کتاب «دو خاطره: سفرنامه‌ی پاریس و عوج‌کلاب» نوشته‌ی داریوش مهرجویی را می‌توان آیینه‌ی تمام قد این نویسنده و فیلم‌ساز کهنه‌کار در سال‌های اخیر دانست. کتابی که اگر آن را همان‌گونه که هست بپذیرید و با حال و هوایش کنار بیایید، شاید بتوانید با متن‌اش همراه شوید و کم‌وبیش تا انتها آن را بخوانید. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که بخواهید– و بتوانید– آن را با آثار شاخصِ ادبی و هم‌چنین نوشته‌های پیشینِ خودِ مهرجویی در زمینه‌ی ادبیات سینمایی بسنجید. در چنین شرایطی به طور حتم با هضم این متن در قالب یک کتابِ قابلِ بحثْ به مشکل خواهید خورد! اثری در حد فاصل خاطره، سفرنامه یا یک داستان فانتزی و خیالی که دقیقاً به دلیل همین آشفتگی (در انتخاب قالب مناسب) باعث سردرگمی مخاطب در ارتباط با متن شده است. این، بخشی از یادداشتی‌ست که درباره‌ی کتاب سفرنامه‌های داریوش مهرجویی نوشته‌ام. متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.