سنگ مزار فروغ‌ فرخ‌زادچندی پیش یک کارت عروسی به دستم رسید که شاید بتوان گفت در نوع خود منحصر به فرد بود. مدت‌ها بود ندیده بودم کسی سنت‌شکنی کند و به جای متن‌های سراسر کلیشه‌یی– و بعضاً کسالت‌آور– کارت‌های عروسی، از شعر یا یک قطعه ادبی زیبا استفاده کند. ولی نوشته‌ی این کارت، آن‌قدر غیرمتعارف بود که می‌شود گفت انتخاب کننده‌اش این‌بار از آن‌سوی بام افتاده بود! در حقيقت، برای دعوت به مراسم، بخشی از يكی از مهم‌ترين شعر‌های زنده‌یاد فروغ فرخ‌زاد (به نام «هديه») انتخاب شده بود. شعری كه به‌ درستی برای سنگ قبر فروغ انتخاب شده و او در آن مي‌گويد: من از نهايت شب حرف می‌زنم/ من از نهايت تاريكی/ و از نهايت شب حرف می‌زنم/ اگر به خانه‌ی من آمدی/ برای من ای مهربان، چراغ بيار/ و يك دريچه كه از آن/ به ازدحام كوچه‌ی خوش‌بخت بنگرم...

مطمئنم کسی که این متن را برای دعوت كردن از فامیل و آشنایان يك زوج دل‌داده انتخاب کرده نه تنها تلخ‌کامی عمیق فروغ در سرودن این شعر را درنیافته (احتمالاً به همين دليل، اشاره به حرف زدن شاعر از نهايت شب و تاريكی را هم حذف كرده!) بلکه حتا به گمان خود برای مراسم پاتختی عروس‌خانم و آقاداماد، یک پیش‌فاکتور هم صادر کرده! بنده خدا احتمالاً با خودش فکر کرده حالا که با افزایش ساعت‌افزون قیمت دلار و سکه، هدیه دادن طلا به زوج خوش‌بخت، بیش‌تر يك افسانه و حماسه‌ی باورنکردنی‌ست– و درضمن، بازگشت به گذشته‌ها و نوستالژی‌بازی هم مد روز به حساب می‌آید– بد نیست از مدعوین بخواهیم به عنوان کادو، چراغ «بیارند»؛ و لابد، از آن چراغ‌های آبکاری شده و پایه‌دار [طرح قدیم!] که لاله‌هایش از کوره‌های شیشه‌گری سنتی بیرون مي‌آيد و استادان [عمدتاً گم‌نام] صنایع دستی، با دست خود آن‌ها را تراش مي‌دهند!
هرچه هست، این شعر فروغ، یک متن عجيب برای ازدواج‌های عجيب در روزگار بسيار عجيب‌ ماست. البته با این اوضاع نابه‌سامان اقتصادی، هیچ بعید نیست روزی برسد که کارت‌های دعوت، جای خود را به پیامک‌های دیجیتالی بدهد و عروس و داماد مثلاً به جاي متنی براي دعوت به جشن پيوند خود بنویسند: افسوس، ما خوش‌بخت و آرامیم/ افسوس، ما دل‌تنگ و خاموشیم/ خوش‌بخت، زیرا دوست می‌داریم/ دل‌تنگ، زیرا عشق، نفرینی‌ست!*


*باز هم بخشی از شعر فروغ فرخ‌زاد؛ اين‌بار از قطعه‌ی «در آب‌های سبز تابستان»