هفته گذشته به دعوت دانشگاه مازندران و برای شرکت در دومین همایش فیلم کوتاه، میهمان جمعی از فیلمسازان و هنردوستان اهل بابلسر بودم. همان طور که از اسم آن هم پیداست این دومین سالی است که چنین همایشی در این شهر کوچک و ساحلی برپا می شود؛ مجموعه ای از ساخته های فیلمسازان اهل بابل و بابلسر ؛ که ظاهراً قرار است در سال های بعد هم ادامه داشته باشد.
بخش عمده ای از روز اول را در راه بودم و طبعاً نتوانستم فیلم ها را ببینم (از یک هفته پیش تر قرار بود DVD فیلم ها را برایم بفرستند تا وقتی به آن جا می رسم برای صحبت درباره ی آثار نمایش داده شده تسلط داشته باشم ، اما پی گیری ها - حتی تا دقیقه ی نود - هم جواب نداد و فیلم ها ماند توی انبار شرکت مسافربری بابل سیر!) به همین دلیل وقتی برای اولین بار روی سِن رفتم صادقانه گفتم فیلم ها را ندیده ام و طبعاً نمی توانم درباره شان نظر بدهم. البته خیلی دلم می خواست (و می خواهد) این اتفاق بیافتد و فرصتی فراهم شود تا فیلم ها را ببینم. خصوصاً مستندی به نام آرایشگاه برادران ذاکری (ساخته کیوان سعیدی زند) را که بعداً از زبان خودش شنیدم در گروه تولید غریبه و مه و نفرین با بهرام بیضایی و ناصر تقوایی همکاری داشته. یا فیلم کوتاه سهمی برای جنگل کوچک ( به کارگردانی مصطفی مکبری) را که استاد عکاسی همان دانشگاه است و در هامش همایش با هم آشنا شدیم! و البته در لا به لای باد (ساخته ی تقی اسفندیار) را که یکی از اعضای اصلی برگزاری همایش بود و طبعاً بخش عمده یی از زحمت ها بر دوش او بود (البته با همکاری رضا و سالار حسین پور و تعدادی دیگر).
اصلاً اگر نوشتن این یادداشت تا امروز طول کشیده ، بهانه اصلی آن ، صبرکردن نگارنده برای عملی شدن قول ها و رسیدن احتمالی فیلم ها بود و... نوشتن چند خطی بر هرکدام از آن ها که ظاهراً در وضعیت فعلی (حالا که بیش از یک هفته از پایان همایش می گذرد) چندان نباید به دیدن شان دل بست. اگر عمری بود و سرانجام ، روزی فیلم ها به دستم رسید ، شاید در همین وبلاگ چیزی درباره شان بنویسم.
به هر حال اگر لطف دوستان در نمایش مستند دل واره ( از ساخته های بنده) که در حقیقت جزو برنامه های این همایش دو روزه نبود (و خوش بختانه با استقبال چشم گیری هم مواجه شد) را کنار بگذاریم ، برای خود من ، غافل گیری اصلی ، شامل نمایش آثاری از دانشجویان رشته سینما در یکی از دانشگاه های روسیه بود. فیلم های کوتاهی نظیر مترسک ، در جست و جوی نان و کلوزآپ که وجه اشتراک همه آنان تصاویر سیاه و سفیدشان بود و نگاه ویژه ی سازندگان شان به دنیای روایت پردازی بی کلام ؛ یعنی همان چیزی که اغلب سازندگان فیلم کوتاه در آن ضعف دارند و اغلب سعی می کنند با جاری کردن دیالوگ های پر طمطراق و نامربوط بر زبان بازیگران ، آن را برطرف کنند!
اما از این حرف ها گذشته ، تنها چیزی که می توانم به عنوان سوغات سفر به خوانندگان این وبلاگ هدیه بدهم تصویری از آرامش دل انگیز دریا در یکی از این روزها و شب های پاییزی است ؛ آن هم در پیوندگاه رودخانه و دریای این شهر کوچک ساحلی که تنها بخش کوچکی از آن در این عکس دیده می شود.

دریا در غروب (عکس از: امید نجوان)