس سینما، و به نوعی میتوان گفت نقطهی مقابل یک پژوهش دربارهی نخستین ساختههای آنها بود. موضوعی که جدا از ناب بودن سوژهاش (هیچ نشریهای تا آن زمان چنین پروندهای منتشر نکرده بود) درسها و پندهای عبرتآموز فراوانی داشت. یکی از آن نکتهها این بود که نشان میداد تقریباً هیچکدام از فیلمسازها آخرین فیلم خود را به قصد «ضرب شست نشان دادن» به همکاران خود یا نمایش «نشانهای از مرگآگاهی» نساخته بود؛ و به همین خاطر واپسین ساخته و به عبارتی دیگر آخرین یادگار به جا مانده از آن فیلمسازان، کمترین تناسبی با بهترین و درخشانترین ساختهشان نداشت و نشان میداد آن فیلمها در زمان و زمانهای تولید شدهاند که سازندگانشان هنوز هم انگیزه و رمقی برای فیلمسازی، و امید و آرزوهای دور و درازی برای زندگی داشتهاند. مصداق بارز چنین ادعایی را میتوان زندهیاد محمدرضا مقدسیان دانست که تازه پس از مدتها بایکوت و بیکاری، فرصت پیدا کرده بود تا انبوهی از ایدهها و سوژههای خود را به زبان تصویر روایت کند. متن کامل را در
بعدازظهر روز یکشنبه نهم اردیبهشتماه سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی میزبان نمایش و سپس نقد و بررسی فیلم مستند «خاطرات خانهی متروک» بود.
عنوان آی آدمها... از یکی از معروفترین شعرهای نیما یوشیج گرفته شده. آنجا که پدرِ شعرِ نو ایران میگوید: «آی آدمها.../ که بر ساحل نشسته شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد میسپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند/ روی این دریای تُند و تیره و سنگین که میدانید...» به این ترتیب نیاز به توضیح ندارد که هدف از تولید چنین فیلمی که دربارهی کمکهای موسسهی خیریهی زنجیرهی امید به کودکان و نوجوانان بیمار ساخته شده، تلنگر زدن به برخی آدمهای منفعل یا بیواکنش در روزگار ماست. آدمهایی که سرهایشان را در گریبان فرو بردهاند و به قول زندهیاد مهدی اخوانثالث «کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را». احتمالاً به همین خاطر هم رخشان بنیاعتماد به جای برگزاری همایشهای موسوم به «همت عالی» و جمعآوری کمکهای مالی، با تمهید جالبی، تماشاگران فیلم خود را به حلقههای متعدد زنجیرهی امید افزوده است. چنان که به شهادت متن ابتدای فیلم، کلیهی درآمد حاصل از فروش دیویدیِ آی آدمها... به موسسهی زنجیرهی امید تعلق دارد؛ و به این ترتیب مخاطبان سینمای مستند با خرید نسخهی قانونی این فیلم در درمان کودکان بیمار سهیم شدهاند. رخداد خجستهای که بیش از هر چیز بر تاثیر چشمگیر سینمای مستند سالهای اخیر بر تحولات اجتماعی و از جمله، رواج خیرخواهی و گسترش نوعدوستی اشاره دارد. متن کامل را در
بعد از ظهر روز یکشنبه دوم اردیبهشتماه سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، میزبان نمایش و سپس نقد و بررسی فیلم مستند «معرف» به کارگردانی آزادی رضاییانمقدم بود.
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.