چشماندازي در مه
وضعيت غريبي كه اين روزها بخش عمدهاي از سينماگران ايراني با آن مواجه هستند يادآور سكانس پاياني فيلم اجارهنشينهاست: توفان فروكش كرده، خانه كموبيش تخريب شده و افرادي كه از مهلكه گريختهاند ضمن تحمل درد و زخم، در حال خيالپردازي براي آيندهاي مبهم هستند. آنها در عين حال، نيمنگاهي هم به خانة ويران شدهاي دارند كه تا همين چند روز پيش، زير سقف آن زندگي ميكردند؛ گيرم با اختلاف عقيده، خاطرات تلخ و شيرين، رقابت، حسادت، و هر آنچه نتيجه آزمون و خطاهاي انسانيست. در چنين شرايطي، آسانترين كار دنيا، مرور گذشته، حسرت خوردن مداوم و غوطهورشدن در عمق و سرمستي غم جانكاهيست كه براي رها شدن در آن، تنها كافيست چند لحظه به مشكل فكر كرد و دوباره گذشته را به ياد آورد. و در مقابل آن، دشوارترين كار دنيا، فكر كردن به ايدههاي جذاب و ناب، دور خيز كردن براي برداشتن گامهاي بعدي، و از ميان برداشتن موانع بلنديست كه متاسفانه يكي پس از ديگري سبز ميشود. طبيعيست در چنين شرايطي هيچ چيز سر جاي خودش قرار ندارد و ابراز اميدواري نسبت به آينده بيهوده به نظر ميرسد. اما ظاهراً در وضعيت فعلي، چارهاي جز اين نيست. بهخصوص براي آنها كه دوست ندارند و دلشان نميخواهد فرو نشستن گرد و غبار، و تابيدن نور از پشت پرچينهاي سوخته را با افسردهحالي و بغل گرفتن زانوي غم تاخت بزنند.
در چنين شرايطي ميتوان فروش غافلگيركننده خوابم ميآد را به برخي عوامل فرامتني (نظير شهرت و محبوبيت كارگردان و بازيگران آن) نسبت داد يا با ناديدهگرفتن محدوديتهايي كه براي نمايش اين فيلم در نظر گرفته شده بود آمار فروش اين فيلم را با گران شدن بليت سينما در ارتباط دانست. اما استقبال از اين فيلم نشان ميدهد خوشبختانه تماشاگران هنوز با سينما قهر نكردهاند و كاربرد عناصر جذاب و نو هنوز هم ميتواند پاي سينماروها را در مقابل گيشهها سست كند؛ به شرط آنكه به بهانه طرح شعار، شعور آنها ناديده گرفته نشود. و در اين ميان، نقش مديران سينما از همه مهمتر و برجستهتر است. كساني كه با تزريق روحيه و اميدواري به رگهاي خسته اهل سينما و جلوگيري از تبديل حرفه آنها به شغلهايي فصلي و تشريفاتي ميتوانند نام نيكي براي خود دست و پا كنند. كافيست به جاي حفظ ميز و منصب، راهحل بهتري براي پريدن از روي موانع پيدا كنند، چشمانداز نامطمئن فعلي را از بين ببرند و به جاي وضع قوانين ناكارآمد و ضعيف، برنامههاي طولانيمدت داشته باشند. برنامههايي كه اگر هم نتوانست آجرهاي فرو ريخته و ديوار را ترميم كند دستكم آنها را براي بنا كردن سقفي جديد كنار بگذارد.
در چنين شرايطي ميتوان فروش غافلگيركننده خوابم ميآد را به برخي عوامل فرامتني (نظير شهرت و محبوبيت كارگردان و بازيگران آن) نسبت داد يا با ناديدهگرفتن محدوديتهايي كه براي نمايش اين فيلم در نظر گرفته شده بود آمار فروش اين فيلم را با گران شدن بليت سينما در ارتباط دانست. اما استقبال از اين فيلم نشان ميدهد خوشبختانه تماشاگران هنوز با سينما قهر نكردهاند و كاربرد عناصر جذاب و نو هنوز هم ميتواند پاي سينماروها را در مقابل گيشهها سست كند؛ به شرط آنكه به بهانه طرح شعار، شعور آنها ناديده گرفته نشود. و در اين ميان، نقش مديران سينما از همه مهمتر و برجستهتر است. كساني كه با تزريق روحيه و اميدواري به رگهاي خسته اهل سينما و جلوگيري از تبديل حرفه آنها به شغلهايي فصلي و تشريفاتي ميتوانند نام نيكي براي خود دست و پا كنند. كافيست به جاي حفظ ميز و منصب، راهحل بهتري براي پريدن از روي موانع پيدا كنند، چشمانداز نامطمئن فعلي را از بين ببرند و به جاي وضع قوانين ناكارآمد و ضعيف، برنامههاي طولانيمدت داشته باشند. برنامههايي كه اگر هم نتوانست آجرهاي فرو ريخته و ديوار را ترميم كند دستكم آنها را براي بنا كردن سقفي جديد كنار بگذارد.
نكته: اين يادداشت پيش از اين در شماره 445ماهنامه فيلمبه چاپ رسيده است.
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱ ساعت توسط امید نجوان
|