نگاه همدلانه به آدمهای فراموش شده/ گزارشی از نمایش فیلم «نرگس» در کانون فیلم خانه سینما

سهشنبه بیست و یکم اسفندماه و در آخرین برنامه از کانون فیلم خانه سینما که در سالن سیفالله داد برگزار شد، ابتدا فیلم تحسین شدهی «نرگس» (ساختهی رخشان بنیاعتماد) به نمایش درآمد و سپس جلسهی نقد و بررسی این اثر با حضور مهرزاد دانش، منتقد سینما برگزار شد.
در ابتدای این برنامه که با حضور جمعی از دستاندرکاران فیلم «نرگس» برگزار شد ناصر صفاریان، دبیر کانون فیلمِ خانه سینما ضمن اشاره به فعالیت قابل ستایش فیلمخانهی ملی ایران در نگهداری، مرمت و بازسازی آثار به جا مانده از تاریخ سینمای ایران، از لادن طاهری، مدیر این فیلمخانه دعوت کرد تا پیش از آغاز نمایش «نرگس» توضیحاتی دربارهی فعالیتهای این مرکز ارائه دهد.
در این بخش، لادن طاهری، مدیر فیلمخانهی ملی و رییس فعلی موزه سینمای ایران گفت: «خوشحالم که امشب و در کنار شما به تماشای فیلمی مینشینم که سالها قبل آن را دیده بودم.»
وی گفت: «با وجود این که در طول سالهای اخیر، تماشای نسخههای اصلاح و مرمت شدهی بسیاری از فیلمها را تجربه کردهام اما هر بار که به تماشای یکی از این آثار– خصوصاً فیلمهایی که همهمان آنها را دوست داریم– مینشینم احساس میکنم تجربهی عجیب و تازهای به دست آوردهام.» متن کامل این گزارش را در ادامهی مطلب بخوانید.
در یکی از بخشهای پایانی تورانخانم بانو میرهادی که در فیلم با برشهایی از عبور باشکوه او از آستانه و مرز هشتاد و پنج سالگی روبهرو هستیم میگوید هیچوقت چیزهایی که مادرش در کودکی به او گفته را فراموش نمیکند؛ و برای اثبات این موضوع، شعری آلمانی را زمزمه میکند که دستکم هفت دهه قبل، از زبان مادرِ ژرمنتبار خود شنیده است: «اگر من گنجشک بودم پرواز میکردم/ دور دنیا میچرخیدم/ و سعی میکردم همهجا را ببینم/ حالا که من گنجشک نیستم/ سعی میکنم دنیا را در خانه پیدا کنم...» اشاره به این نکته بهظاهر ساده، بیش از آن که بر حضور موثر «یک خانواده با نگاهی ویژه» تاکید داشته باشد، نمایشگر تاثیر و اهمیت «آموزش» آنهم در روزگار شیرین کودکی است. دوران عجیبی که خمیره و ذات اصلی آدمها را شکل میدهد؛ و مستند تورانخانم در لایههای پنهان خود نشان میدهد بخش عمدهای از مشکلاتی که جامعه ما امروز با آن دست و پنجه نرم میکند (رفتارهای ناهنجار، رانندگیهای اشتباه و در بسیاری مواردْ غیر اصولی، مصرف بیرویه انرژی، تخریب گسترده منابع ملی، طبیعی و تاریخی، حیوانآزاری، قانونگریزی و...) حاصل بیتوجهی به این امر مهم در سالها و دهههای گذشته است. متن کامل را در
همهی درختان من آنگونه که رخشان بنیاعتماد در یادداشت ضمیمه دیویدیِ این فیلم نوشته، از تصمیم به ساخت مستندی درباره محیط زیست و بحرانهای آلودگی هوای تهران حاصل شده است. فیلمی که ظاهراً قرار بوده در سال 1393 به سفارش یکی از سازمانهای مرتبط با این مقوله تولید شود اما به گفته بنیاعتماد، اشتیاق این سازمان که بیش از او و گروهش به ضرورتِ انجام این کار معتقد بوده– و مدیریت آن، اصلاً از همان ابتدا پیشنهاد و قول حمایت مالی را مطرح کرده– آرامآرام کمرنگ شده و مثل اغلب پروژهها و حمایتهای دولتی، در نهایت به دست فراموشی سپرده شده است: «و دیگر نه تماسی برقرار شد و نه اثر و ثمری در پی داشت.» متن کامل را در ادامهی مطلب بخوانید.
عنوان آی آدمها... از یکی از معروفترین شعرهای نیما یوشیج گرفته شده. آنجا که پدرِ شعرِ نو ایران میگوید: «آی آدمها.../ که بر ساحل نشسته شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد میسپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند/ روی این دریای تُند و تیره و سنگین که میدانید...» به این ترتیب نیاز به توضیح ندارد که هدف از تولید چنین فیلمی که دربارهی کمکهای موسسهی خیریهی زنجیرهی امید به کودکان و نوجوانان بیمار ساخته شده، تلنگر زدن به برخی آدمهای منفعل یا بیواکنش در روزگار ماست. آدمهایی که سرهایشان را در گریبان فرو بردهاند و به قول زندهیاد مهدی اخوانثالث «کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را». احتمالاً به همین خاطر هم رخشان بنیاعتماد به جای برگزاری همایشهای موسوم به «همت عالی» و جمعآوری کمکهای مالی، با تمهید جالبی، تماشاگران فیلم خود را به حلقههای متعدد زنجیرهی امید افزوده است. چنان که به شهادت متن ابتدای فیلم، کلیهی درآمد حاصل از فروش دیویدیِ آی آدمها... به موسسهی زنجیرهی امید تعلق دارد؛ و به این ترتیب مخاطبان سینمای مستند با خرید نسخهی قانونی این فیلم در درمان کودکان بیمار سهیم شدهاند. رخداد خجستهای که بیش از هر چیز بر تاثیر چشمگیر سینمای مستند سالهای اخیر بر تحولات اجتماعی و از جمله، رواج خیرخواهی و گسترش نوعدوستی اشاره دارد. متن کامل را در
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.