قدر آن يك لحظه...
يکي از بهيادماندنيترين صحنههاي اجارهنشينها لحظهاي است که عباسآقا سعي ميکند با شما (که نقش برادرش را بازي ميکنيد) آشتي کند.
همينطور است. بازي کردن در آن صحنه براي خودم هم فوقالعاده بود، اما اي کاش آن لحظه را با تجربهاي که الآن داشتم بازي ميکردم. شايد اگر با تجربهاي که الآن دارم آن صحنه را بازي ميکردم برايم نمود ديگري داشت. واقعيت اين است که زمان بازي در اجارهنشينها به اندازه حالا قدر چنين لحظهاي را نميدانستم، اما سالهاست که هر کس درباره اين فيلم با من صحبت ميکند آن صحنه را به من يادآوري ميکند و اين نشان ميدهد که تأثير آن لحظه عاطفي هنوز و هميشه بر تماشاگران اجارهنشينها هست.
در فيلم لحظه کوتاهي وجود دارد که شما را در حال آوازخواني براي يکي دو نفر از همسايهها نشان ميدهد، اما صداي شما شنيده نميشود و به جايش موسيقي آمده. اين لحظه از ابتدا به همين شکل در فيلم بود؟
من نسخهاي از فيلم را نديدهام که در آن صدايم شنيده شود، اما همانطور که در نسخه به نمايش درآمده ميبينيد همسايهها روي پشتبام نشستهاند و من دارم برايشان آواز ميخوانم، اما صدايم شنيده نميشود. پيش از آنکه در اجارهنشينها بازي کنم داريوش مهرجويي بازي من در نمايشهاي «حالت چطوره مش رحيم؟» و «گلدونهخانم» (هر دو به کارگرداني اسماعيل خلج) را ديده بود و به همين خاطر مرا انتخاب کرد. من در نمايش «حالت چطوره مش رحيم؟» آوازي ميخواندم که در دستگاه همايون بود و مهرجويي از آن خيلي خوشش آمد. در صحنهاي که با چند نفر از همسايهها روي پشتبام بوديم مهرجويي از من خواست تا همان آواز را اجرا کنم، اما نميدانم چرا از صداي من استفاده نشد. شايد به صداي من ايراد گرفته بودند، نميدانم. فقط يادم هست روي تصوير من صداي مرحوم حسين سرشار شنيده ميشد.
صحنه خاطرهانگيز ديگري هم هست که بعد از دو دهه هنوز يادتان مانده باشد؟
به غير از صحنه آشتيکنان دو برادر، تنها لحظهاي که از نظر عاطفي روي من تأثير گذاشته بود جايي بود که به طبقات بالاتر ميرفتم و ميديدم مستأجرها دارند خانههايشان را خراب ميکنند تا از نو بسازند. زماني که اجارهنشينها ساخته ميشد هنوز جنگ ايران و عراق به پايان نرسيده بود و زماني که آن صحنه را بازي ميکردم حال کساني را داشتم که در مناطق جنگزده خانههايشان را از دست داده يا با تخريب آنها روبهرو شده بودند. احساس ميکردم خانهاي را که با دست خودم ساختهام دارند خرابش ميکنند. هر وقت ياد اجارهنشينها ميافتم آن صحنه به ذهنم ميآيد.
در سالهاي اخير دوباره اين فيلم را ديدهايد؟
يکبار مدتها پيش که تلويزيون براي چندمينبار اجارهنشينها را پخش کرده بود. بخشهايي از آن را ديدم، اما خيلي پراکنده و ناپيوسته.
نسبت به آن چه احساسي داشتيد؟
فيلمي است که به يادگار خواهد ماند و همين باعث ميشود تا آدم احساس خوبي نسبت به آن داشته باشد. اجارهنشينها جزو فيلمهايي است که هربار به نمايش درآمده مردم و منتقدان احساس خوبي نسبت به آن داشتهاند و اين باعث غرور و افتخار من است که در آن بازي داشتهام. بد نيست خاطرهاي برايتان تعريف کنم که خالي از لطف نيست. سالها پيش زماني که به انگلستان سفر کرده بودم داشتم از خياباني در لندن ميگذشتم که شنيدم کسي دارد مرا به اسم صدا ميزند. يک جوان ايراني بود که جلو آمد و گفت چند شب قبل داشته نوار ويدئويي اجارهنشينها را نگاه ميکرده. خيلي برايش جالب بود و جوري درباره فيلم حرف ميزد که معلوم بود خيلي رويش تأثير گذاشته. وقتي ميبينم مردم و تماشاگران با ديدن اجارهنشينها چنين احساس خوبي بهشان دست ميدهد من هم افتخار ميکنم که نقش کوچکي در ساخته شدن اين فيلم داشتهام.
اجارهنشينها چندمين فيلم بود که در آن بازي ميکرديد؟
سومين فيلم بود. قبل از آن در عقابها و يوزپلنگ (از ساختههاي مرحوم خاچيکيان) بازي کرده بودم. يادم هست زماني که با مهرجويي قرار و مدار گذاشته بوديم که اجارهنشينها را بازي کنم، در سينماها داشتند آنونس عقابها را نمايش ميدادند و من برايم خيلي جالب بود که بروم و اين آنونس را ببينم. چون تا قبل از آن تصوير خودم را روي پرده سينما نديده بودم و ميخواستم ببينم وقتي کلوزآپ من پخش ميشود چه احساسي دارم. بههرحال حضور من در اجارهنشينها سرشار از خاطرات ريز و درشتي است که هربار به آنها فکر ميکنم حال خوشي به من دست ميدهد. همه کساني که در ساخت آن فيلم نقش داشتيم، لحظههاي خيلي خوبي داشتيم، چون مدام از خنده رودهبر ميشديم و به همين روش کار را ادامه ميداديم. اگر فيلم پشتصحنه اجارهنشينها ساخته شده بود شايد ديگر هيچکس به تماشاي خود فيلم نميرفت! خود من بيشتر از همه ميخنديدم. يادم هست زماني که اجارهنشينها در جشنواره فيلم فجر به نمايش گذاشته شد من و چند نفر ديگر براي ديدن آن به سينما فرهنگ رفته بوديم. مدير سينما لطف کرد و چون تمام صندليها پر بود، در رديف جلو يک نيمکت گذاشت تا ما بتوانيم روي آن بنشينيم. موقع تماشاي صحنهاي که آب سرازير ميشود و ساکنان خانه را با خود ميبرد اصلاً فراموش کردم آن نيمکت پشتي ندارد؛ آنقدر ريسه رفتم که از پشت افتادم روي تماشاگران پشتسر و خود اين ماجرا به خنده تماشاگران اضافه کرد! البته از تماشاي اين فيلم خاطره جالب ديگري هم دارم. بار دوم که رفتم اجارهنشينها را ببينم فيلم را در سينما بهمن نشان ميدادند. وسطهاي فيلم ناگهان موشکباران شروع شد. مردم داشتند ميخنديدند که صداي انفجار، همه را به خود آورد. خيليها نيمخيز شدند تا بروند، اما دلشان نميآمد فيلم را رها کنند و... تا آخر نشستند به تماشاي آن!
خانهاي که داستان در آن روايت ميشود بدون شک يکي از شخصيتهاي اصلي فيلم است. در سالهاي اخير خبري از وضعيت فعلي آن داريد؟
آن خانه در حوالي بلوار مرزداران و شهرک ژاندارمري قرار داشت و همانطور که در فيلم ديده ميشود دور و بر آن هيچ خانهاي ساخته نشده بود و بهراحتي ميشد اتوبان شيخ فضلالله نوري را ديد. چندبار که به صرافت افتادم تا آن خانه را پيدا کنم موفق نشدم، چون ساختمانهاي زيادي در کنار آن ساخته شده و بهسختي ميشود پيدايش کرد؛ البته اگر هنوز همان شکلي باشد. بههرحال به غير از نماهاي بيروني، صحنههاي حضور من و همسرم (در فيلم) و صحنههاي حضور مرحوم حسين سرشار در آن خانه فيلمبرداري شد. اگر اشتباه نکرده باشم بقيه صحنهها را در خانهاي ديگر که حوالي پونک قرار داشت فيلمبرداري کرديم. آن خانه نوساز بود و تهيهکننده موفق شد با جلب رضايت مالک، صحنه جاري شدن آب را در آن فيلمبرداري کند. بههرحال اين دو خانه ميزبان کساني بود که يکي از بهترين فيلمهاي دهه 1360 را به وجود آوردند و حالا در ميان ساير خانههاي اين شهر بزرگ فراموش شدهاند.
نكته: در ميان مجموعه مطالبي كه به مناسبت بازخواني مجدد فيلم اجاره نشين ها تهيه شده يادداشت حسن قلي زاده ( مدير فيلم برداري) در كنار گفت وگو با حسن حسن دوست ( تدوينگر)، جهانگير ميرشكاري (صدابردار) و فريار جواهريان ( طراح صحنه اجاره نشين ها) آمده. براي خواندن آن ها مي توانيد روي ادامه مطلب كليك كنيد.