قلبهای شیشهای/ نگاهی به فیلم «شاعر زبالهها»
نكته: چهارشنبه سيزدهم دی قرار بود فيلم شاعر زبالهها اولين ساخته محمد احمدي به نمايش عمومی گذاشته شود. حتا قراردادهای اكرانش هم امضا شده بود. اما ظاهراً مديران اداره كل نظارت و نمايش صلاح ندانستهاند که این فیلم در شرایط فعلی به نمايش گذاشته شود؛ و البته اصلاحيههايی به آن زدهاند كه اگر من جای سازندهی فیلم بودم ديگر قيدش را میزدم؛ چون در اين صورت شاعر زبالهها تبدیل به فيلم بيهودهای مي شود كه به قول محسن مخملباف دیگر حتا تلنگری به هيچكس نيست! به هر حال با خودم قرار گذاشته بودم يادداشتی را كه برای اين فيلم نوشته بودم همزمان با اكرانش در وبلاگ بگذارم. عجالتاً نقدش را بخوانيد تا شايد مديران اداره كل نظارت و ارزشيابی از خر شيطان پايين بيايند و دستور بایگانی کردن مجوز نمايشش را پاره کنند!
کسانی که فيلمنامهی اوليه شاعر زبالهها را در وبسايت محسن مخملباف خوانده باشند میدانند دشواری کار سازنده فيلم، در کجا بوده ؛ خيلی سخت است که آدم يکی از فيلمنامه های مخملباف را (آنهم به عنوان اولين تجربهی فيلمسازی) برگزيند و البته استقلال خود را هم حفظ کند. ادبيات، زبان و لحن و نگاه مخملباف به گونه ای است که هرچقدر فيلم ساز، فيلم را کنترل کند، باز هم نگاه و ايده های او از جایی بيرون می زند! يکي از آن ها نگاه سياسی است که در آثار متاخر او حکم سقوط آزاد را برايش داشته و به عنوان مثال به داستان و فيلم نامهای با ويژگیهای فراموشی منجر شده؛ نوشتهای که به طور حتم جزو ضعيف ترين آثار مکتوب مخملباف محسوب میشود و شانس با او يار بود که مقدمات ساخت آن فراهم نشد! محمد احمدی که از گبه به اين سو، با خانه و خانواده مخملباف همسو بوده، در هنگام ساخت شاعر زبالهها بيش از آن که موقعيت را براي تخليه روانی خود مناسب ببيند به دنبال تجربه کردن بوده؛ تجربه نزديک شدن به قلب شيشه ای برخي آدم ها که در اين روز و روزگار، در حکم کيميا است. البته او در مستند درخشان اسير، انتظار... هم دورخيز مناسبی براي نزديک شدن به حريم اين محدوده داشت. اصلاً شايد بتوان موفقيت اين فيلم را در تعريف کردن کم و بيش بدون لکنت داستانش به حساب تجربه قبلی فيلم ساز گذاشت. اما بیانصافی است اگر از تسلط او در هدايت فيلم به مسير سلامت، يادی به ميان نيايد.
متن اصلی شاعر زباله ها به صورت بالقوه ازاين نيرو برخوردار بوده که اثری سطحی و شعارزده از آن ساخته شود. اما سازنده فيلم با به جان خريدن غيرمنطقی بودن رفتار دختر جوان (ليلا حاتمی) از اشاره مستقيم به دليل آن صرفنظر کرده تا با تلنگرهايی که به هوش تماشاگر میزند، فيلم خود را بسازد. مرگ غير منتظره مرد شاعر در حمام خانهاش يکی از آن هاست. و تعبير او از گاو بودن خود – که کاغذ میخورد و شعر تحويل مي دهد- هم يکي ديگر. (گفتم که، بالاخره ديدگاه مخملباف، در جايی از فيلم بيرون میزند!) با اين وجود آنچه که گرمای فيلم را در برخی لحظهها (مثل گريستن رفتگر هنگام زمزمه کردن شعری از فدريکو گارسيالورکا) کم يا کم اثر کرده، لحن آميخته به تصنع بازيگر آن نقش است؛ نکتهای که البته بهدليل ويژگیهای خاص فيزيکیاش، نزديک شدن فيلم به لحن مطلوب فيلمساز را رقم زده اما با وجود تلاش های انجام شده، در نفوذ به عمق قلب و جان تماشاگر، چندان موفق نيست.