اول: سلام.
دوم اينكه: نيازی به گفتن ندارد؛ چندی است ناخواسته از وبلاگنويسی دور افتادهام. اين اتفاق دليل مشخص و سر راست و واضحی ندارد. البته پهنهی وسيع گرفتاری و مشغلههای ذهنی حتماً يكي از مانعهاست ولی شايد بتوان به اين عوامل، دلزدگی مفرط را هم افزود. ضمن اينكه خوشبختانه (يا متاسفانه) به اينترنت وابستگی و اعتياد ندارم و خيلی راحت ميتوانم دور از اين هيولای زيبا به زندگی ادامه بدهم!
سوم:
بهار فرصت مناسبی است برای خانهتكانی، از همهنوع؛ از شيوهی سنتیاش (كه با زدودن گرد و غبار همراه است) گرفته تا مدرن و امروزی (كه شامل استخدام كارگر با بخارشو و ملحقات آن است!) خانهتكانی وبلاگی البته از نوع ديگری است؛ نوعی كه فقط به ايدهها ارتباط ندارد و شامل پشتكار هم هست. اميدوارم در سال جديد اين دفترچهی مجازی را از دعای خير و انتقادهای خود بینصيب نگذاريد. استقبال شما ضامن اين پراكندهنويسی جدی است. اصلاً از قديم هم گفتهاند: «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» حالا ديگر خود دانيد!
چهارم:
در واپسين روزهای سال كهنه به طور اتفاقی دو كتاب را كه چند سال پيش (در زمان انتشارشان) از دست داده بودم در گوشهی يكی از كتابفروشیهاي دنج و پرت پيدا كردم. اسمشان اينهاست: در گرگ و ميش راه (نوشتهی مستندساز برجسته؛ ابراهيم مختاری) و ليلي گلستان (گفتوگوی اميد فيروزبخش با ايشان) از مجموعهی تاريخ شفاهی ادبيات معاصر ايران.
مطالعهی همزمان اين دو كتاب چند نكتهی جالب داشت كه شايد اشاره به آنها بتواند شما را نيز در لذت مطالعهشان شريك كند. اول اين كه هر دو كتاب در قالب جذاب گفتوگو نوشته شده؛ يعنی نويسنده پای مصاحبه با سوژهی كتاب نشسته و پس از پيادهكردن نوار و تنظيم گفتوگو، نوشتهی نهايی را به دست چاپ سپرده. و دوم اين كه سوژهی هر دو كتاب از ميان زنان موفق، سختكوش و در بعضی موارد ستمديدهی جامعهی ما انتخاب شده: يكی خانم ليلی گلستان (مترجم سرشناس و پرسابقه) از خانوادهيی نامدار، مرفه و فرهنگی در محلههای قديمی شمال تهران و ديگری خانم زينت دريايی (بهورز و عضو سابق شورای شهر قشم) از يك خانوادهی سنتی با ديدگاههای ارتجاعی- و در بعضی موارد كوتهبينانه و واپسگرايانه- در يكی از دورافتادهترين روستاهای اين جزيره.
تفاوت زندگی اين دو زن بيش از آنكه بازتابدهندهی يك اشتقاق عميق فرهنگی در كشور ما باشد نشاندهندهی تاثير عميق خانواده (و در راس آنها پدر) بر دخترهای امروز و زنهای فرداست؛ همانها كه بهشت زير پايشان است و از دامنشان مردها به معراج میروند. توصيهی من در آغاز بهار، مطالعهی اين كتاب به همهی خانمهايی است كه دچار ياس و نااميدی شدهاند و در مقابل دنيای مردسالارانهی اجتماع ما فقط ناله میكنند!
و در آخر اينكه:در بخشی از كتاب در گرگ و ميش راه ، خانم دريايی كه خود طبع شاعری هم دارد بخشی از ترجمهی زندهياد احمد شاملو از شعر مارگوت بيكل (در كتاب معروف سكوت سرشار از ناگفتههاست) را بازخوانی ميكند كه بهنظر میرسد زبان حال من و شماست. و البته میتواند مقدمهی خوبی برای شروع اين وبلاگ در سال جديد باشد:
برای تو و خويش چشمانی آرزو میكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلمتمان ببيند
گوشی كه صداها و شناسهها را
در بیهوشيمان بشنود
و زبانی كه در صداقت خود
ما را از خاموشی خويش بيرون كشد
و بگذارد
از آن چيزها كه در بندمان كشيده است
سخن بگوييم.
يا حق...
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.