يك گفتوگو درباره «در چشم باد» و واكنش غيرمنصفانه مسعود جعفریجوزانی
تلفن زنگ میزند. شهرام جعفرینژاد پشت خط است. میدانم مجله زير چاپ است.حدس میزنم میخواهد برای شماره بعدی صنعت سينما سفارش مطلب بدهد. گوشی را برمیدارم. بعد از سلام و احوالپرسی معمول میپرسد: «روزی كه برای مصاحبه با جوزانی رفته بودی اتفاق خاصی افتاد؟» میگويم: «نه. چهطور مگه؟» میگويد:«همينجوری... آخه جوزانی تماس گرفت و برخورد بد و تندی كرد كه تو اين ده بيست سال گذشته كه من میشناسمش سابقه نداشت!» با تعجب میپرسم: «چه برخوردی؟!» میگويد: «اولاً وقتی مصاحبه را براش فكس كرديم چند روز معطل كرد تا آن را بخواند و نظر بدهد. بعد هم كه آن را خواند تماس گرفت و گفت: «حق نداريد حتا يك كلمهش رو جابهجا كنيد! در ضمن، اين كی بود فرستاده بودين براي مصاحبه؟ يه سری چيزها رو از خودش سر هم كرده، يه سری چيزا رم اصلاً من نگفته بودم، بعضی چيزا هم كه...»»
ناخودآگاه ياد روز انجام گفتوگو میافتم. ياد اينكه وقتی به «عمو جان» (اصطلاحی كه معمولاً خود جوزانی به كار میبرد و بين سينمايیها به شناسه او تبديل شده) گفتم: «برای من خيلی مهم است كه اگر كسی بيست سی سال بعد هم اين گفتوگو را مطالعه كرد همچنان برايش جذاب و آموزنده باشد» چشمهايش برق خاصی زد و گفت: «خيلی خوشحالم و بهخاطر اين توجه بهت تبريك میگم!»
در صورت تمايل به ادامه ماجرا روی ادامه مطلب کلیک کنید.