«گلایه بی دلیل» یا « امان از این مجله فیلم!»
همان طور که در چند پست پایین تر نوشته ام ، قول داده بودم گزارش هفته فیلم مستند ۶+ ۲۵( که اوایل ماه گذشته در خانه سینما برگزار شد) را همزمان با چاپ تازه ترین شماره مجله فیلم ( شماره ۳۷۱) در این وبلاگ هم منتشر کنم. و قول داده بودم در این گزارش درباره ویژگی های تازه ترین مستندهای عباس کیارستمی - که دو تایشان داغ داغ و برای اولین بار بر پرده افتادند - چیزی بنویسم. متاسفانه من جزو « کیارستمیو فی یل» ها نیستم و به غیر از چند فیلم ، دل بستگی خاصی به هیچ کدام از کارهای این فیلمساز فیلسوف ندارم. (باور کنید این تعبیر را به طعنه و کنایه به کار نبرده ام و من واقعاً کیارستمی را یک فیلسوف سینماگر می دانم؛ فیلسوفی که می داند چگونه علاقمندان خود را غافل گیر کند و آن ها را با انبوهی مفاهیم عمیق – که البته خودشان باید زحمت استخراج و تعبیر آن ها را بکشند!– تنها بگذارد) اما از آن بدتر این که من همیشه خیلی وقت ها عقل معاش اندیش نداشته ام تا باعث خودسانسوری ام (شما بخوانید: پیش گیری ، ترمز یا... هر چیز دیگر) بشود. (همین جا اجازه بدهید یک پرانتز باز کنم و خاطره ای تعریف کنم که خالی از لطف نیست. چند شماره قبل ، یادداشت کوتاهی برای صفحه پرطرفدار خشت و آینه در مجله فیلم نوشته بودم و در آن سیاست های تلویزیون در ساخت و نمایش فیلم های تلویزیونی – که اغلب با نام فیلم سینمایی عرضه می شوند – را مورد انتقاد قرار داده بودم. اما وقتی مجله از زیر چاپ در آمد ، دیدم یادداشتی از من به چاپ رسیده که در حقیقت بخش عمده ای از محتوای آن ، کلمات و جملات خودم است ، اما چنان ماهرانه جا به جا شده و چنان روند جالبی پیدا کرده که با موضع گیری اصلی آن مطلب ، فرسنگ ها فاصله دارد! همان موقع با آقای عباس یاری عزیز – که مسوولیت تنظیم مطالب آن صفحه را برعهده دارد – تماس گرفتم و از ایشان تشکر کردم که نقش ترمز (شما بخوانید عقل معاش اندیش!) مرا برعهده گرفته اند و خواهش کردم از این پس اگر نیاز به کوتاه کردن یا دستکاری مطلب وجود دارد ، دست کم ، خود مرا مطلع کنند تا در انجام این وظیفه «دشوار» شریک شان باشم ... پرانتز بسته!)
اما گزارشی که در این شماره به نام من به چاپ رسیده از جنس دیگری است. خوب یادم هست از من قول گرفته شد تا فقط به اندازه «دو صفحه ی مجله» مطلب بنویسم. و من با وجود گرفتاری های شغلی فراوانی که در آن مقطع داشتم ، دو روز تمام خودم را زندانی کردم تا بتوانم آن گزارش را بنویسم. و بی اغراق ، تمام آن دو روز به تیتر آن نوشته فکر می کردم. چرا که به نظر من، تیتر جذاب ، یکی از ارکان مهم جذب خواننده است. اما حالا که مجله را نگاه می کنم ، اثری از دلیل آن تیتر بر نوشته ی من نیست ( قضیه آش بدون رشته را که می دانید!) و تقریباً دو ستون از حجمی که با چه مشقتی برای آن دو صفحه مطلب تنظیم شده بود ، به چاپ خبرهای کوتاه و تسلیت به آقایان و خانم های اهل سینما اختصاص داده شده است. البته نمی خواهم مظلوم نمایی کنم و بگویم دبیر شورای نویسندگان مجله با کم لطفی «وحی منزل» مرا از گزارش حذف کرده (این حق طبیعی هر نشریه ای است که مطالب را با رسم الخط و سیاست های خود همسان کند) اما واقعیت این است که اگر از اول می دانستم حجم مطلب قرار است همین قدر (یا حتی کوتاه تر) باشد ، درست به همان اندازه می نوشتم. آن هم مطلبی که قرار است در خوش بینانه ترین حالت ، بابت حق التحریر آن ، صفحه ای ده هزار تومان به من پرداخت شود و طبعاً سودجویی های مالی نسبت به این « ثمن بخس» نمی تواند تاثیر چندانی بر روده درازی های نویسنده داشته باشد!
اما مهم ترین نکته ای که در این مطلب باید به آن اشاره کنم ، حذف نگاه انتقادی این نوشته درباره تازه ترین مستندهای کیارستمی است (همان فقدان عقل معاش اندیش که گفتم!) و Delete کردن بخش هایی از آن که حتی باعث مخدوش شدن اطلاعات مطلب شده. به عنوان مثال ، من نوشته بودم: « جدا از کاربرد بی سابقه تصاویر کامپیوتری که در مستند نامه ها (ساخته مشترک کیارستمی و ویکتور اریس) به کار رفته (چیزی که اصلاً در سینمای کیارستمی بی سابقه است) آن چه که باعث می شود تماشاگران تازه ترین مستند این فیلمساز (که ظاهراً فعلاً با نام تخم مرغ ها شناخته می شود) تا پایان هفده دقیقه زمانِ آن دوام بیاورند ، بیش و پیش از هر چیز، جذابیت فرامتنی خود کیارستمی و حضور سنگین او پشت دوربین این فیلم و مستند بعدی او (پرنده ها) است.» اما در متن چاپ شده ، ظاهراً بخش مربوط به مستند تخم مرغ ها اضافی تشخیص داده شده و هفده دقیقه زمان این فیلم مستند ، به یکی از آخرین بخش های مستند نامه ها اختصاص داده شده که از اساس ، غلط است.
آن شب در خانه سینما و در پایان هفده دقیقه زمان مستند تخم مرغ ها (جایی که امواج دریا ، از پی عدم تحرک دوربین ، سرانجام و با تعلیق بسیار ، تخم مرغ ها را به کام خود کشید) کسانی بودند که با دست زدن ، سوت کشیدن و سر کشیدن غریو خوش حالی ، واکنش عصبی خود را تخلیه کردند ( شما بخوانید: فیلمساز مورد علاقه خود را تشویق کردند). شاید همان افراد به من بخندند و این تداخل اطلاعات فیلم ها را به حساب بی سوادی نگارنده بگذارند (صفتی که این روزها مثل ریگ درباره آدم های مختلف به کار می رود) اما آن ها نمی دانند که حذف «قلفتی» بخشی از مطلب چه معنایی دارد و ریخته شدن آب سرد بر آدم یعنی چه! (خدا را شکر آقای گلمکانی این جا نیست و گرنه کلمه قلفتی را از توی گیومه بیرون می کشید ، به جایش چیز دیگری می گذاشت و علامت تاکید را از آخر آن جمله و این جمله حذف می کرد!)
به هر حال این مساله باعث شد بنشینم و برای مجله صنعت سینما یک گزارش دیگر بنویسم ؛ یک گزارش نسبتاً کامل که بخش های حذف شده ی آن مطلب را نیز در خود داشته باشد. (این گزارش را به زودی در همین وبلاگ خواهید دید.)
* پی نوشت اول: ده روز است دارم با خودم کلنجار می روم این ماجرا را بنویسم یا نه! سرانجام ، ای میل ها و نظرهایی که در این مدت دریافت کردم مرا به نوشتن این توضیح مصمم کرد.
* پی نوشت دوم: یک روز در دفتر مجله فیلم بودیم و صحبت از یکی از نویسنده های قدیمی بود که با واسطه پیغام فرستاده بود که به فلان دلیل از مجله گلایه مند است و چه و چه و چه. یادم هست آقای گلمکانی وقتی آن گلایه را شنید ، خندید و گفت: «ناراحتی از مجله فیلم که دیگر دلیل نمیخواهد.» حالا این به شما ربط دارد. می خواهید این نوشته را به عنوان « یک گلایه بی دلیل از مجله فیلم» بخوانید یا با همان تیتری که از اول در ذهن داشتم: « امان از این مجله فیلم!»
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.