اجارهنشینها؛ بیست سال بعد
از پي فروكش كردن قيل و قال و ... غيره!
اينك كه توليد و نمايش اجاره نشين ها زماني بيش از دو دهه را از سر گذرانده راحت تر مي توان پذيرفت كه راز موفقيت اقتصادي اين فيلم در زبان روايي سهل و ممتنع آن نهفته. و قرار گرفتنش در مسير موقعيت سازي از طريق آميختن به لحن كمدي؛ دو عاملي كه شايد در برخي آثار پيشين داريوش مهرجويي ( به غير از آقاي هالو ) چندان سابقه نداشته باشد اما شكل قابل اعتناي آن در همين فيلم مورد بحث يافت شدني است. البته مهرجويي در سال هاي پس از توليد اين فيلم چند بار ديگر نيز (در ميكس ، در دختر دايي گم شده و مهم تر از همه در مهمان مامان) به كاربردي تكميل شده اما ديگر گونه از زبان طنز روي خوش نشان داد ولي مهم ترين ويژگي اجاره نشين ها آن بود كه حافظه طرفداران فيلمساز از يادآوري پرداختي اين گونه توسط او خالي بود و به همين دليل بي واسطه تر مي توانستند كارش را مورد تحليل و نقد قرار بدهند. به هر حال خنداندن و طناز بودن اين فيلم ، چه به لحاظ تربيت ريشه دار تاريخي (درباره باور عمومي مردم نسبت به روشنفكرها و آثارشان) و چه زمان توليد اين فيلم ( در زمان اوج جنگ شهرها در كشور) بسيار جسارت آميز به نظر مي رسد.
اصلاً شايد بايد همين نكته كليدي ( عدم پرورش تاريخي طنز در كشور ما) را كليد نزديك شدن به زبان فيلم دانست ؛ فيلمي كه از پي دشواري ها و دست اندازهاي فيلم و فيلم هاي قبلي ، چنان به ياري سازنده اش آمده كه فيلمساز موقعيت را مغتنم دانسته و در فرصت فراهم شده، انواع مختلف طنز و كمدي سازي را در قامت محدود اثر خود آزموده است. از شوخي هاي كلامي و وابسته به موقعيت هاي دشوار گرفته تا كمدي بزن بكوب (فصل دعواي انتظامي و عبدي) ، طنزپردازي هاي لمپني ( دعواي آقاباقري و غلام بنگاه دار) ، كمدي باور ناپذير كارتوني ( فصل انفجار بنگاه و سوختن سر و صورت و لباس عبدي) و حتي نزديك شدن به فضاي كمدي بوف (سكانس والس ماشين ها!) اما آن چه كه از سقوط اثر به دامن فراموش شدگي جلوگيري كرده ديدگاه سازنده اش در پرورش موقعيت هاست. شايد اگر فيلمساز ديگري به جز مهرجويي آن سوي دوربين بود به اجراهاي تلويزيوني شخصيت ها ( كاراته بازي عبدي و حركات موزون او براي داغ تر شدن ماجرا!) دل خوش مي داشت و براي تاييد شدن از سوي عامه مخاطبان (همان ها كه به خاطرشان بازيگر پرطرفداري مثل اكبر عبدي را دعوت به كار كرده بود) به همان چيزها بسنده مي كرد. در گذر اين سال ها كه از ساخته شدن اجاره نشين ها مي گذرد چه بسيار ديده ايم فيلمسازان و برنامه سازاني را كه در باتلاق خود ساخته « تاييد مخاطب » گير افتاده اند و فسيل ايده هاي نخ نما شده خود را در طنز هاي شبانه و روزانه و هفتگي جشن مي گيرند؛ بي آن كه لحظه اي در انديشه فردا باشند و به اين فكر كنند كه حافظه جمعي تماشاگران (تماشاگراني كه در راهند و مي آيند و خودشان وظيفه دشوار انتخاب را بر عهده خواهند داشت) جايي براي تكيه كلام هاي بي مزه و ادا بازي هاي پوچ و سطحي خالي ندارد.
اما سازنده اجاره نشين ها كه پيش و پس از اين فيلم ، بارها طعم ماندگاري را با تاييد شدن از سوي مخاطبان عامه پسند تاخت زده ( ماجراي واكنش تماشاگران دهه 1350 در برابر فيلم گاو را كه يادتان هست) اين ظرف را به نحو احسن به كار مي گيرد و كاري مي كند تا اصلي ترين و مهم ترين شخصيت فيلم ( خانه اي كه دارد از دست اهمال كاري ساكنانش به فغان مي آيد) از محدوده محل وقوع ماجرا فراتر برود و به عاملي براي نمادگرايي و تراشيدن تعبيرهاي مختلف تبديل شود ؛ نكته اي كه در زمان نمايش عمومي فيلم مي توانست سرنوشت فيلم را به جاهاي باريك بكشاند و خوش بختانه فيلمساز با پيشه كردن سكوت در برابر هجوم آن حرف ها از احتمال چنين خطري جلوگيري كرد. اما چه بسا حالا – دو دهه پس از فروكش كردن آن همه قيل و قال – با خيالي راحت تر بتواند آن حرف ها را به ياد بياورد و در سايه تعبيرهاي گاه دلچسبي كه براي فيلم او تراشيده اند (و او شايد حتا روحش هم از آن ها خبر نداشته) در جاي خلوتي لم بدهد و با يادآوري آن ها خوش باشد!