آتش در لاله‌زار/نگاهی به مستند «زندگی و دیگر هیچ» به بهانه‌ی توزیع در شبکه‌ی نمایش خانگی

داریوش اسدزاده در نمایی از مستند زندگی و دیگر هیچ

در ابتدای فیلم زندگی و دیگر هیچ که درباره‌ی زندگی و فعالیت‌های داریوش اسدزاده ساخته شده، پس از نمایشِ تعریف و تمجید برخی از همکاران و نزدیکان این بازیگر پرسابقه، او را می‌بینیم که در سالنِ نمایشِ روبازِ یکی از پارک‌ها تنها نشسته و به صحنه‌ی خالی نگاه می‌کند. در ادامه، از این پیشکسوت عرصه‌ی سینما، تئاتر و تلویزیون دعوت می‌شود تا روی صحنه‌ حاضر شده و برای تماشاگرانی که حضور ندارند سخنرانی کند! در حقیقت، مستند زندگی و دیگر هیچ که با هدفِ ابراز همدردی و به نیتِ قدردانی از فعالیت‌های یک هنرپیشه‌ی کهن‌سال با ویژگی‌های داریوش اسدزاده ساخته شده، با نقض غرض و به صورت واضح به این نکته اشاره می‌کند که چنین بازیگری با وجود سابقه‌ا‌ی طولانی در عالم هنر (یا به تعبیر خودش: بیش از هفتاد سال طی طریق در این وادی) مخاطب ندارد؛ و اصلاً به همین خاطر مجبور است برای سالنی خالی از تماشاگر حرف بزند! متن کامل این یادداشت که در سایت ماهنامه‌ی سینمایی فیلم منتشر شده را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

دوشنبه‌های شهرزادی/یادداشتی به بهانه‌ی پایان فصل دوم «شهرزاد»

ترانه علیدوستی در نمایی از سریال شهرزاد

به طور حتم ما ایرانی‌ها اولین و شاید تنها مردم دنیا هستیم که فیلم‌ها و سریال‌های مورد علاقه‌ی خود را از سرِ کوچه و از نزدیک‌ترین فروشگاه به محل زندگی‌مان تهیه می‌کنیم! یعنی به جای این که با روشن کردن تلویزیون، شاهد تماشای این برنامه‌ها باشیم، آن‌ها را می‌خریم، به خانه‌ برمی‌گردیم و نگاهشان می‌کنیم. در چنین شرایطی حق خود می‌دانیم که سفارش‌دهنده‌ی داستان باشیم و حتی بر روند شکل‌گیری و تعریف کردن آن نظارت کنیم! اصلاً اگر دوشنبه‌های ما از بعد از شهرزاد رنگ دیگری گرفته و این سریال به فصل دوم و سوم رسیده به‌خاطر نوعی اقتصادِ بومی و چرخه‌ی جالبی است که شکل گرفته. چرخه‌ای که نه تعداد قسمت‌های تولید شده‌اش به استانداردهای برنامه‌سازی ربط دارد (نمونه‌اش: ساخت پانزده قسمت از شهرزاد برای فصل دوم) و نه محدوده و محدودیت خاصی می‌توان برای آن متصور بود (سریال می‌تواند حالا حالاها ادامه داشته باشد). متن کامل این یادداشت که در پانزدهمین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی شهرزاد منتشر شده را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

در حد فاصل رُمان و فیلم‌نامه/نگاهی به کتاب «نفس»

نمایی از فیلم نفس ساخته‌ی نرگس آبیار

رُمان «نفس» را می‌توان جزو معدود آثار ادبی دانست که در سال‌های اخیر مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته است. کتابی با سر و شکل خوب و شمارگانِ قابل قبول که حتی پیش از آغاز نمایش عمومی فیلم نفس به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها عرضه شد؛ و نشان‌‌ از تلاش قابل توجه ناشر برای پاسخ‌گویی به کنجکاوی مخاطبان از فیلم تازه‌ی نرگس آبیار داشت. رُمانی که البته خیلی‌ها– از جمله، نگارنده– ترجیح دادند تا پیش از تماشای نفس تلاشی برای اطلاع از محتوای آن نداشته باشند؛ و بدون پی بردن به داستان رُمان، با فیلم مواجه شوند. با تمام این حرف‌ها مطالعه‌ی این رُمان، چنان که در ادامه خواهم گفت، از دو جنبه تجربه‌ی تازه‌‌ای محسوب می‌شود. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

آینه در آینه/ آینه‌های روبه‌رو بر صحنه‌ی تالار وحدت

بهنوش طباطبایی در نمایی از فیلم/‌تئاتر آینه‌های روبه‌رواجرای فیلم/‌تئاتر آینه‌های روبه‌رو و هم‌زمانی غریبِ آن با نمایش عمومی فیلم کوه (امیر نادری) یا به عبارتی دیگر عرضه‌ی هم‌زمانِ دو اثر از دو اسطوره‌ی تاریخ‌‌ساز [و اینک جلای وطن کرده] چنان اتفاق‌ هیجان‌انگیز و در عین حال نادر و کم‌یابی‌ست که سبب می‌شود آدم حتی به چشم‌های خود هم شک کند! رخدادی که بیش از هر چیز یادآور همکاری دل‌پذیر این دو «استاد تمام» در هنگام ساخت فیلم دونده است؛ زمانی که نادری یکی از درخشان‌ترین لحظه‌های تاریخ سینمای ایران (ثبت لذت وصف‌ناپذیرِ «امیرو» از پیِ جنگندگی و رقابتی سرسخت و نفس‌گیر) را به قاموس سینمای پس از انقلاب هدیه داد و بیضایی، در اوج شکوفایی و توانمندی، این لحظه‌های قدرتمند و جادویی را به هم پیوند زد؛ بدون حتی یک فریم اشتباه و لغزش. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

عکاس در قاب/ گزارشی از نمایش فیلم «چشم جنگ»

پوستر فیلم چشم جنگشامگاه روز یک‌شنبه دوم مهرماه فیلم مستند «چشم جنگ» (ساخته‌ی مشترک یوسف حاتمی‌کیا و مهدی برجیان) در سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به نمایش درآمد و سپس نقد و بررسی این اثر با حضور حبیب احمدزاده (نویسنده و پژوهشگر پر سابقه‌ی دفاع مقدس) برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، ناصر صفاریان (مجری برنامه و مسئول جلسه‌های نمایش فیلم) گفت: «این برنامه، بیست و چهارمین و آخرین جلسه‌ی نمایش فیلم‌های مستند در سال جاری به حساب می‌آید.»
وی سپس با اشاره به استقبال محدود علاقه‌مندان و مخاطبان سینمای مستند از فیلم‌های مرتبط با موضوع جنگ، از منتقد مهمان جلسه خواست تا تحلیل خود را در این‌باره ارائه کند. حبیب احمدزاده در پاسخ گفت: «احتمالاً ریشه‌ی این مشکل را باید در نحوه‌ی تبلیغ دولتی و اشاره به دوران جنگ، آن‌هم در زمان بروز مشکل‌های اجتماعی جست‌وجو کرد. روشی که متاسفانه در روزگار ما به نوعی تبلیغ منفی تبدیل شده است.»
وی در ادامه گفت: «نسل ما از آن‌جا که به درستیِ اهداف خود یقین داشت هیچ‌وقت به روش‌های خود شک نکرد. اما نسل جدید وقتی با برخی روش‌های غلط روبه‌رو شد با تردید به آن‌ها نگریست؛ و در ضمن، از آن‌جا که موفق شده بود نسبت به این روش‌ها شک کند دچار احساس خوش‌حالی شد.»
احمدزاده عدم تلاش برای پیدا کردن پاسخ پرسش‌های خود را بزرگ‌ترین مشکل نسل پس از جنگ دانست و افزود: «این نسل آشکارا نسبت به وضع موجود اعتراض دارد و البته بیان اعتراض، حق طبیعی آن‌ها هم هست اما مشکل این‌جاست که هیچ‌کدام از افراد این نسل تلاشی برای به‌روز کردن اطلاعات خود و حل این موضوع نمی‌کند؛ و این نشان می‌دهد که نسل ما و نسل جدید، هر دو در تنبلی مشترکیم!» متن کامل این گزارش را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.

ادامه نوشته