نگاهی به فیلمنامهی فیلم «خانهی دختر» نوشتهی پرویز شهبازی
خانهی دختر (شهرام شاهحسینی) از جمله فیلمهایی بود که پس از نخستین نمایشها در جشنوارهی سال گذشته واکنشهای متناقضی را برانگیخت. ابهام موجود و گسترده در سراسر فیلم، از جمله چیزهایی بود که به راحتی میشد فهمید فیلم را تا مرز توقیف پیش خواهد برد؛ و این مشکلی بود که فیلمنامهی سردرگم و به تعبیری ناقص آن رقم زده بود. پس از فروکش کردن هیاهوی سال گذشته، مقالهای دربارهی فیلمنامهی فیلمهای به نمایش درآمده در جشنواره نوشتم که در ویژهنامهی نوروز 94 مجلهی فیلمنگار به چاپ رسید. آنچه در ادامهی مطلب میخوانید پیشبینی مشکلاتیست که امروز دامنگیر نمایش خانهی دختر شده است. فیلمی که کم و بیش معلوم بود اکران بیدردسری نخواهد داشت.
دیگر نیازی به تاکید بر اهمیت وجودی فیلمنامه نیست. حالا دیگر همه سینماگران و سینماپیشگان سراسر دنیا از این اهمیت مطلعند و اگر به نیت پیدا کردن اسناد یا اظهار نظرهایی درباره این موضوع کمی– فقط کمی– در ساحل اینترنت قدم زده باشید حتماً انواع و اقسام صفحههای آموزشی و حتی جملات قصار را در اینباره پیدا کرده و خواندهاید. اما این، فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر آن، پذیرش قلبی این نکته یا نکتهها و البته عمل به آن است؛ نه تایید شفاهی ولی دستکم و حتی نادیدهگرفتناش در هنگام نگارش فیلمنامه. پذیرشی که قاعدتاً باید نتیجهی آموزش، پشتکار، تمرین و البته تمرین و تمرین و تمرین در نوشتن و همچنین تصحیح اشتباهات گذشته باشد؛ تا حفظ کردنِ طوطیوارِ دیدگاههایی در اینباره. این در حالیست که آنچه که ما در این گوشه از جهان سینما (و بهعنوان مثال در بخش عمدهای از مجموعه فیلمهای به نمایش درآمده در جشنوارهی فیلم فجر) با آن روبهروییم مجموعهای از طرحهای خام و قوامنیافته و ایدههای پراکنده به اضافه خُردهپیرنگهایی است که در بعضی موارد نام فیلمنامه به آن اهدا شده و برخی فیلمسازها هم– لابد به قصد انتشار مولفههای ذهنی خود– دست به کارِ ساخت آنها شدهاند. از این منظر و از زاویهی داستانپردازیِ تاثیرگذار و دراماتیک باید پذیرفت در میان آثار به نمایش درآمده، تنها تعداد محدودی متن وجود دارد که بهراحتی میتوان نام فیلمنامه را بر آن گذاشت و نگران ضعفهای ساختاری و معمول آن نبود. اما عجیب این که بسیاری از نقطهضعفهای مورد اشاره، متوجه فیلمنامههایی است که نامهای بزرگی در پشت آنها دیده میشود. در حالی که آن اسامی قاعدتاً حالا دیگر باید مُهرِ تایید– و نشانه استاندارد– متنها باشند؛ نه عناصری که هنوز هم به صورت کامل نمیتوان به آنها اعتماد کرد. بدون شک یکی از شاخصترین فیلمنامهها در این زمینه خانهی دختر (نوشته پرویز شهبازی) است؛ نمونهای از پافشاری بر یک اشتباه و تکرار آن تا انتهای فیلم که در واپسین ساختهی خود شهبازی یعنی دربند نیز تکرار شده بود. به نظر میرسد جدا از مشترک بودن نویسندهی فیلمنامه، اشاره به این ویژگیهای یکسان، در این دو فیلم مورد تاکید بیشتری قرار گرفته است. در حقیقت همانطور که نویسنده در فیلمنامهی دربند بر فاصله هشتاد کیلومتریِ محل زندگی خانواده شخصیت اصلی تا تهران به عنوان یکی از عناصر دراماتیکِ داستان تاکید کرده بود (تا مثلاً دور بودنِ خانواده از او را منطقی جلوه دهد) در خانهی دختر نیز همان رویه را تکرار میکند و با وجود اطلاعاتی که (گیرم در نیمه دوم فیلم) درباره شخصیت دختر ارائه میشود، به شکلی غیرمنطقی بر مرگ مبهم او تاکید میکند تا گریز ترسآلودش از اتاق معاینهی پزشک زنان را کمی منطقی جلوه دهد. تاکیدی که از آن میتوان به یک پافشاری بیهوده یاد کرد. در ضمن، نحوهی خاص برخورد با این موضوع (عدم نمایش واضحِ اتفاقِ مورد نظر در فیلم) راه را برای هرگونه تفسیر و تاویل باز کرده؛ و به عبارتی باعث شده هرکدام از تماشاگران فیلم بتوانند به نکتههایی اشاره کنند که حتی خود فیلمنامهنویس و فیلمساز هم به آن فکر نکردهاند! متاسفانه پافشاری گمراهکننده نویسنده بر عدم نمایش واضح و دقیق «اتفاق» (یا همان حادثه محرک و جذابیتبخش برای همراهی با ادامه داستان) باعث در گرفتنِ تفسیرهایی شده که بعضی از آنها انصافاً گمراهکننده است و حتی میتواند بر سرنوشت فیلم نیز سایه بیفکند. (برای جلوگیری از گسترش شایعات، از طرح این مبحث معذورم.) البته به نظر میرسد خود فیلمنامهنویس و حتی فیلمساز هم راهحلی برای برونرفت از این بحران نداشتهاند. چنان که با تاکید بر تعدادی از شخصیتهای فرعی اما نسبتاً مهم فیلم– که ظاهراً فقط برای گمراه کردن تماشاگر وارد گود میشوند– بیش از آن که برای پرورش داستان در «طول» زمان فیلم تمهیدی داشته باشند آن را در «عرض» گسترش داده و گره دیگری به گرههای آن اضافه کردهاند. از دیگر موارد قابل اشاره در این زمینه میتوان به تقویت شائبهی خودکشی دختر (در برابرِ ایده تصادف او در هنگام فرار) اشاره کرد که این آخری کاملاً در مقابل اعتماد به نفس و آگاهیِ این شخصیت نسبت به مسائل شرعی و عُرفی او قرار میگیرد (اشاره این نوشته به سکانسی است که شخصیت دختر به همسر آینده خود میگوید تا قبل از جاری شدن خطبه عقد، از دست دادن به او امتناع خواهد کرد). البته مشکلات فیلمنامهی خانهی دختر فقط محدود به این موارد نیست و حتی انتخاب نامِ درست برای آن را نیز در بر میگیرد. چنان که عنوانِ فیلم در تیتراژ، به صورت فشرده و چسبیده به هم آمده– که معنای متفاوت و دیگری را به ذهن متبادر میکند– اما ظاهراً آنطور که خبرنگارها گزارش دادهاند کارگردان فیلم، دقیقاً چند دقیقه پیش از آغاز نمایش این اثر در کاخ جشنواره، ابتدا با تهیهکننده مشورت و سپس نام دقیق آن را اینگونه اعلام کرده است: خانهی دختر. خُب، چه میتوان گفت؟ وقتی در مورد عنوان فیلم– که نخستین پنجره برای ورود به دنیای هر فیلم محسوب میشود– به این شکل سهلانگارانه برخورد میشود، سایر عناصر که دیگر جای خود دارد!