اين روزها تلويزيون برای سرگرم كردن ميليون‌ها تماشاگری كه در تعطيلات آغاز سال نو به سر می‌برند دست به يك بمباران (از نوع تصويری) زده و در راستای حمايت از سينمای ملی ، اغلب فيلم‌های روز سينمای آمريكا (همان‌ها كه كنار پياده‌روها با يك اسكناس هزارتومانی قاچاق می‌شود) را به صورت دوبله‌ فارسی در اختيار گيرنده‌های امواج تلويزيونی قرار داده است. ميزان اين حمايت از سينمای نوين ايران به حدی است كه تبليغات فيلم‌های اكران نوروز (البته فقط برخی از آن‌ها كه فروش‌شان نيازمند تبليغات تلويزيونی است) زير سايه‌ی مرد هزارچهره و پيامك از ديار باقی به يك مرخصی اجباری رفته‌اند. و اين در حالی است كه به صورتی باورنكردنی زوروی نامسلمان از سرزمين كفار به كمك ملت آمده تا هرچه بيش‌تر بتواند به مستضعفان جامعه ياری برساند!
در اين ميان ، تماشای نسخه‌ی ايرانی فيلم‌هايی نظير پيرمردها سرزمينی ندارند (به كارگردانی برادران كوئن) بسيار جالب توجه و سرگرم‌كننده است؛ فيلم‌هايی كه در كشور توليد كننده‌شان و به دليل درجه‌بندی‌های خاصی كه (به دليل نمايش خشونت) بر آن‌ها اعمال شده مخاطبان محدودتری دارند اما در اين‌جا چنان تغيير شكل پيدا می‌كنند كه همه «تماشاگران عزيز و محترم سيما» (از بزرگ و كوچك گرفته تا خرد و كلان) بتوانند پاي جعبه جادو بنشينند و مخاطب آن باشند؛ تغييرات اندكی كه در مورد بعضی آنها از ديالوگ‌نويسی و تفاوت‌های [بسيار بسيار] جزيی در داستان گرفته تا دكوپاژ ، تدوين و حتی نوع پوشش بازيگران زن را نيز در بر می گيرد.
عكس تزييني است!راستش دلم نمی‌آيد در اين روزهای پرترنم نوروز ، شما همراهان عزيز اين وبلاگ را در حیرتی كه همين يكی دو روز پيش و هنگام چشم دوختن به قاب كوچك تلويزيون نصيبم شد شريك نكنم. واقعيت اين است كه در يكی از كانال‌گردی‌هاي معمول اين روزها به صورتی غيرمنتظره چشمم افتاد به يك فيلم خارجی كه تصوير يك دختر و پسر جوان را در حدفاصلی كم‌وبيش غيراستاندارد از همديگر به نمايش گذاشته بود (اصلاً شايد همين فاصله‌ي غيراستاندارد ميان آن‌ها بود كه در يك نگاه توجهم را به خود جلب كرده بود!) چند لحظه بعد پسر جوان خط قرمزها را هم پشت سر گذاشت و كمی جلوتر ، با يك فوت نرم و هنري (!؟) موهای كوتاه پشت گردن دختر جوان را به بازی گرفت (باور كنيد تعبيری بهتر از اين پيدا نكردم كه اين‌جا بنويسم!) جالب اين كه وقتي دختره برگشت ، آرتيسته به او گفت: «سلام خواهر كوچولو!» فقط نمی‌دانم چرا تدوين‌گر فيلم به جای تصوير واكنش دختره ، اينسرت كوتاهی از آشپزخانه و وسايل آن را توی فيلم جا داده بود. حتماً حكمتی در كار است يا اين ، يك شگرد تازه در دنياي تدوين تلويزيونی است كه ما تابه‌حال از آن بی‌خبر بوده‌ايم!
پي‌نوشت اول: ديروز فيلم ستاره‌ساز (جوزپه تورناتوره) كه مبنايش نكوهش تحميق و تن‌فروشي به خاطر حضور بر پرده سينماست درست مثل سينماپاراديزو (كه هديه‌ی چند سال پيش تلويزيون بود) بدون هيچ مشكلی از شبكه سراسری رسانه‌ی ملی پخش شد و آب از آب تكان نخورد. به اين‌ترتيب می‌توان انتظار داشت مسوولان محترم يك فكری هم به حال برخی آثار مطرح برناردو برتولوچي ، رومن پولانسكی و كريستف كيسلوفسكی كنند تا «مخاطبان گرامی» تلويزيون از تماشای سينمای اروپا هم بی نصيب نمانند.
پي‌نوشت دوم: روز اول فروردين ، تلويزيون دو فيلم از ساخته‌های استاد قدرت‌الله صلح‌ميرزايی(دختری در قفس و شاخه‌گلی براي عروس) را به نمايش گذاشت كه در نوع خود (پخش دو فيلم از يك كارگردان در يك روز) بی‌سابقه است. می‌گويند «سالی كه نكوست از بهارش پيداست» اما ظاهراً بايد دست به دعا برداشت و دعا كرد كه سال نكوی جديد ، بهاری چنين كولاك ، چنين كولاك و چنين كولاك نداشته باشد.
پي‌نوشت سوم: نياز به توضيح ندارد. عكس متعلق به یکی از مجموعه های تلویزیونی ولی تزيينی است.