پاول دانو و مایکل کین در صحنه‌ای از فیلم جوانی

در صحنه‌ای از فیلم جوانی (پائولو سورنتینو) بازیگری که در دامنه‌ی آلپ و در هتل محل اقامت فِرِد بالینجر (استاد بزرگ عرصه‌ی موسیقی با حضور سِر مایکل کِینِ ِبزرگ) حضور دارد در حین قدم‌زدن با او می‌گوید: «توی ویکی‌پدیا خوندم در جوانی، یه مدت زیر نظر [ایگور] استراوینسکی* بودید.» و از بالینجر می‌خواهد تا درباره‌ی استراوینسکی و احتمالاً رفتار و عقایدش برای او توضیح بدهد. بالینجر وقتی اصرار جیمی تری (پائول دانو) را می‌بیند در پاسخ می‌گوید: «استراوینسکی یه بار بهم گفت که روشنفکرها سلیقه ندارن؛ و من از اون روز هر کاری تونستم کردم تا روشنفکر نشم!» این جمله‌ها و کلمه‌ها جدا از آن که فضای کلی فیلم را بازتاب می‌دهند نشانه‌هایی هستند تا بیننده از طریق آن بتواند زیر و بم چنین شخصیتی را دریافته و احتمالاً با او همدلی کند. اصلاً به نظر می‌رسد کاربرد همین کلمه‌هاست که می‌تواند تماشاگر این فیلمِ غریب و کُند و ساکن را قانع کند که بالینجر پیشنهاد اجرای کنسرت از سوی ملکه الیزابت دوم (به مناسبت تولد شاهزاده فیلیپ) را رد کند یا فراتر از آن‌، رابطة غریب او و دوست قدیمی‌اش (میک با حضور درخشانِ هاروِی کایتل در این نقش) را دریابد.

در صحنه‌ی دیگری از همین فیلم، پزشک معالج بالینجر بدون آن که ملاحظات اخلاقی را در نظر بگیرد، در پاسخ به پرسش او مبنی بر تحلیل آزمایش‌هایی که برای چکاپ سلامتی انجام داده می‌گوید: «خوش‌بختانه شما مثل یک اسب سالمید!» و در ادامه، زمانی که نگرانی بالینجر نسبت به بزرگ شدن غده‌ی پروستات خود را می‌بیند به او می‌گوید: «نگرانی‌تون بی‌مورده و باید بگم تنها چیزی که بیرون از این‌جا انتظار شما رو می‌کشه جوونیه.» بیان این جمله، در حقیقت جدا از آن که استدلال نام‌گذاری اثر را بر ملا می‌کند، حامل مهم‌ترین پیام فیلم نیز هست. پیامِ نادیده گرفتن نشانه‌های پیری و دل سپردن به آن‌چه که فرشِ روزگار پیش پای آدم می‌گسترد. به این ترتیب پائولو سورنتینو که خود، نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌ی جوانی نیز هست ضمن کاربرد کلمه‌های موثری که ارزش و قدرت‌های نهفته‌ای در درون خود دارند مضمون اصلی فیلم را از مرز فراواقعیت (مکتب ظاهراً مورد علاقه‌ی پائولو سورنتینو) فراتر می‌بَرَد و طعم و ذائقه‌ای جهانی به آن می‌بخشد. چنان که در حال حاضر اغلب جوامع دنیا (از جمله ایران) بیم آن را دارند که دردسرها، دغدغه‌ها و مشکلات دامن‌گیرِ نسل پیر و پا به سن گذاشته بر امور رایج و عمدتاً ضروری سایه انداخته و چرخ زندگی را از کار بیندازد. به همین دلیل پایین آمدن فِرِد بالینجر از خر شیطان و برگزاری کنسرت مجلل و باشکوه آخر فیلم را احتمالاً باید به حساب قدرت همان کلمه‌های آرمان‌گرایانه و امیدبخش گذاشت. در غیر این صورت دلیلی نداشت بالینجر که در ابتدای فیلم با آن همه اعتماد به نفس– و البته تفرعن کنترل شده– به فرستاده‌ی ویژه‌ی ملکه الیزابت پاسخ منفی داده بود روی صحنه رفته و آن قطعه‌ی جادویی را به نمایش بگذارد. قطعه‌ای که به گفته‌ی بالینجر تنها کسی که می‌توانسته آن را اجرا کند همسرش بوده؛ و در پایان فیلم می‌بینیم خواننده‌ای دیگر (و چه‌بسا بهتر) جایگزین او شده است.
* ایگور استراوینسکی: آهنگساز شهیر روسی


نکته: این یادداشت پیش از این در یک‌صدو پنجاه و ششمین شماره‌ی ماهنامه‌ی فیلمنگار (آذر 94) به چاپ رسیده است.نمایی از فیلم جوانی