در حاشيه صدور مجوز وزارت ارشاد براي برخي شبكههاي ماهوارهاي
يك بام، دو هوا و چند نكته
ماه گذشته بحث درباره فعاليت يا ممنوعيت برخي شبكههاي ماهوارهاي كه در داخل كشور، دفتر هماهنگي و جانشينيِ مديريت دارند يكي از داغترين سوژههاي روز بود. جدا از كيفيت نه چندان مطلوب و عملكرد اين كانالها كه با اجاره سيگنال از ماهوارههاي سرويس دهنده روزگار ميگذرانند آنچه كه بيش از هر چيز مهم و قابل توجه به نظر ميرسد واضح نبودن سياستهاي برخي معاونتهاي زيرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نسبت به آنهاست. عدم شفافيتي كه هر سه ضلع اين ماجرا (صادر كننده و دريافت كننده مجوز، و مهمتر از همه، افكار عمومي) را در ابهام و ايهام فرو برده و نمايشدهنده يك بام و دو هواي حاكم بر اينگونه سياستهاست. اين در حاليست كه با گذشت سالها از هجوم امواج ماهوارهاي به آسمان ايران هنوز هيچ سياست مدوني نسبت به شيوههاي بهرهگيري يا مقابله فرهنگي با اين كانالها پيريزي نشده است.
به تعبيري ديگر اينگونه مجوزهاي صادر شده (گيرم قاب شده و به ديوار نصب شده) را نميتوان چندان جدي گرفت؛ چرا كه هر لحظه بنا به دلايلي ميتواند لغو شده يا حتي صدور آن با تكذيب مدير مربوطه مواجه شود. در اين زمينه مجبورم به تجربه شخصي خودم اشاره كنم: در تابستان سال 1385 دوست و همكارم ناصر صفاريان مجوز فعاليت رسمي و قانوني يكي از شبكههاي اينك تعطيل شده ماهوارهاي را نشانم داد و از من دعوت كرد تا در ساخت فيلمهاي مستند و برنامههاي سرگرمكننده به او كمك كنم. گرچه ديدن مجوز رسمي وزارت ارشاد پاي آن نامه خيلي تعجببرانگيز بود اما حتي براي لحظهاي فكر جعلي بودن آن سند به سرم نزد و به آنچه با چشم خودم روي كاغذ ديده بودم شك نكردم. جداي از اين، آنچه كه جاي هيچ شك و شبهه ديگري باقي نميگذاشت فعاليت آشكار و علني، برخورداري از تجهيزات قابل اعتناي فني، و همچنين ملاقات حضوري با مدير آن شبكه ماهوارهاي در يكي از ساختمانهاي مجهز بالاي شهر بود. به همه اينها بيافزاييد پخش سيگنالهاي آزمايشي همان شبكه را كه خط بطلاني بود بر تمام حرف و حديثها و شايعهها.
قرار شد براي اولين گام در اين همكاري، از مراسم جشن سينماي آن سال گزارش تهيه كنيم و براي افتتاح شبكه (در تعطيلات كريسمس) آماده نگهداريم. به پيشنهاد من و از آنجا كه ميان جشن سينما و جشن سال نوي ميلادي چند ماه فاصله بود تصميم گرفتيم به جاي ضبط گزارش و پرداختن به برگزيدههاي جشن كه حتماً تا زمان شروع فعاليت رسمي شبكه، كهنه و غيرجذاب ميشد به يكي از برنامههايي كه در حاشيه جشن سينما در جريان بود بپردازيم. برنامهاي براي گراميداشت آكيرا كوروساوا و ارسال نمادين تنديس جشن سينماي ايران به زادگاه اين فيلمساز بزرگ. ناگفته نماند وقتي كُپي مجوز آن شبكه را زير بغل زديم و براي هماهنگي قبلي به خانه سينما مراجعه كرديم دوستان و مديران وقت خانه سينما، تنها به لبخند زدن بسنده كردند و يكي از آنها گفت: «توي كشوي ميز من پر از اين مجوزهاست!» با اين وجود اينبار هم دوستيها مانع ناديده گرفتن چنين مجوزي نشد و آشنايي قبلي مديران خانه سينما با من و صفاريان تمام موانع را از سر راه توليد برداشت. تصويربرداري اين مستند تلويزيوني با امكانات و تجهيزاتي كه همان شبكه ماهوارهاي در اختيار ما گذاشت انجام شد و كساني كه فيلم مورد بحث را ديدهاند حتماً آرم آن شبكه را روي ميكروفني كه در دست گفتوگوكننده ديده ميشود به ياد دارند. در حقيقت بايد گفت ساختار تلويزيوني و مبتني بر گفتوگوي همزمان مترجم ژاپني با دوستان كوروساوا اصلاً بر همين مبنا طراحي شد؛ تا به نوعي، معرفي و تبليغ آن شبكه كذايي هم انجام شده باشد.
خوشبختانه تصويربرداري ظرف چند روز و كموبيش بدون دردسرهاي رايج به پايان رسيد اما زماني كه امپراتور و ما واپسين مراحل تدوين را پشت سر ميگذاشت خبر رسيد كه مجوز شبكه لغو شده و گردانندگان آن براي تعطيلات به مسافرتي اجباري رفتهاند! اين خبر با وجود آن كه بسيار ناراحتكننده بود اما خوشبختانه ساختار چند قسمتي برنامه– و طراحي زمان مناسب براي پيامهاي بازرگاني در لابهلاي آن– را دستخوش تغييرات مثبتي كرد. آن فيلم حالا و با استفاده از برخي منابع تصويري موجود (از آرشيو فيلمهاي كوروساوا) قابليت آن را داشت كه به يك مستند بلند و مستقل تبديل شود. ناگفته نماند در غيبت مديران آن شبكه كذايي، صفاريان مردانگي كرد و با پرداخت دستمزدها و هزينهها، يكتنه، بار حقوقي فيلم را به دوش گرفت. در اين فراغت و فاصله، معاونت مربوطه در وزارت ارشاد هيچ توضيح قانعكننده و روشنگرانهاي ارائه نكرد و بعدها كه مدير شبكه مورد بحث آفتابي شد تنها كاري كه انجام داد نشان دادن رديف دندانهايش به ما بود! سرانجام يكي دو سال بعد از آن كه مراكز دولتي و شبكههاي تلويزيوني داخل كشور، عدم تمايل خود به خريد و پرداخت هزينههاي اين مستند را اعلام كردند صفاريان تصميم گرفت با توزيع محدود اين فيلم در برخي كتابفروشيها و مراكز معتبر فرهنگي، بخش كوچكي از اين خسارت مادي و معنوي را جبران كند (در صورت تمايل به خريد اينترنتي يا معرفي اين فيلم به دوستان خود لطفاً روي اينجا يا اينجا كليك كنيد). جالب آن كه يكي ديگر از معاونتهاي تحت امر وزارتخانهاي كه پنج سال پيش، مجوز فعاليت رسمي يكي از شبكههاي ماهوارهاي را صادر و سپس لغو كرده بود اينبار مجوز توزيع مستندي كه توليد همان شبكه بود را براي پخش در شبكه ويدئويي كشور صادر كرد. و
اينك DVD اين فيلم مستند از زمستان سال گذشته تا كنون به شكلي آبرومند (با جلد، منوي انتخابي و طراحي شكيل) در شبكه محصولات فرهنگي توزيع شده تا نااميدانه و دستكم بعد از پنج سال، بخشي از سرمايه صرف شده براي ساخت اين فيلم را برگرداند. و اين در حاليست كه شبكه ويدئورسانه كشور اين روزها با اعتراف به تقليد آشكار از يكي از شبكههاي ماهوارهاي، در حال آماده شدن براي استقبال پرشور تماشاگران از بفرماييد شامِ ايرانيست (چه تركيب تاسفبرانگيز غريبي!)
نكته جالبتر اين كه چند ماه پيش، من و ناصر از سوي مدير يكي از شبكههاي ماهوارهاي– كه اين روزها بحث بر سر قانوني يا غيرقانوني بودن مجوز آن بالا گرفته– دعوت شديم تا در دفتر نمايندگي آن شبكه در تهران با او ديدار و ملاقات كنيم. ايشان با صداقت گفت خيلي دلش ميخواهد فيلمهاي مستند را از ماهواره پخش كند ولي به دليل ناتواني مالي نميتواند بابت اين كار، مبلغي را پرداخت كند. در حقيقت در زمانهاي كه تعهد اخلاقي تا حد ممكن كمرنگ شده ايشان صادقانه ميخواست رضايت ما را براي پخش رايگان فيلمهايمان جلب كند و در مقابل، حاضر بود با توافق، تبليغات ساير كارهاي تازه و بعدي را پخش كند. البته متاسفانه اين بار ديگر نوبت ما بود كه زيرچشمي به مجوز قاب شده او روي ديوار دفترش نگاه كنيم و لبخند بزنيم. لبخند معناداري از آن نوع كه پنج سال پيش با ديدن مجوز وزارت ارشاد (براي شبكهاي كه ذكرش رفت) بر لب دستاندركاران سينماي ايران ديده ميشد و امروز حتماً با ديدن مجوزهاي تازه (براي شبكههاي تازه) به تعجب نيز آميخته است. لبخندهايي كه گويي به نحوي پيشگيرانه ميخواست به ما (مخاطبان سردرگم اين گونه مجوزها) بگويد خود كرده را تدبير نيست.
اين نوشته با اندكي تغيير و تلخيص در شماره 432 مجله فيلم به چاپ رسيده است.
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.