سینما به روایت ساموئل خاچیکیان/ نگاهی به کتاب «پروندهی یک جناییساز: ساموئل خاچیکیان»
نویسنده و گفتوگوکننده: عباس بهارلو. نشر قطره. 1396. تیراژ: چهارصد نسخه. پانزدههزار تومان.
پروندهی یک جناییساز: ساموئل خاچیکیان در حالی به پیشخوان کتابفروشیها عرضه شده که چاپ نخست آن (با نام ساموئل خاچیکیان؛ یک گفتوگو) در سال 71 توسط انتشارات «نگاه» منتشر و تقریباً از اواسط همان دهه نایاب شده بود. این کتاب چنان که از نامش هم برمیآید شامل گفتوگو با یکی از تاثیرگذارترین کارگردانهای نسل اول تاریخ سینمای ایران است و همانطور که عباس بهارلو در یادداشت مقدمه توضیح داده، انجام چنین تجربهای (تالیف کتابی سراسر گفتوگو با یک کارگردان ایرانی) در زمان انتشار آن بیسابقه بوده است. وی در بخش دیگری از این یادداشت با اشاره به مشغلههای خود به عنوان عامل تاخیر در تجدید چاپ کتاب تاکید کرده: «متن فعلی، عیناً همانی است که در چاپ نخست منتشر شده بود؛ بدون هیچگونه ویرایش یا تجدید نظری.» (صفحهی 10) بهارلو در ادامه اشاره کرده که فقط در چاپ عکسها تغییرهایی داده و چند سند و یک مقاله (در معرفی کارنامهی سینمایی خاچیکیان) به کتاب اضافه کرده که به گمان او برای این چاپ ضرورت داشته. اما واقعیت این است که نسخهی جدید این کتاب، از حالت مصور خارج شده اما مهمترین امتیاز آن، تصویر سندهایی (نظیر درخواست مجوز برای فیلمهای مرگ در باران و اضطراب) است که در چاپ قبلی وجود نداشت.
البته چاپ نخست ساموئل خاچیکیان در دورانی عرضه شد که عباس بهارلو آثار خود را با نام مستعارِ غلام حیدری منتشر میکرد و باید اشاره کرد جدا از تغییر در برخی عکسها که خود او به آنها اشاره کرده، بخشهای «فیلمشناسی» و همچنین «گزیدهی نقد و مقالههایی دربارهی فیلمهای خاچیکیان» نیز از چاپ فعلی کنار گذاشته شده. تمهیدی که بیشک برای کم کردن حجم کتاب و طبعاً ایجاد تعادل در قیمت نهایی آن انجام شده است. به همهی اینها بیفزایید حذف توضیحاتی به زبان انگلیسی را که در انتهای چاپ قبلی وجود داشت و نمایش تعدادی از فیلمهای بازسازیشدهی خاچیکیان در جشنوارهی امسال ریترُواتا (ایتالیا) نشان میدهد برخلاف تصور، چنین یادداشتی نه تنها اضافه یا بیربط نبوده بلکه با نوعی پیشبینیِ دقیق در کتاب گنجانده شده است؛ پیشبینی نسبت به این که سرانجام، روزی، جهان سینما، فیلمهای ساموئل خاچیکیان را کشف و به آنها ادای احترام خواهد کرد.
کتاب حاضر، جدا از گفتوگوی اختصاصی با خاچیکیان و آلبوم عکسها و اسناد مربوط به فیلمهای او شامل مقالهای است که نویسنده، آن را با هدف تشریح ویژگیهای این «جناییساز» نوشته است. مقالهای که مثل سایر نوشتههای بهارلو، سرشار از نکتههای دقیق و بیش از همه نشاندهندهی تسلط او بر جزییاتی است که بیشک از سالها تحقیق مستمر و دامنهدار به دست آمده. از آن جمله میتوان به تاکید او بر «تاثیر داستانهای نازلِ پلیسی/اروپایی (به ویژه فرانسوی)، فیلمهای سطح پایین و موسوم به B-Movie و همچنین پارهای از پاورقیها و داستانهای پلیسی/ایرانی بر سینمای پلیسی/جنایی» ایران اشاره کرد. اما نکته اینجاست که نویسنده در مورد برخی نکتهها (مثل دلیل احمد ناظرزادهکرمانی برای نگارش «رقص با خنجر» که به گفتهی او «با هدفِ اثبات توانایی در نگارش داستانهای پلیسی» انجام شده) به منبع این ادعا اشاره نکرده؛ و این در حالی است که او در همین مقاله به صورت دقیق و موشکافانه به تقدم زمانیِ تولید چهارراه حوادث (1333) با انتشار داستان «جادهی شمارهی 302» (ایرج پزشکزاد) در مجلهی «فردوسی» (مردادماه 1334) پرداخته است. داستانی که بهارلو در صفحهی 12 کتاب و پس از ذکر مثال (گنگسترهایی که بهجای مسلسل، چاقو به دست دارند و بیشتر، جاهلهای چالهمیدان هستند تا چیزی دیگر) میگوید پزشکزاد در آن «به ریشخندکردن و هجو داستانها و فیلمهای پلیسیِ ایرانی» پرداخته است. بهارلو همچنین در صفحهی بعد به اعطای لقب «هیچکاک سینمای ایران» به خاچیکیان اشاره کرده و نوشته: «او آنقدر کارش را در این «نوع» سینمایی ادامه داد که در مطبوعات سینمایی به طنز یا جد به این نام خوانده شد.» اما متاسفانه به این که چنین عنوانی نخستینبار توسط چه کسی و کدام نشریه به خاچیکیان داده شد اشاره نکرده است.
نکتهی قابل ذکر بعدی، عدم پرداخت نویسنده/گفتوگوکننده به جزییات ساخت برخی فیلمهاست که به عنوان نمونه در صفحهی 30 کتاب و در بخش اشارهی خاچیکیان به نحوهی ساخته شدن نخستین فیلم خود بهنام بازگشت (1332) نمود چشمگیرتری دارد. البته کارگردانی یک فیلم سینمایی توسط جوانی که در زمینهی سینما هیچ آموزشی ندیده هنوز هم یک معما به حساب میآید
اما بههرحال باید پذیرفت که بهارلو در زمان نگارش و چاپ نخست این کتاب، تجربهی امروز خود برای انجام این گفتوگوی دشوار و طولانی را نداشته است. چنان که خود او نیز در یادداشت مقدمه نوشته: «نخستینبار بود در مقام مصاحبهکننده قرار میگرفتم؛ و چه بسا اگر طرف گفتوگو، شخصی با سابقهی حرفهای، شکیبایی و خوشطبعی خاچیکیان نبود این کتاب سر و وضع فعلی را پیدا نمیکرد.» (صفحهی 9) بهارلو همچنین در ادامه آورده: «خاچیکیان شاید از معدود افرادی بود که قبل از گفتوگو، دربارهی فعالیت سینمایی و فیلمهای خود یک ارزیابی انتقادی ارائه میداد و در واقع تا حدی فرصت انتقاد را از «حریف» سلب میکرد.» که شاید در مجموع، توجیه مناسبی به نظر برسد اما متاسفانه توقع خوانندگان و طرفداران پر و پا قرص نوشتههای او (که نگارنده هم جزو آنهاست) را به صورت کامل برآورده نمیکند. به عنوان مثال در بخش اشاره به شباهتهای آشکار میان فریاد نیمهشب و فیلمهایی نظیر گیلدا (چارلز ویدور) و شیطانصفتان (هانری ژرژکلوزو) فضایی فراهم میشود تا نویسنده، در کنار اشاره به این جزییات، «شباهتهای فراتر از قصه» و خصوصاً «تقلید» از «نما به نمای این فیلمها» را تشریح کند اما عقبنشینی از این موضوع باعث میشود گفتوگوشونده به دفاعکردن، آنهم از نوع احساسی رو بیاورد: «اصلاً. احتیاج به قسم خوردن هم ندارد؛ ولی من افتخار میکنم که میگویند پلانهای فیلم من شبیه به این یا آن فیلم است. پس بنابراین من یک شعوری دارم.» (صفحهی 68) نوعی از پاسخگویی که بیش از هرچیز یادآورِ واکنش ابراهیم حاتمیکیا در مقابل اشارهی منتقدان به شباهت بسیار زیاد بعضی صحنههای آژانس شیشهای با بعدازظهر سگی است!
البته باید پذیرفت که این گفتوگوی نسبتاً طولانی در ده جلسه، چهل ساعت و احتمالاً با قطع و وصلهای متعددی انجام شده است. نکتهای که به طور حتم در کیفیت نهایی آن تاثیر داشته اما خوشبختانه در بخشهایی (خصوصاً به دلیل مرور و تماشای مجدد فیلمها توسط بهارلو) باعث شده نویسنده در هنگام انجام گفتوگو با ذهنی تازه در محل حاضر شود؛ و پرسشهایی را مطرح کند که از تسلط بر موضوع و البته ذهن تازهی او نسبت به فیلمها ناشی شده است. اشاره به «تکنیک کاملاً ابتدایی» در بخش اشاره به فیلمبرداری قاصد بهشت (1337) و «بازیهای تئاتری» و «بیشباهت این فیلم به تکنیکهای بازیگری سینما» (در صفحههای 60 و 64) از آن جمله است.
کتاب حاضر، سرشار از لحظههای جالبی است که به لطف روحیهی منعطف و سعهی صدر ساموئل خاچیکیان بسیار جذاب و خواندنی از کار درآمده است. تایید «همراهی» با «مسیر فیلمفارسی» از سوی خود او (در صفحهی 105)، پذیرش (آنهم با کمال میل!) نسبت به حذف کردن فیلم نعرهی طوفان از کارنامهی خود (در صفحهی 109)، اضافه کردن من هم گریه کردم و بوسه بر لبهای خونین به این فهرست (صفحهی 110) و مهمتر از همه، پیشبینی او نسبت به «گشوده شدن پنجرهی رو به سینمای جهان» (صفحهی 132) از جمله فرازهای این کتاب به حساب میآید. نکتههای به ظاهر سادهای که جدا از تکمیلِ تصویر ذهنیِ خوانندگان از زندهیاد خاچیکیان، احترام و جایگاه ویژهی او را نیز دستنیافتنیتر از قبل جلوه میدهد. فیلمسازی که خودش در این گفتوگو اعتراف کرده دیر جنبیده و به همین خاطر بدجوری فتیلهپیچاش کردهاند: «این درست نبود که بعد از سیوپنج سال بگذارند زنگ بزنم.» (صفحهی 129)
در نهایت باید اشاره کرد آنچه که در پایانِ مطالعهی این گفتوگوی جذاب، حسرت دوبارهخوانی آن را دوچندان میکند، تکمیل نشدن برخی اطلاعات شخصی خاچیکیان (نظیر عدم تاکید بر روز و ماه تولد او)، عدم اشاره به واکنش خاچیکیان نسبت به چاپ نخست این کتاب، و مهمتر از همه، ابهام در انتشار خاطرات سینمایی اوست که جدا از ارجاع بهارلو به بخشی از آن (دربارهی فیلم قصهی شب یلدا) خود خاچیکیان نیز در یکی دو بخش از کتاب به آن اشاره کرده است. به عنوان مثال در صفحهی 63 و در هنگام اشاره به فیلم تپهی عشق (1338) گفته: «همانطور که در خاطرات خودم هم نوشتهام، از این فیلم به عنوان دومین اشتباه زندگیام یاد کردهام.» و در پایان گفتوگو نیز تاکید کرده که: «البته تا موقعی که در قید حیات هستم منتشر نخواهد شد.» (صفحهی 133). اشاره به دلیل یا دلایل منتشر نشدن این یادداشتها شاید میتوانست مهمترین و اصلیترین جذابیت چاپ جدید ساموئل خاچیکیان را رقم بزند. یادداشتهایی که شاید بتواند جعبهسیاه سینمای پلیسی/جنایی ایران تلقی شود و با تاباندن نور به نقاط تاریک و رازآلود آن، راه را برای علاقهمندان به تحقیق در این زمینه هموارتر کند.
مرتبط: پیوند به همین نوشته در سایت ماهنامهی سینمایی فیلم