از آنسوی حباب نوستالژی/ گزارشی از نمایش مستندهای «مرز مهآلود» و «قصهی بولوار»
سالن سینماحقیقت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بعدازظهر روز یکشنبه سیام اردیبهشتماه میزبان نمایش و سپس نقد و بررسی دو مستند به نامهای «مرز مهآلود» و «قصهی بولوار» بود.
در ابتدای این جلسه که با حضور آتبین حسینی، کارگردان فیلم «مرز مهآلود»، داود اشرفی، کارگردان «قصهی بولوار» و نسیم نجفی بهعنوان منتقد مهمان برگزار شد ناصر صفاریان، مجری برنامه، نمایش همزمان این دو فیلم را کمک به زمان تقریبی جلسههای نمایش دانست و افزود: «محدودیتهایی که در این زمینه وجود دارد و همچنین تلاش برای پیدا کردن شباهتهای مضمونی متاسفانه باعث میشود مستندهای کوتاه و نیمهبلند از فهرست نمایشهای عمومی کنار گذاشته شوند.»
مسئول جلسههای نمایش فیلم گفت: «خوشبختانه فیلمهای جلسهی امروز کموبیش در پرداختن به مضمون «تاریخ معاصر» مشترک بودند و همین، بهترین بهانه برای نمایش آنها در یک جلسهی مشترک بود.»
در ادامهی جلسه، آتبین حسینی در پاسخ به پرسش صفاریان دربارهی شکلگیری ایدهی ساخت «مرز مهآلود» گفت: «در زمان کودکی همراه خانواده به یکی از روستاهای استان آذربایجان مهاجرت کردیم. جایی که برای نخستینبار داستان زندگی «حسینعلی صدآفرین» را شنیدم و مجذوبش شدم.»
وی که در فیلم خود به روایت تاریخ شفاهی پیرامون زندگی این سرباز شجاع در زمان جنگ جهانی دوم پرداخته گفت: «آنزمان از طریق پدرم و پدربزرگ او نسبت به گوشههایی از زندگی «شهید صدآفرین» اطلاع پیدا کردم که برایم خیلی جالب بود. اما متاسفانه از آنجا که مزار او در نزدیکی منطقهی صفر مرزی و در یک منطقهی حفاظتشدهی نظامی قرار دارد تا سالها بعد موفق نشدم از مکان دفن او دیدن کنم.»
حسینی گفت: «سالها بعد در حالی که داستان زندگی «صدآفرین» هنوز رهایم نکرده بود ایدهی ساخت مستندی دربارهی این موضوع را با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در میان گذاشتم و موافقت مدیران این مرکز با ساخته شدن چنین فیلمی باعث شد حدود سی سال پس از شنیدن داستان زندگی او، امکان بازدید از مقبرهی «صدآفرین» را پیدا کنم.»
داود اشرفی نیز در پاسخ به پرسش مشابهی دربارهی نحوهی ساخته شدن فیلم خود گفت: «در تولید هر فیلم، اتفاقهایی میافتد که میتوان گفت شانس و تا حدی هم قضا و قَدَر در آن دخیل است اما واقعیت این است که تولید «قصهی بولوار» زمانی به جریان افتاد که در کنار برگزاری نمایشگاهها و چاپ کتابهای مختلف دربارهی شهر تهران و تاریخ شکلگیری آن، موجِ ساخته شدن مستندهایی دربارهی برخی خیابانها و محلههای تهران نیز تازه به جریان افتاده بود.»
وی که در فیلم خود به تاریخچهی طراحی و اجرای بولوار آبکرج (بولوار کشاورز فعلی) پرداخته افزود: «من هم در کنار همین موج به ساخت مستندی دربارهی این منطقه از تهران علاقهمند شدم و آنچه امروز به نمایش درآمد حاصل اشتیاق به ساخته شدن چنین فیلمی است.»
بخش بعدی به صحبتهای منتقد مهمان جلسه اختصاص داشت. در این بخش، نسیم نجفی گفت: «این دو فیلم، بهظاهر هیچ نکتهی مشترکی ندارند اما به شکل عجیبی در یک نقطه به هم مرتبط میشوند؛ و آن، اشارهی مشترک به دههی 1320 و گرفتار شدن ایران در آتش جنگ جهانی است.»
وی با اشاره به «قصهی بولوار» گفت: «نکتهی جذاب این مستند، پرداختن به ویژگیهای بولوار الیزابت (کشاورز فعلی) به عنوان یک خیابان خاص با شخصیتی منحصر به فرد است. خیابانی که از نظر تاریخ اجتماعی و سیاسی، اتفاقهای مهم و فراوانی در آن رخ داده است.»وی با اشاره به رویکرد فیلم نسبت به شخصیت واقعی و نمادین بولوار کشاورز گفت: «در بخشهایی از «قصهی بولوار» به وجوه اجتماعی این خیابان پرداخته میشود که به گفتهی گفتار متن آن، در روند مدرنسازی شهر، فرصت طراحی و اجرا پیدا کرده. فرصتی که در نهایت به ایجاد یک فضای عمومی جذاب و بروز رفتارهای مدرن و مدنی از سوی ساکنان این بخش از تهران منجر شده است.»
نجفی سپس دربارهی «مرز مهآلود» گفت: «فیلمساز در این فیلم برای همراه کردن مخاطب با موضوعی که در گذشتههای بسیار دور رخ داده، از تمهید «دراماتیزه کردن» بهره گرفته که کاربرد موسیقی در کنارِ استفاده از نمای نزدیکِ برخی گفتوگوشوندهها، فقط بخش کوچکی از این تمهید به حساب میآید.»
وی تاکیدهای غیرضروری برای نزدیک کردن تماشاگر به «حس» زمان وقوع ماجرا را مهمترین نقطهضعف این مستند برشمرد و افزود: «فیلم «مرز مهآلود» تلاش میکند تا شخصیتی که چندان شناخته شده نیست را به تماشاگر معرفی کند؛ و به نظر میرسد اشارهی فیلم به سوژه، در همین حد کافی است.»
آتبین حسینی، کارگردان مستند «مرز مهآلود» در پاسخ به نکتههای مطرح شده از سوی منتقد مهمان جلسه گفت: «باورکردنی نیست اما واقعیت این است که ترسی که از طریق تهاجم نیروهای روسی، در زمان جنگ جهانی دوم به مردم بخشهایی از مناطق آذربایجان منتقل شده، هنوز و با گذشت دهههای متمادی از آن دوران همچنان باقی است!»
وی گفت: «به کوههای مهآلودی که در ابتدای فیلم بر آن تاکید میشود عمداً اشاره کردهام تا اشاره به دفاع یک سرباز آذربایجانی از این کوهها تاثیر بیشتری داشته باشد. سربازی که کمتر کسی از وضعیت و سرنوشت او اطلاع دارد و اگر منِ فیلمساز تلاشی برای جمعآوری اطلاعاتی دربارهی او نمیکردم شاید هیچکس دیگری هم سراغی از او نمیگرفت.»
حسینی با اشاره به ترس و غم نهفتهای که به گفتهی او «در مردم آن بخش از آذربایجان وجود دارد» گفت: «تمهید من برای نشان دادن تلویحی این حس، کاربرد نماهای نزدیک از آدمهایی بود که در بخشهای مختلف فیلم دربارهی «حسینعلی صدآفرین» صحبت و در حقیقت، پازل باقیمانده از حقیقت وجود او را تکمیل میکنند.»
وی افزود: «ساخته شدن این فیلم برای مردم آن مناطق، در حکم بیدار شدن از خواب یا به یاد آوردن چیزهایی بود که به دشواری سعی کرده بودند آنها را به دست فراموشی بسپارند. مردمی که «حسینعلی صدآفرین» را قلباً ستایش و او را با کورواغلی (قهرمان افسانههای آذری) مقایسه میکنند.»
در ادامهی جلسه، داود اشرفی، در پاسخ به پرسش ناصر صفاریان دربارهی اهمیت بولوار کشاورز برای ساخت فیلم گفت: «این بولوار از نظر من یک خیابان بسیار جذاب است و سعی کردم تا جزییات نمایش فیلم را به صورت دقیق و فقط بر سراسر این خیابان متمرکز کنم؛ نه خیابانها و میدانهای اطراف آن.»
وی با تاکید بر این که هویت ذاتی برای هیچکدام از خیابانها قائل نیست گفت: «به نظرم وقتی میتوان در اینباره صحبت کرد که اتفاق خاصی رخ داده باشد. چنان که در زمان ساخته شدن این فیلم، تهران، بستر حوادث اجتماعی مختلفی بود و همین باعث شده بود ما به عنوان سازندگان این فیلم نسبت به تاریخ این شهر علاقهمند و نسبت به سرنوشت آن نگران باشیم.»
صحبتهای منتقد مهمان، ادامهدهندهی بخش دیگری از این جلسه بود. در این بخش، نسیم نجفی با اشاره به «مرز مهآلود» گفت: «به نظر میرسد در این فیلم جای گفتوگوهای توصیفی و توضیحیِ بیشتر، آنهم با آدمهایی که شاهد رشادتهای «حسینعلی صدآفرین» بودهاند خالی است.»
وی گفت: «به نظر میرسد نیاز روانی مخاطب برای همصحبتی بیشتر با آدمهایی که در کودکی و از نزدیک این شخصیت را دیده بودند برآورده نشده است.»
آتبین حسینی در پاسخ به این نکته گفت: «نکته اینجاست که در راشهای تصویربرداری شده، حرفهای بیشتری وجود داشت و به همین خاطر نسخهی اولیهی فیلم در مدت زمانی نزدیک به شصت و پنج دقیقه تدوین شده بود.»
وی گفت: «اما در صحبت با لقمان خالدی که مشاور من بود به این نتیجه رسیدم که آن بخشها به تنهایی یک فیلم جداست. بنابراین تصمیم گرفتیم فیلم کوتاهتر و منسجمتر باشد تا تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد.»
داود اشرفی، کارگردان «قصهی بولوار» نیز گفت: «البته شاید در فیلم نسبت به وضعیت فعلی این بولوار نامهربان بوده باشم اما واقعیت این است که اصلاً وضعیت امروز بولوار من را به فکر انداخت تا دربارهی تاریخچهی شکلگیری آن تحقیق کنم و دربارهاش فیلم بسازم.»
اشرفی همچنین گفت: «خوشبختانه در سالهای اخیر فعالیتهای گوناگون و متفاوتی که صورت گرفت باعث شد حباب نوستالژی که در اطراف تهران و خیابانهای آن وجود داشت شکسته شود. این نکته، تحلیلهای دقیقتری را رقم زد که در نوع خود بسیار جذاب و آموزنده است.»
بخش پایانی این جلسهی نمایش فیلم به جمعبندی گفتههای منتقد مهمان و صحبتهای سازندگان فیلمها اختصاص داشت. در این بخش نسیم نجفی با اشاره به «تاریخ گذشته» به عنوان عامل مشترک در این دو فیلم گفت: «به نظر میرسد سازندگان این فیلمها بیشتر از آن که به گذشته نگاه کنند نگران آینده هستند. از این زاویه میتوان گفت ساخته شدن فیلم دربارهی گذشته، بیشتر بهخاطر وضعیت «حال» و زمانی در «آینده» است.»
وی سپس اشاره به «فضای نهچندان امن» را مهمترین ویژگی «مرز مهآلود» برشمرد و افزود: «در اینباره چندان قطعی نمیتوان نظر داد اما به نظر میرسد در دل این فیلم، نوعی نگرانی نسبت به آینده وجود دارد که بر جزییات تصویر زمان حال دلالت دارد.»
آتبین حسینی نیز گفت: «من در «مرز مهآلود» عمداً سراغ پیرمردهایی رفتم که دوران جنگ جهانی دوم را به یاد میآوردند. آنها در زمان وقوع این اتفاق، نوجوانهای ده، دوازده و چهاردهساله بودند.»
وی در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی منتقد جلسه گفت: «در این فیلم تلاش کردم تا نگرانی نسبت به وقوع دوبارهی حوادث در زمان گذشته را به نمایش بگذارم. آنهم در شرایطی که کمتر کسی حاضر میشود جانفشانی «حسینعلی صدآفرین» را تکرار کند.»
حسینی گفت: «قصدم از ساخت این فیلم قهرمانسازی نبود. من فقط راوی داستان قهرمانی بودم که مردم آن منطقه برای خود ساخته و با یاد آن دلگرم میشوند؛ و به نظرم همین نکته برای اشاره به جای خالی چنین افرادی کافی است.»