کتاب ژان پن‌له‌وه و سینمای مستندسال‌هاست هر وقت گذرم به سینما فرهنگ می‌افتد، بی‌اختیار مقابل غرفه‌ی کوچکی که در ورودیِ سالن شماره دو این سینما تعبیه شده می‌ایستم و با حسرت به مواردی که در این غرفه به نمایش گذاشته شده نگاه می‌کنم. اسناد، مدارک و جایزه‌هایی که فقط بخش کوچکی از تاریخ سینمای ایران را روایت می‌کنند اما دست‌کم برای نگارنده، عبرت‌آموز و سرشار از نکته‌هایی تاریخی‌ست. در گوشه‌ی این غرفه، سند قراردادی وجود دارد که ظاهراً در میانه‌ی دهه‌ی چهلِ خورشیدی بین سیامک یاسمی (تهیه‌کننده و کارگردان دالاهو) و ولی‌الله خاکدان (دکوراتور این فیلم) بسته شده است. سندی شامل اشاره به تعهدات مرحوم خاکدان در مورد ساخت دکور این فیلم و هم‌چنین تاریخ و زمان دقیق اقساط پرداختی از سوی تهیه‌کننده. این قرارداد، حاوی دو نکته‌ی اساسی‌‌‌ست. نخست این‌که نشان می‌دهد برخلاف تصور موجود (درباره‌ روحیه‌ی مال‌اندوزی در میان تولیدکنندگان فیلمفارسی) مبلغ ریالیِ این قرارداد، دست‌کم در مقایسه با ارزش پول ملی و نرخ تورمِ امروز، اصلاً هم کم و ناچیز نبوده است و دوم این ‌که سلامت اخلاقی و عملکرد حرفه‌ای یک عضو سینما در آن دوره را به نمایش می‌‌گذارد. البته به شهادت تاریخ، همیشه هم قراردادهای مکتوب، لزوماً نشان‌دهنده پرداخت دستمزدها نبوده و نیست (خیلی دلم می‌خواهد بدانم اگر مرحوم خاکدان در حدود نیم‌قرن پیش چنین دستمزدی گرفته، با آن چه کرده!) کافی‌ست با این نگاه به موزه‌ی سینما مراجعه کرده و از دو فقره چک که سال‌ها قبل در وجه سرکار خانم پوری بنایی صادر شده بازدید کنید. چک‌هایی که برگشت خورده‌اند و البته به شکلی باورنکردنی یکی از آن‌ها شامل دستمزد [پرداخت نشده‌ی‌] ایشان برای بازی در فیلم قیصر است؛ اثری که در فروش چشم‌گیر، استقبال گسترده و جریان‌سازی، سرآمد دوران خود به حساب می‌آید و آن‌طور که شنیده‌ایم این بازیگر در جلب حمایت مالی برای ساخته شدن این فیلم هم نقش داشته است.
درس تاریخی و مهم نگارنده از بازدیدِ این اسناد، اصرار شخصی‌ و همیشگی‌ام به «مکتوب کردن قول‌ها و تعهدات شفاهی» بوده است. قول‌هایی که در غیبتِ قرارداد یا اظهارنامه‌ها و اسناد شخصی و حقوقی، بیش‌تر به باد هوا شباهت دارند تا عاملی برای پیش‌گیری از بردن یا برداشته‌ شدن کلاه! وجود قراردادهای ناکام و ناتمام، هیچ حُسنی اگر نداشته باشد، دست‌کم نامردی و نادرویشیِ طرف یا طرف‌های قرارداد را نشان می‌دهد؛ و این نکته، همان چیزی‌ست که متاسفانه (یا شاید هم آگاهانه) به کیمیای روزگار ما تبدیل شده است. روزگاری که در آن، گرو گذاشتن یک نخ سبیل که هیچ (ماجرای مجید محسنی و تقی ظهوری در فیلم لات جوانمرد یادتان هست؟) گاهی، حتی رفاقت‌های طولانی، روابط خانوادگی، سببی، نسبی، فامیلی و حتی «قسم‌ خدا و پیغمبر» هم در آن کارساز نیست! در چنین شرایطی خیلی‌ها به تعبیر حاج‌کاظمِ آژانس شیشه‌ای ترجیح داده‌اند توی غار دل‌ خود بخزند؛ و کاری به دنیا و مافیها نداشته باشند. خیلی‌ها هم که هنوز به روزنه‌ی امید ایمان دارند و توکل به پروردگار را سرلوحه‌ی کار خود قرار داده‌اند، در حال تلاش‌اند تا دست‌کم به خود ثابت کنند که: «نه، هنوز هم آدمِ خوب، پیدا می‌شود.»
نگارنده هم مثل خیلی‌های دیگر (که احتمالاً چنین تجربه‌هایی داشته و دارند) بارها از این زاویه (نداشتنِ قرارداد مکتوب) آسیب دیده است. چه آن‌وقت که یکی از همکاران، فیلم مستندی را که ساخته بودم با نام خود به مراکز مختلفی (در داخل و خارج کشور) فروخت و با تبدیل عنوان کارگردان به مدیر تولید، حقوق مادی و معنوی‌ام را نادیده گرفت؛ و چه آن‌وقت که مدیرمسئول یکی از نشریه‌ها، حقوق ماهانه‌‌ام‌ را به حساب «ورشکستگی اقتصادی» گذاشت و ظاهراً برای همیشه پرونده دستمزد بنده را در ذهن خود بست! با چنین تجربه‌‌هایی وقتی دو سال پیش چند نفر از دوستان و همکاران قدیمی برای انتشار یک کتاب با نگارنده تماس گرفتند، نخستین و تنها پاسخم این بود: «تنها به‌شرط بسته شدنِ قرارداد و رعایت حقوق مادی و معنوی‌ام.» قرار بود آن کتاب در کنار سه اثر دیگر در حاشیه‌ی «جشنواره‌ فیلم‌های علمی» در اهواز منتشر شود و زمینه‌ی آشنایی مستندسازان و علاقه‌مندان ایرانی را با «ژان پن‌له‌وه» (مستندساز پرکار اما بسیار مهجور فرانسوی) فراهم کند. طبق قول و قرارهای شفاهی با دوستان و همکارانی که این سفارش را مطرح کرده بودند، قرار شد هم‌زمان با شروع کارها و پیشرفت برخی مراحل کار، به «عقد قرارداد» و طبعاً «پرداخت پیش‌قسط و تسویه‌حساب» هم برسیم. اما همان‌طور که حدس می‌زنید، نه تنها آن قول‌های شفاهی، هرگز مکتوب– و در مواردی، حتی اجرایی هم– نشد، بلکه در پایان جشنواره، حتی یک نسخه از کتاب هم به نگارنده نرسید (با تشکر از دوست مستندسازی که کتاب خودش را به من اهدا کرد!) جالب این که در ماه‌های اخیر کتاب مورد بحث و سه اثر مکتوب دیگر– که در حاشیه‌ی آن جشنواره‌ی کذایی منتشر شدند– در قالب اثری مجزا و تحت عنوان کلیِ «سینمای مستند» روانه‌ بازار شده است؛ آن‌هم توسط یک انتشارات کهنه‌کار و قدیمی (شرکت انتشارات علمی و فرهنگی) که دست‌کم در پنج دوره از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به‌عنوان ناشر برگزیده حضور داشته است.
در وضعیت فعلی که هیچ نوشته‌ی‌ مکتوبی دال بر رعایت حقوق مادی و معنویِ پدیدآورندگان این اثر وجود ندارد (روی جلد نوشته شده: [حاصل کارِ] جمعی از نویسندگان و مترجمان) آیا می‌توان حرص خورد و عصبانی شد و دندان‌قروچه کرد؟! در این شرایط تنها کاری که از یک روح خسته برمی‌آید حفظ آرامش، قرائت دعا برای هدایتِ بانی یا بانیان این ماجرا به راه راست و تکرار چندین و چندباره‌ی این جمله است: «خودکرده را تدبیر چیست؟»
نکته: این یادداشت با اندکی تغییر (برای کوتاه‌تر شدن) در پانصد و بیست و چهارمین شماره‌ی ماهنامه‌ی سینمایی فیلم به چاپ رسیده است.