دوشنبههای شهرزادی/یادداشتی به بهانهی پایان فصل دوم «شهرزاد»
به طور حتم ما ایرانیها اولین و شاید تنها مردم دنیا هستیم که فیلمها و سریالهای مورد علاقهی خود را از سرِ کوچه و از نزدیکترین فروشگاه به محل زندگیمان تهیه میکنیم! یعنی به جای این که با روشن کردن تلویزیون، شاهد تماشای این برنامهها باشیم، آنها را میخریم، به خانه برمیگردیم و نگاهشان میکنیم. در چنین شرایطی حق خود میدانیم که سفارشدهندهی داستان باشیم و حتی بر روند شکلگیری و تعریف کردن آن نظارت کنیم! اصلاً اگر دوشنبههای ما از بعد از شهرزاد رنگ دیگری گرفته و این سریال به فصل دوم و سوم رسیده بهخاطر نوعی اقتصادِ بومی و چرخهی جالبی است که شکل گرفته. چرخهای که نه تعداد قسمتهای تولید شدهاش به استانداردهای برنامهسازی ربط دارد (نمونهاش: ساخت پانزده قسمت از شهرزاد برای فصل دوم) و نه محدوده و محدودیت خاصی میتوان برای آن متصور بود (سریال میتواند حالا حالاها ادامه داشته باشد) البته به شرط این که ریلگذاری برای چشمانداز و سرانجامِ داستان، درست طراحی شده باشد و همهچیز خوب پیش برود. در حالی که متاسفانه باید پذیرفت فصل دوم شهرزاد از این زاویه با نقصانهایی روبهرو است. مرگ بزرگآقا (قطب شرور و بسیار جذاب داستان) در انتهای فصل نخست، هم یک ایدهی جسورانه و تا حدی شجاعانه بود و هم نویدِ این را میداد که فصل دوم قرار است ماجراها و شخصیتهای جذاب دیگری رو کند. کسانی نظیر عمه بلقیس، شاپور، آپرویز و دیگران که ظاهراً قرار بوده نمایندهی شخصیتهای تاثیرگذار داستان در فصل قبل باشند. اما اینک که فصل دوم شهرزاد به پایانِ راه خود رسیده، مروری اجمالی بر قسمتهای پخش شده نشان میدهد بعضی از آنها کارآیی لازم را نداشتهاند. نه عمهبلقیس توانست بزرگ و همهکارهی خاندانِ دیوانسالار باشد و نه شاپور، ضدقهرمانِ جذاب و دلربای این داستان. نه آپرویز جای کارآگاه پلیس را گرفت و نه هاشم توانست جا و جایگاه قبلی خود را پس بگیرد!
به عبارتی دیگر ادغام بعضی ماجراهای فرعی در سریال و تلاش نویسنده و فیلمساز برای جلوگیری از افزایش بیرویهی تعداد قسمتهای آن باعث شده توزیع هیجان، تعلیق، و نقش و تاثیر شخصیتهای فرعی، در بعضی قسمتها بسیار پررنگ و در برخی قسمتهای دیگر کمرنگ باشد. در چنین شرایطی قسمت دوازدهم سریال (بخشهای مربوط به فرار و سپس آزاد کردن شیرین) را باید هیجانانگیزترین و به تعبیری «اکشنترین» قسمت آن دانست؛ و این در حالی است که داستان شهرزاد قابلیت این را داشت– و دارد– که چنین هیجان و تعلیقی را در سایر قسمتهای آن نیز توزیع کند. آنهم در کنار شهرزاد که به حق، یکی از جذابترین شخصیت این مجموعه است. شخصیتی که در فصل اول، قصهگو و راوی پیرنگ داستان بود و اینک در نهایت تعجب، به ایفاگر یکی از نقشهای مکمل و فرعی تبدیل شده است!
نکته: این یادداشت در هفتهنامهی شهرزاد (بیست و یکم مهرماه 96) منتشر شده است.
مرتبط: پانزدهمین شمارهی هفتهنامهی شهرزاد را از اینجا دانلود کنید.