داریوش مهرجویی در آیین رونمایی از کتاب سفرنامهکتاب «دو خاطره: سفرنامه‌ی پاریس و عوج‌کلاب» نوشته‌ی داریوش مهرجویی را می‌توان آیینه‌ی تمام قد این نویسنده و فیلم‌ساز کهنه‌کار در سال‌های اخیر دانست. کتابی که اگر آن را همان‌گونه که هست بپذیرید و با حال و هوایش کنار بیایید، شاید بتوانید با متن‌اش همراه شوید و کم‌وبیش تا انتها آن را بخوانید. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که بخواهید– و بتوانید– آن را با آثار شاخصِ ادبی و هم‌چنین نوشته‌های پیشینِ خودِ مهرجویی در زمینه‌ی ادبیات سینمایی بسنجید. در چنین شرایطی به طور حتم با هضم این متن در قالب یک کتابِ قابلِ بحثْ به مشکل خواهید خورد! اثری در حد فاصل خاطره، سفرنامه یا یک داستان فانتزی و خیالی که دقیقاً به دلیل همین آشفتگی (در انتخاب قالب مناسب) باعث سردرگمی مخاطب در ارتباط با متن شده است.
مهرجویی در در بخش نخست این کتاب که ظاهراً قرار بوده شرحِ غمِ غربت و بدفهمی‌های یک انسان شرقی در جامعه‌ی اروپا باشد، به شکل عجیبی حتی نام خود را نیز به «مهران مالک» تغییر داده است! و جالب‌تر این که در جایی از بخش دومِ سفرنامه (فصل مربوط به تغییر مکان او در بازداشتگاه دوبی) گفته خود را «سیدمصطفی» معرفی می‌کرده است: «من خودم را به نام پدرم، سیدمصطفی معرفی کردم. چون همه‌جا بعد از نام اول به نامِ فامیلْ کاری نداشتند و فقط نام پدر را می‌نوشتند.» (صفحه‌ی 167) در حقیقت جدا از تناقضی که در چنین حرفی وجود دارد (طبق این ادعا، قاعدتاً او باید خودش را «داریوش مصطفی» معرفی کرده باشد؛ نه «سید مصطفی») شاید این نخستین‌باری‌ست که مهرجویی به «سید» بودن و تبار مذهبی خود اشاره کرده است. البته در صورتی که چنین نکته‌ای اصلاً صحت داشته باشد و مثل انتخاب نام عجیبِ «مهران مالک» برای خود، نوعی شوخیِ گروتسک با خوانندگان این کتاب نباشد!
روی جلد کتاب سفرنامه‌های داریوش مهرجوییبه عبارتی دیگر خواننده‌ی چنین کتابی با خاطراتی روبه‌روست که به همین دلیلِ ساده– اما از نظر مهرجویی کاملاً بی‌اهمیت!– نه کاملاً یک سفرنامة مستند و قابل اعتماد است؛ و نه یک رُمان یا داستان بلند که به‌راحتی بتوان آن را خواند و با شخصیت‌های خیالی‌اش همراه شد. درست مثل این که کتاب خاطرات و زندگی فروغ فرخ‌زاد را به دست بگیرید و به جای روبه‌رو شدن با شخصیت‌هایی نظیر پرویز و کامیار شاپور، ابراهیم و فخری گلستان، و سایر افراد مرتبط به زندگی آن‌ها با شخصیت‌هایی نظیر کیانی، حامدی، هاتفی و نام‌های نامربوط و خیالیِ دیگری نظیر این‌ها مواجه شوید. آن‌هم در حالی که بدانید این افراد شناخته شده و نام واقعیِ آن‌ها پرویز کیمیاوی، غلام‌حسین ساعدی و امیر نادری است!
جالب این که در متنِ پشتِ جلدِ کتاب نیز به همین موضوع اشاره شده و بخش نخستِ سفرنامه به «تلفیقی بین واقعیت و خیال با شخصیت‌هایی غیرحقیقی» تعبیر شده است. نکته‌ای که ثابت می‌کند در چنین وضعیتی آن‌چه اصلاً اهمیت نداشته، واکنش مخاطب و احساس او نسبت به مطالعه‌ی چنین کتابی بوده است! کتابی با یک طرح جلد بی‌سلیقه و فاقد جذابیت که باید اعتراف و تاکید کرد که اگر نام داریوش مهرجویی را بر خود نداشت حتی به دشواریْ امکانِ دیده شدن پیدا می‌کرد.
سفرنامه‌های داریوش مهرجویی، در ادامه‌ی سایر آثار مکتوب او در سال‌های اخیر (رُمان‌های نه‌چندان پرقدرت «به‌خاطر یک فیلمِ بلندِ لعنتی»، «در خرابات مُغان»، «آن رسید لعنتی» و «سفر به سرزمین فرشتگان» که این آخری هم‌زمان با کتاب سفرنامه‌های او منتشر شد) متاسفانه از استحکام مطلوب و چندان قابل توجهی برخوردار نیست؛ و نثر پُر دست‌انداز و گاه معیوب آن، در برخی موارد علاقه‌مندان و طرفداران متعصب این فیلم‌ساز را نیز به تعجب وامی‌دارد. به گونه‌ای که خواننده‌های اصیل و پی‌گیر آثار او را به این نتیجه می‌رسانَد که شاید مهرجویی به‌جای نوشتن و انتقال دقیق اطلاعات سفر به پاریس و دوبی، خاطرات خود را به‌صورت شفاهی بیان کرده؛ و شاید متن حرف‌های او در مرحله‌ی تبدیل گفتار به نوشتار دچار لغزش‌هایی در نگارش، ویرایش و تنظیم نهایی شده باشد. به‌عنوان یک نمونه می‌توان به بخش مربوط به خروج مهرجویی از کشور اشاره کرد: «طبق برنامه‌ای که کانون پرورش، سرمایه‌گذار فیلم ریخت، ویزا و بلیت هواپیما و خروجی ما سه نفر به‌راحتی مهیا شد و ما راهی فرانسه شدیم. آن‌هم در اوجِ هَرج و مَرج و شلوغ‌پلوغی اوایل دوران جنگ...» البته در این بخش فقط با یک نمونه‌ی کوچک از لحن محاوره‌ایِ متن روبه‌رو هستیم که متاسفانه نشانی از غنای ادبیِ مهرجویی (مثلاً در چند دهه‌ قبل) ندارد و در بسیاری از بخش‌های آن حتی هماهنگیِ زمانِ فعل‌ها نیز رعایت نشده؛ گاهی با جمله‌هایی روبه‌روییم که به عنوان مثال یک فعل آن در «گذشته» است و دیگری در زمان «حال»: «با طرحِ موضوعِ خانه، حالم گرفته شد. کله‌ی سحر خواب خوش از سَرَم می‌پرد...» (صفحه‌ی 62)
جدا از این موارد، میزان کم‌دقتی مهرجویی در «بیانِ دقیق» عبارت‌ها و اشاره به «جزییاتِ» خاطره‌ها نیز تعجب‌برانگیز به نظر می‌رسد. به‌عنوان مثال او در صفحه‌ی 13 کتاب گفته است: «چند روز بعد را مشغول بررسی اشکالات [مربوط به فیلم مدرسه‌ای که می رفتیم] بودم که خبر انفجار عظیم مجمع فقها و دست‌اندرکاران حکومت به گوش رسید.» به‌طور حتم منظور او از این «انفجار عظیم» اقدام تروریستی علیه «دفتر حزب جمهوری اسلامی» بوده که مهرجویی از آن به «مجمع فقها و دست‌اندرکاران حکومت» یاد کرده است. نکته‌ای که البته کمی جلوتر و در پانویسِ صفحة 59 کتاب، احتمالاً به اجبار تصحیح شده است.
یا در بخش دیگری از سفرنامه‌ی پاریس (فصل مربوط به ورزش روزانه و راه‌پیمایی در پارک جنگلیِ ونسان) می‌خوانیم: «درخت‌ها بیش‌تر بلوط‌اند و جولانگاه سمورهای کوچولو که از بلوط‌ها تغذیه می‌کنند.» (صفحه‌ی 16) در حالی که بی‌شک منظور نویسنده از آن موجودات «کوچولو» سنجاب‌ها بوده‌اند و این نکته‌ی به‌ ظاهر ساده به اضافه‌ی سایر جزییات بدیهی– که که برخلاف تصور، در کیفیتِ نهاییِ متن بسیار تاثیرگذارند– به‌راحتی از چشمِ ناشر و ویراستارِ احتمالیِ کتاب دور مانده است. ویراستاری که به استنادِ یادداشتِ ستایش‌آمیزِ ابتدای کتاب، کاملاً مرعوبِ نامِ مهرجویی بوده و به شکلی قابل پیش‌بینی نه اشتباهات به‌جا مانده در متن را تصحیح کرده و نه از پسِ یکسان‌سازیِ زبان محاوره‌ای و مثلاً ادبیِ کتاب برآمده. نه برخی جمله‌های طولانیِ کتاب را درست کرده و نه به دنبال انتخاب معادل‌های مناسب برای برخی کلمه‌های انگلیسیِ به جا مانده در متن بوده است (نمونه‌اش: Genocideو Hyper که بدون ترجمه در متن رها شده‌اند).
و به همه‌ی این‌ها بیفزایید ناسزاها و فحش‌های بعضاً طنزآمیز مهرجویی (امضای پنهان او در اغلب فیلم‌هایش) را که در سراسر این کتاب (بخوانید: از پاریس تا دوبی!) توزیع شده‌‌ و گسترش یافته‌اند. نکته‌ای که سرانجام در صفحه‌ی 187 کتاب، هم‌بندهای او در بازداشتگاه شهر دوبی را نیز به واکنش واداشته است: «آخرهای شب، توی حیاط داغ نشسته بودیم و چای می‌خوردیم و سیگار می‌کشیدیم که یکی از هم‌سلولی‌ها...[]...بیخ گوشم نصیحت کرد که این‌قدر به عرب‌جماعت و سازمان‌دهیِ این‌جا بد و بی‌راه نگویم چون خبرچین زیاد است و گزارش می‌دهند و آن‌ها هم لج می‌کنند.»
چنان که پیش‌تر اشاره شد اگر کتاب مورد بحث، نام داریوش مهرجویی را بر خود نداشت تا همین حد هم امکان دیده شدن و توجه پیدا نمی‌کرد. فیلم‌ساز و هنرمند برجسته‌ای که در سال‌های اخیر به شکل عجیبی با روزهای اوج خود فاصله گرفته است. مهرجویی در صفحه‌ی 72 کتاب، پس از تشریح ملاقات خود با یک سرمایه‌گذار آلمانی و اشاره به ویژگی‌های فنی و هنریِ طرحی که قصد داشته در پاریس به او ارائه کند جمله‌ای گفته که می‌تواند حرف دل بسیاری از علاقه‌مندان و طرفداران او باشد: «آخ که چه اندیشه‌های والا و تصاویر نفس‌گیری می‌توانستم مطرح کنم و بگیرم.» و این، حسرت بسیار عمیقی است‌ که با تماشای فیلم‌های اخیر این فیلم‌ساز و مطالعه‌ی واپسین آثار او (از جمله همین کتاب‌) متاسفانه دوچندان هم شده است.
مشخصات کتاب: دو خاطره؛ سفرنامه‌ی پاریس، عوج‌کلاب. نویسنده: داریوش مهرجویی. انتشارات به‌نگار. چاپ نخست: پاییز 1395. هزار نسخه. قیمت: 17 هزار تومان.
مرتبط: پیوند به همین نوشته در سایت ماهنامه‌ی سینمایی فیلم