چاپلين و خانواده‌اشچهل سال پس از انتشار در هفته‌نامه‌ی روشنفكر و سی‌ويك‌ سال پس از يك اعتراف تكان‌دهنده در نشريه‌ی جوانان رستاخيز ، بار ديگر نامه‌ی فرج‌الله صبا به جرالدين چاپلين در قالب نامه‌ی‌‌ چاپلين به دخترش (البته اين‌بار با ترجمه‌ی محمدرضا كيا!) در يكی از آخرين شماره‌های هفته‌نامه‌ی سلامت منتشر شده است ؛ نشريه‌يی كه سه‌‌چهار سالی است با هدف انتشار مطالبی درباره‌ی مباحث پزشكی و بهداشتی منتشر می‌شود و به‌تازگی (در صدوپنجاه‌وششمين شماره‌ی خود) به قصد انتقال «تجربه‌هايی از زندگی بزرگان هنر» و با اندكی تغيير و تحريف و تقطيع (!) اقدام به انتشار مجدد اين نامه‌ی جعلي كرده است.نامه‌ی معروف چاپلين به دخترش آن‌قدر در طول سال‌ها و دهه‌های گذشته در قالب‌هايی متنوع منتشر شده (از جزوه و كتاب و چاپ در نشريات بگيريد تا قرائت سر صف مدارس و حتی پخش از راديو و تلويزيون) كه بعيد به نظر می‌رسد تن چاپلين (دست‌كم به قدرت سابق!) توی گور بلرزد. اين‌ نامه كه با قدری جست‌وجو در اينترنت، انواع و اقسامش را می‌توان يافت به قدری مسير خود را باز كرده كه شايد اگر روح چاپلين هم از اين‌‌همه تحريف خبر داشته باشد سرش را به ديوار بكوبد! (بعضی نمونه‌‌هايش را اين‌جا ، اين‌جا و اين‌جا بخوانيد و از تغييرات اين نامه در هربار انتشار لذت ببريد) به‌هرحال اين نامه هربار كه در نشريات منتشر شده‌ ، متناسب با حال‌وهوا و خطوط قرمز و نارنجی آن دوران به دست چاپ سپرده شده و طبيعی است هر ناشری اين حق را داشته باشد كه «در ويرايش مطالب رسيده» آزاد باشد! خود من پيش از اين و در همين وبلاگ به يكی از آخرين موارد اين پديده‌ پرداخته‌‌ بودم كه اين‌جا می‌توانيد آن‌را بخوانيد. به‌هرحال شايد مهم‌ترين امتياز اين نامه، گذر از زمان و پيوستنش به اسطوره‌ باشد. و شايد به قول يكي از دوستان، ما بی‌خودی داريم زور می‌زنيم و حالا كه مردم عادی، اين نامه را به قلم شخص چاپلين فرض كرده‌اند ما چرا بی جهت خودمان را ضايع كنيم؟ بگذار اين وسط، بعضی‌ها هم لقمه نانی به كف آرند و... !
خود فرج‌الله صبا در گفت‌وگو با مجله‌ی جوانان رستاخيز (كه در تاريخ ششم بهمن 1356) به چاپ رسيده در اين‌باره گفته است: «ظاهراً همان آسان پسندی مردم اين نامه را با قبول پذيرا شده است در حالی‌كه همين خواننده توجه ندارد كه چقدر فسفر مغز مصرف شده است تا مطالبی با محتوای ارزشمند به او عرضه شود و سليقه‌ی او متاسفانه به صورتی است كه به مطالب پيش‌پاافتاده‌تر توجه بيش‌تر دارد و نامه‌ی چاپلين به دخترش يكی از آن‌هاست؛ نامه‌يی كه تنها به دليل جبر تحرير و براساس يك تصادف نوشته شده است!»
البته صبا چند سال پيش‌ هم در مصاحبه‌يی با خبرگزاری ميراث فرهنگی لب به شكايت گشود كه آن را هم می‌توانيد اين‌جا بخوانيد.
به‌هرحال امشب كه اين نامه در داخل يك بطری مجازی به اقيانوس اينترنت انداخته می‌شود شب جمعه است. شايد بهتر باشد به جای غر زدن و دست گذاشتن روی مسائل پيش‌پاافتاده‌يی (!) نظير اين ، برای روح چاپلين بزرگ فاتحه بفرستيم و بخشی از شاه‌نامه ی او به دخترش را (البته از روی نسخه‌ی اصلی) بازخوانی كنيم؛ باشد كه اين‌‌بار واقعاً چشم و چراغ راه آيندگان باشد!
دخترم! اين حقيقت را بايد به تو بگويم كه مردم به‌روی زمين استوار بيش‌تر از بندبازان به‌روی ريسمان نااستوار سقوط می‌كنند. شايد كه شبی، درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان تو را فريب دهد. آن شب است كه اين الماس آن ريسمان نااستوار زير پای تو خواهد شد و سقوط تو حتمی است. شايد روزی چهره‌ی زيبای شاهزاده‌يی تو را بفريبد. آن روز است كه تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی، هميشه سقوط می‌كنند. از اين رو دل به زر و زيور مبند. زيرا بزرگ‌ترين الماس اين جهان آفتاب است كه خوش‌بختانه اين الماس بر گردن همه می‌درخشد... چارلی