روی جلد کتاب خانه‌ی دوطبقه‌ی خیابان سناییخانه‌ی دوطبقه خیابان سنایی در نگاه نخست به یک مجموعه داستان شبیه است؛ و این حس، جدا از غیبت عکس در آن‌ که معمولاً جزء تفکیک‌ناپذیر کتاب‌های خاطرات یا زندگی‌نامه‌ای‌ است، از تصویر روی جلد آن برمی‌آید که بیش‌تر به کار یک مجموعه داستان یا رمان می‌آید؛ و احتمالاً باید کارِ خودِ نویسنده باشد (دوستان و همکاران مطبوعاتی که صافاریان را می‌شناسند می‌دانند او جدا از ترجمه متون و نگارش یادداشت‌ها و مطالب متنوع و گسترده در زمینه‌های مختلف، دستی هم بر عکاسی و مستندسازی دارد و از سال‌ها پیش عکس‌هایش را در برخی شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارد) اما سطرهای آغازین خانه‌ی دوطبقه...‌ تکلیف را یک‌سره می‌کند و نشان می‌دهد این کتاب بیش از هر چیز مجموعه‌ای از خاطره‌هاست. خاطراتی که اتفاقاً به شکلی طبیعی از دوران کودکی نویسنده آغاز می‌شود: «به دنیا آمدنم را که طبیعتاً یادم نیست. اما می‌توانم تصور کنم مادرم و پدرم را وقتی که من به دنیا آمدم. زن و شوهری جوان، هر دو از اهالی روستای لیلان دهستان کمره، نزدیک خمین.» متن کامل را در ادامه‌ی مطلب بخوانید.