آموزش طبخ آبگوشت با مایکروفر در برج میلاد!

برج ميلادبرج میلاد تهران، این روزها شاهد تازه‌ترین دستپخت‌های‌ مدیران فعلی در این دوره از معاونت سینمایی‌ و بنیاد فارابی‌ست. دستپخت‌هایی شور و شیرین... نیم پخته و تمام سوخته.... پر از طعم‌های گوناگون و مزه‌های متفاوت! از کمدی نیم‌بند شبه‌نئورئالیستی و ملودرام تمام شعاری بگیر تا ذوزنقه‌ی کمی تا قسمتي عاشقانه، ابسوردیسم نیمه نمادگرایانه، اقتباس سقوط آزادانه و تقلید درام‌گرایانه!‌ می‌دانم به اندازه‌ی کافی نسبت به این مواد ‌تصویریِ جورواجور کنجکاو شده‌اید اما با عرض معذرت نمی‌توانم بگویم جای شما خالی! چون اگر شما هم به دلیل ازدحام خودجوش هنرمندان شاخه‌های مختلف در برج میلاد، از در و دیوار این نماد معماری تهران بالا می‌رفتید الآن به جای حسرت خوردن (آن‌هم از راه دور) کلی نفرین (به صورت حضوری) نثار نگارنده‌ی این سطور می‌کردید! اما از حق نگذریم مهم‌ترین دستاورد این دستپخت‌های هنرمندانه، نوآوری در روش آشپزی سنتی و تغییر بنیادین در آن با استفاده از فن‌آوری‌های نوین ارتباطی‌ست.‌ و ناگفته نماند بهترین نمونه‌اش طبخ آبگوشت‌ بدون استفاده از دیزی سنگی‌ست! روش خاصی که برای آماده شدن آن کافی‌ست به جای یک نصفه روز، تنها چند دقیقه دندان روی جگر بگذارید و منتظر جا افتادن مواد اصلی فیلم‌نامه (آن‌هم به مقدار لازم) در مایکروفر بمانید! این در حالی‌ست که قدیمی‌ها (خصوصاً آن‌ها که سنگ بنای ژانر و سینمای آبگوشتی را بر زمین محکم کردند) معتقد بودند باید مغز تماشاچی را کوبید و از صبح آن را روی یک شعله‌ی کوچک گذاشت تا نم‌نمک بپزد و آماده‌ی تلیت کردن شود. (عنایت دارید که «تلیت» يا «تريت» کردن با «تیلت» کردن فرق دارد!) خلاصه اگر قسمت شد و پایتان به برنامه‌ی جذاب و پرمخاطب شام ایرانی– که خوش‌بختانه هیچ نسبت و کوچک‌ترین شباهتی با بفرمایید شام خارجی ندارد– باز شد حتماً از این غذای لذیذ جلوی مهمان خود بگذارید. از آن منیوهاست که برای استحکام میز مدیریت هیچ خطری ندارد؛ برای سازنده‌اش امتیاز و پول و شهرت می‌آورد و تا مدت‌ها می‌توانید با آن خوش باشید. دیگر خود دانید...

ميوه در عزا طعم ندارد

امروز اولين روز جشنواره‌ی فيلم فجر و شروع نمايش فيلم‌ها برای مطبوعاتی‌هاست. دلم می‌خواهد مثل هجده سال پيش (زمانی كه براي اولين‌بار، طعم خوش دريافت كارت مطبوعات و مجوز حضور در جشنواره زیر زبانم رفت) خوش‌حال و ذوق‌زده باشم؛ اما هر چه می‌كنم اين حس مطبوع در من ايجاد نمی‌شود. حال و هوای شخصيت‌های آن فيلم داريوش مهرجويی (طهران: روزهای آشنايی) را دارم كه سقف خانه‌شان ريخته بود اما به لطف يكي از تورهای رايگان نوروزی، شاهد زيبايی‌های پايتخت بودند! همان‌طور كه به تعبير يكی از ديالوگ‌های فيلم قيصر «ميوه در عزا طعم ندارد» در نبود خانه‌ی سينمای ايران هم، رفتن به مراسم سال تحويل سينماي ايران با شور و شوقی همراه نيست. مثل اين می‌ماند كه زلزله، سونامی يا چيزی شبيه آن، خانه‌ات را ويران كرده باشد و تو به يك مهمانی مجلل در خانه‌يی مجلل‌تر بروی؛ هر طرف كه سر بچرخانی، تنها، حسرت می‌خوری و جز آه كشيدن (در دل) كار ديگری ازتويژه نامه جشنواره فيلم فجر برنمی‌آيد.
در چنين شرايطی سردبير يكی از سايت‌های سينمايی در سرمقاله‌ی خود نوشته مسدود شدن سایت «مگا آپلود» برایش بسیار تلخ‌تر از بسته شدن خانه سینما بوده است! درست مثل اين كه به بيوه‌ی مرحوم تازه گذشته، آنگلوپولوس نامه بنويسيد و به او بگوييد: «برای من زمين خوردن آن موتورسوار تلخ‌تر از مرگ همسر شما بود.» و شروع كنيد به رديف كردن خوبی‌های آن موتورسوار كه روزگاری، خاطرات خوشی را با هم سپری كرده‌ايد. (گرچه مسدود شدن مگا آپلود و تعطيلي خانه سينما ارتباط تماتيكي با هم ندارند!) البته آن‌چه كه خوش‌بختانه تا حد بسيار زيادی تلخی اين طنز سياه را كم و كم‌رنگ كرد مطالعه‌ی سرمقاله‌ی تازه‌ترين شماره‌ی ماهنامه‌ی سينمايی فيلم بود (پيشنهاد مي‌كنم اين سرمقاله و اين شماره‌ی خواندنی را از دست ندهيد). نويسنده‌ی اين سرمقاله به معاون امور سينمايی مملکت پيشنهاد داده «خردمندانه‌ترين اقدام» را انتخاب کند و ضمن چشم‌پوشی از تعطيلی خانه سينما، خبر لغو انحلال آن را در مراسم افتتاحيه‌ی جشنواره اعلام كند (البته با وعده‌ی رسيدگی به اين موضوع، در سريع‌ترين زمان مقتضی). از مطالعه‌ی اين جملات مصلحانه و مقايسه‌اش با دنيای آن سرمقاله‌- که ذکرش رفت- چنان به وجد آمدم كه نتوانستم بی‌انگيزگی ماه‌های اخير (برای به‌روز كردن اين دفترچه ديجيتالی) را بهانه كنم و چيزی ننويسم. البته همه‌ی كسانی كه اين يادداشت را می‌خوانند می‌دانند خواسته‌ی قلبی سرمقاله‌نويس مجله فيلم در مورد كسانی كه از پشت عينك سياست و با ديدگاه‌های جناحی به اين موضوع نگاه مي‌كنند اثر نمی‌كند؛ با اين وجود چنين آرزويی با تمام ابعاد و البته به قوت خود باقی‌ست. كافی‌ست جناب وزير و مديران زيرمجموعه‌شان به روز‌شمار پايان خدمت خود نگاه كرده و اجرای اين تصميم خردمندانه را در دستور كار خود قرار دهند. حالا افتتاحيه نشد، در اختتاميه! تا پايان جشنواره ده روز باقی‌ست.

نكته:

عنوان اين نوشته، ديالوگي از فيلم قيصر و برگرفته از يكي از شعرهاي قديمي احمدرضا احمدي‌ست.

مرتبط:

باز نشر اين نوشته در سايت پارس‌توريسم