كيومرث پوراحمد خطاب به ضرغامی: وامصيبتا! فارسی وان‌ها چنان محاصره‌مان كنند كه نتوانيم نفس بكشيم!

دلم می‌خواهد حذفياتی كه روی پرانتز باز اعمال شده را بهانه كنم و جداً به آقای ضرغامی بگویم فکری بکنند برای قیچی بی‌منطق پخش. و هشدار بدهم به صاحب‌منصبان با نفوذی که به آقای ضرغامی فشار می‌آورند و به آن‌ها بگویم فارسی‌ وان را ببینید. که این تازه اول راه است. فارسی وان‌های بیش‌تری وجود دارد یا در راه است. چنان محاصره‌مان می‌کنند که نتوانیم نفس بکشیم! اگر به ایران و فرهنگ ایران علاقه‌مندید دست بردارید از این همه فشار و خط و نشان کشیدن برای ما. این همه هشدار که در اطراف‌تان هست کافی نیست؟ این شما هستید که مسوول قهر مخاطبان تلويزيون شده‌اید. مسوول محبوبیت میلیونی فارسی وان، شما هستید. عکس‌ها و فیلم‌هایش را دیده‌اید؟ حتا عشايرِ در حال كوچ هم دیش و ماهواره دارند با موتوربرقِ قابل حمل یا باطری ماشین فارسی وان را نگاه می‌کنند. وای به حال ما. وامصیبتا! حالا شما باز بچسبید به چند تار مو یا كلمه "بول" یا یک تکان دادن سرخوشانه سر و دست (مثلاً رقص) در یک لحظه شادی و...و...و...

اين‌ تنها بخشی از حرف‌ها و درد دل‌های كيومرث پوراحمد درباره سانسورها و تغييراتی است كه در ساعت پخش پرانتز باز اعمال شده. اين گفت‌وگو كه در ادامه مطلب می‌توانيد آن را بخوانيد در تازه‌ترين شماره صنعت سينما (شماره 97) به چاپ رسيده است.

ادامه نوشته

يك گفت‌وگو درباره «در چشم باد» و واكنش غيرمنصفانه مسعود جعفری‌جوزانی

تلفن زنگ می‌زند. شهرام جعفری‌نژاد پشت خط است. می‌دانم مجله زير چاپ است.حدس می‌زنم می‌خواهد برای شماره بعدی صنعت سينما سفارش مطلب بدهد. گوشی را برمی‌دارم. بعد از سلام و احوال‌پرسی معمول می‌پرسد: «روزی كه برای مصاحبه با ‌جوزانی رفته بودی اتفاق خاصی افتاد؟» می‌گويم: «نه. چه‌طور مگه؟» می‌گويد:«همين‌جوری... آخه جوزانی تماس گرفت و برخورد بد و تندی كرد كه تو اين ده بيست سال گذشته كه من می‌شناسمش سابقه نداشت!» با تعجب می‌پرسم: «چه برخوردی؟!» می‌گويد: «اولاً وقتی مصاحبه را براش فكس كرديم چند روز معطل كرد تا آن را بخواند و نظر بدهد. بعد هم كه آن را خواند تماس گرفت و گفت: «حق نداريد حتا يك كلمه‌ش رو جابه‌جا كنيد! در ضمن، اين كی بود فرستاده بودين براي مصاحبه؟ يه سری چيزها رو از خودش سر هم كرده، يه سری چيزا رم اصلاً من نگفته بودم، بعضی چيزا هم كه...»»
ناخودآگاه ياد روز انجام گفت‌وگو می‌افتم. ياد اين‌كه وقتی به «عمو جان» (اصطلاحی كه معمولاً خود جوزانی به كار می‌برد و بين سينمايی‌ها به شناسه او تبديل شده) گفتم: «برای من خيلی مهم است كه اگر كسی بيست سی سال بعد هم اين گفت‌وگو را مطالعه كرد هم‌چنان برايش جذاب و آموزنده باشد» چشم‌هايش برق خاصی زد و گفت: «خيلی خوش‌حالم و به‌خاطر اين توجه بهت تبريك می‌گم!»
در صورت تمايل به ادامه ماجرا روی ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه نوشته