بیخبری و خوشخبری!

حالا که در روزهای پس از پایان جشنواره نشستهام و یک دل سیر مطالب مربوط به فیلمها را میخوانم باورم میشود که تصمیمم مبنی بر ترک این عادت قدیمی کاملاً درست بوده است. بهعنوان مثال وقتی یادداشت کیومرث پوراحمد عزیز (دربارهی حساسیتها و تعصب خود و دستیارش برای تغییر، حذف یا اضافه کردن برخی دیالوگها یا صحنههای پنجاه قدم آخر) را در ماهنامه فيلم میخوانم و آن را با نیمهی دوم خودش (همان نیمهیی که در نهایت تاسف، ناخواسته به یک کمدی تمامعیار تبدیل شده بود) مقایسه میکنم احساس میکنم کارِ خدا بوده که قبل از تماشای فیلم، این گفتهها را نخوانم؛ و... طبعاً حرص نخورم! جالب اينكه پوراحمد در گزارش توليدي كه در صنعت سينما منتشر شده درباره اين فيلم گفته: «صحنهيي نبود كه بيربط باشد يا خوب و جذاب نباشد!»
بگذریم. میتوانم این بحث را با حرفهای جالب برخی دیگر از فیلمسازان، از جمله، دوست عزیز دیگرم، جناب جهانگیرخان الماسی ادامه بدهم که وقتی رنج و سرمستیاش را میدیدم برای اولینبار خدا را

برای پایان دادن به این یادداشت– که حتماً تا همین حالا هم حوصلهی خوانندگانی که فقط به مطالعهی نوشتههای دو سه خطی عادت دارند را سر برده!– شما را ارجاع میدهم به بخشی از کتاب «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» (نوشتهی ساموئل هانتیگتن)؛ و به خدا میسپارمتان. در بخشی از این کتاب که جهانگیرخان الماسی در یادداشت خود (برای مجله فیلم) از آن فاکتور آورده آمده است: «بدون وجود دشمنان واقعی، هیچ دوست واقعیای نمیتوان داشت؛ و تا وقتی از آنچه نیستیم نفرت نداشته باشیم نمیتوانیم به آنچه هستیم عشق بورزیم.» والسلام.
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط امید نجوان
|