امیرشهاب رضویان در پشت صحنه‌ی «یک دزدی عاشقانه»امیرشهاب رضویان شاید تنها کارگردانی باشد که به شکل مستقیم، مدیریت سالن‌های سینما را تجربه کرده (او در سال‌های اخیر مدیرعامل پردیس سینمایی کورش بوده) و حالا که تازه‌ترین فیلمش به نمایش درآمده، به نظر می‌رسد یکی از مناسب‌ترین افراد برای پاسخ به معمای فروش فیلم‌ها و البته پیش‌بینی فروش فیلم خود باشد. او در یک دزدی عاشقانه جدا از تاکید بر وجه نوستالژیک سینما چندبار به ساخته‌های قبلی خود اشاره کرده؛ و این، نقطه‌ی آغاز صحبت‌های ما بود. گفتنی‌ست این گفت‌وگو در روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه به چاپ رسیده است. 


یک دزدی عاشقانهیک دزدی عاشقانه پر از ارجاعات مختلف به آثار سینمایی و حتی اشاره به فیلم‌های خود شماست. در سکانس افتتاحیه، تصویرهایی از فیلم تهران ساعت هفت صبح و در اواخر فیلم هم نماهایی از مینای شهر خاموش روی پرده نمایش داده می‌شود.
بله. تازه در آن سکانس خودزنی هم کرده‌ام و از قول یکی از شخصیت‌های داستان گفته‌ام: «این چه فیلمیه؟ چرا این‌قدر خسته‌کننده‌ست؟!»
این اشاره‌ها دلیل خاصی دارد؟
واقعیت این است که در آن صحنه قرار نبود تهران، ساعت هفت صبح نمایش داده شود اما وقتی به آن سکانس رسیدیم گفتم حالا که فرصتی فراهم شده، بد نیست خودم را تحویل بگیرم و برای خودم نوشابه باز کنم! و به همین دلیل از لحظه‌هایی از آن فیلم استفاده کردم. البته باید بگویم همیشه از ارجاع به سایر فیلم‌ها استقبال کرده‌ام. تنها ارجاعی که به دلیل طولانی شدن مدت‌زمان فیلم مجبور شدیم آن را حذف کنیم جایی بود که در آن آقاکمال (مهدی هاشمی) کنار قفس قناری می‌ایستد و رو به او می‌گوید: «آخ، عصی...عشق تو منو کشت!» که اشاره مستقیمی به جملة معروف «مرجان، عشق تو منو کشت!» در داستان و فیلم داش‌آکل داشت.
اما اشاره‌ی ابتدایی، تاثیری در بارِ دراماتیک فیلم ندارد و به عنوان مثال در آن حتی به ماجرای سرقت هم اشاره نمی‌‌شود. در حقیقت اگر بیننده‌ شما را به عنوان سازنده‌ی فیلم نشناسد حتی متوجه ارجاع فیلم به یکی از ساخته‌های قبلی‌تان نمی‌شود. به همین دلیل به نظر می‌رسد بیش‌تر یک نوع سرگرمی شخصی‌ست.
همین‌طور است. البته من در اغلب فیلم‌هایی که ساخته‌ام از این اشاره‌های شخصی دارم و اصولاً از این کار خوشم می‌آید. تیله، قاصدک و استکانِ چای هم سایر چیزهایی هستند که همیشه از آن‌ها در کارهایم استفاده می‌کنم. همان‌طور که شما گفتید بیش‌تر یک نوع علاقه‌ی شخصی‌ست. اما در مجموع، همیشه از فیلم‌هایی که بخشی از داستان‌شان در سینما می‌گذرد خوشم می‌آید و برایم جذاب و خاطره‌انگیز است. سینما در یک دزدی عاشقانه محلی‌ست که شخصیت‌ها در آن با هم‌دیگر آشنا می‌شوند و ارتباط‌های بعدی خود را شکل می‌دهند.
شاید بتوان گفت تنها بخش فیلم که عنصر سینما در آن حضوری دراماتیک دارد صحنه‌ی زد و خورد سر صحنه‌ی فیلم‌برداری‌ست. آن صحنه هم اشاره به فیلم خاصی‌ست؟
نه. آن صحنه ارجاع به هیچ‌ فیلمی نیست. زمانی که فیلمنامه می‌نویسم یا فیلم می‌سازم هیچ‌وقت به این فکر نمی‌کنم کارم شبیه فیلم دیگری شود یا از فیلم دیگری تقلید ‌کنم. ممکن است در صحنه‌ای به فیلم خاصی ارجاع بدهم یا همان‌طور که شما هم گفتید حتی صحنه‌‌هایی از آن را در فیلم نشان بدهم اما روش من اصلاً این‌طوری نیست که مثلاً اثری را نگاه کنم تا ببینم کارگردان آن، فلان صحنه را چه‌طوری ساخته تا از او تقلید کنم. معمولاً سر صحنه، دستیارانم می‌دانند کمی طول می‌کشد تا نما یا نماهای مورد نظر را بگیریم. دلیلش این است که باید کمی در لوکیشن قدم بزنم تا حال و هوای صحنه دستم بیاید و زاویة مناسب دوربین را پیدا کنم. به همین خاطر معمولاً کمی زودتر از بقیه سر صحنه می‌روم تا با فضا هماهنگ شوم. خوب یا بد اعتقاد دارم هر فیلمساز می‌تواند خودش باشد و به گونه‌ای کار کند که شبیه هیچ‌کس دیگری نباشد.

نمایی از فیلم یک دزدی عاشقانه
به نظر می‌رسد آن صحنه بازتابی از نگاه انتقادی شما به تولید برخی فیلم‌ها و سریال‌های به‌ظاهر تاریخی‌ست.
بله. آن بخش دربرگیرندة نگاهی انتقادی به برخی تولیدات تلویزیونی است که ادعا می‌کنند محصول ارائه شده، روایت آن‌ها از وقایع مستند و تاریخی است اما در نهایت جز تحریف تاریخ، خروجی دیگری ندارند. بعضی از این فیلم‌ها گاهی متاسفانه مثل سکه‌هایی تقلبی‌ هستند که از سوی تلویزیون در بین مردم توزیع می‌شود. مثلاً در صحنه‌ای از یک سریال یکی از شخصیت‌های زمان ملی شدن صنعت نفت را می‌بینی که از استکانِ کمرباریک پافیلی چای می‌نوشد و در دیگری، شخصیتی مربوط به زمان صفویه یا حتی قبل‌تر را که لباسش پر از ابزار و یراق‌هایی‌ست که مثلاً در کفش‌دوزی‌های زنانه در باغ سپهسالار استفاده می‌شود! در این نوع کارها متاسفانه بی‌سوادی، مشهودترین نکته‌ای‌ست که به چشم می‌خورَد. بگذریم. برای حضور در صحنة مورد بحث به شخصیت‌های تاریخی مختلفی فکر کرده بودیم اما در نهایت از محمدعلی شاه قاجار و عین‌الدوله استفاده کردیم. به این ترتیب محمدعلی شاه به عصی‌خانم علاقه‌مند می‌شد و عین‌الدوله به میناخانم؛ و جمال و کمال هم که می‌دیدند عشق‌هایشان در حال از دست رفتن است به کتک‌کاری روی می‌آوردند تا حق خود را از این مستبدان تاریخ معاصر بگیرند!
در طول سال‌هایی که فیلم نساختید مدیریت سالن‌های پردیس کورش را برعهده داشتید. این تجربه چه دستاوردی برای شما داشت؟
این تجربه ثابت کرد که اگر سیستم درست تعریف شده باشد (به گونه‌ای که در آینده و به تنهایی هم بتواند به راه خود ادامه بدهد) می‌توان به آیندة کار گروهی امیدوار بود. نکته‌ی مهم‌تر این که به عقیده‌ی من حضور یک پدرخوانده‌ی معقول در کارهای گروهی، همیشه و حتماً لازم است؛ مخصوصاً در جامعه ما! به همین دلیل با دیدگاهی که می‌گوید ایرانی‌ها در کارهای گروهی و به عنوان مثال در ورزش ناموفق ظاهر می‌شوند اصلاً موافق نیستم. این مسائل از انتخاب اشتباه آدم‌ها ناشی می‌شود؛ و تربیتِ نادرستِ افراد. به همین خاطر وقتی در فوتبال، والیبال یا بسکتبال از یک مربی خوب بهره می‌بریم نتیجه می‌گیریم. زمانی که پردیس کورش تازه راه افتاده بود بارها پیش آمده بود که تا هفده هجده ساعت در روز آن‌جا حضور داشتم اما امروز که سیستم اجرایی مدیریت سالن‌ها شکل گرفته و با آموزش نیروها از مرحله‌ی آسیب‌پذیری فاصله گرفته‌ایم به حضور من چندان نیاز نیست. شاید یکی از دلایل چنین موفقیتی این بود که فقط به تجربه‌ی سایرین اتکا نکردیم و از تکرار روش‌های سنتی و حساب پس‌داده صرف‌نظر کردیم. همین روش را در ساخت فیلم‌هایم نیز به کار گرفته‌ام. به همین دلیل هیچ‌کدام از کارهایم با تاخیر تمام نشده و اضافه بودجه‌هایشان به‌ندرت از پنج درصد بالا زده. در ضمن به‌محض تمام شدن فیلمبرداری، با همة عوامل تسویه‌حساب کرده‌ایم.
پردیس کورش در بخش‌هایی از فیلم حضور پررنگی دارد. مدیریت این مجتمع هم جزو حامیان مالی پروژه ا‌ست؟
نه. پردیس کورش از این فیلم حمایت مالی نکرده اما با سهم کوچکی، جزو شرکای آن به حساب می‌آید. البته من به دلیل این که از ابتدای ساخت و راه‌اندازی این مجتمع حضور داشته‌ام، نسبت به آن یک تعلق خاطر عاطفی دارم. حتی اگر زمانی در این پردیس مسئولیت نداشته باشم دلم می‌خواهد فقط بروم و از جنب و جوشی که آن‌جا هست لذت ببرم. استفاده از نماهای پردیس کورش در فیلم هم به همین خاطر است؛ و هیچ دلیل دیگری ندارد.
ولی به‌هرحال تبلیغ مستقیم این مجتمع به حساب می‌آید.
امیرشهاب رضویانایراد ندارد. به‌عنوان مثال من هر جا باشم و با هر کس حرف بزنم، درباره‌ی چای ایرانی و طعم آن تبلیغ می‌کنم اما مطمئنم اتحادیه‌ی چای‌کاران بابت این کار پولی به من نمی‌دهد! ولی وظیفه‌ی خودم می‌دانم که از چای ایرانی تعریف کنم؛ حتی اگر آماده شدن آن برای نوشیدن، حدود نیم‌ساعت یا سه‌ربع زمان ببرد. البته من در خانه، هم چای ایرانی دارم و هم چای خارجی. حتی اگر فرصت کافی نداشته باشم گاهی از چای کیسه‌ای استفاده می‌کنم اما همان‌طور که گفتم، هرجا بنشینم، تبلیغ چای ایرانی را می‌کنم که نه تنها تفاله‌ی بدرنگ و بدمزه‌ی چای اسانس‌دارِ خارجی را ندارد بلکه بسیار خوش‌طعم و گوارا هم هست.
به‌عنوان فیلم‌سازی که تجربه‌ی مدیریت سینما را هم دارد فروش فیلم‌تان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟
طبعاً توقع فروش چندمیلیاردی ندارم. البته سعی کرده‌ام یک فیلم تجاریِ خوب بسازم اما مناسبات سینمای ایران نشان داده بسیاری از پیش‌فرض‌هایی که گاهی توسط پخش‌کننده‌ها، منتقدان و خبرنگارها ارائه می‌شود اشتباه از آب درمی‌‌آید. الآن ثابت شده برخلاف تصور، در اکران نوروز فقط فیلم‌های کمدی فروش نمی‌کنند؛ فیلم‌های تلخ و انتقادی هم با استقبال مواجه می‌شوند. به اعتقاد من اگر فیلم‌ها راه میانه را پی بگیرند و در شرایط عادلانه و برابر اکران شوند حتماً قادر خواهند بود مخاطب را به خود جذب کنند؛ و یک دزدی عاشقانه هم از این قاعده مستثنی نیست.


مرتبط: پیوند به همین گفت‌وگو در سایت روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه