پیکسل بهجای نقره
اینک دههها از زمانی که مخروط نور از لابهلای چرخدندههای آپارات بر پردهی سینما میتابید و عطر نقرهی به کار رفته در نگاتیوهای سیاه و سفید را به مشام تماشاگران میرساند گذشته است؛ و دوران نمایش سینمااسکوپها و سینهراماها و کادرهای عریض فیلمهای حماسی و تاریخی بر پردههایی که گاهی کمگنجایش و فاقد امکانات صوتیِ لازم بودند به سر آمده است. در حال حاضر آخرین حلقه از انقلاب دیجیتال نیز وارد چرخهی نمایش شده و سینماهای مجهز به این سیستم پخش، نسل آپاراتهای قدیمی خود را کنار گذاشته و با ابزار جدید فیلمها را نمایش میدهند. این روزها وقتی آپاراتچیها دکمهی نمایش فیلم را میزنند، دیگر نه به بوبینکردن و برگرداندن فیلمها به ابتدای آنها نیازی هست؛ و نه منطبق کردن آپاراتها برای وصلکردن انتهای پردهی قبل به ابتدای پردهی بعد. به این ترتیب مشکلاتی نظیر گیرکردن دندانههای فیلم در چرخدندهها، ناقصشدن کادر نمایش، کمشدن تدریجیِ نور آپارات، قطع صدا، فرسودگی و خشافتادگی روی نگاتیو و چیزهایی نظیر این دیگر به وجود نخواهد آمد و در مقابل، سازندگان فیلمها نفس راحتی میکشند و فرصت پیدا میکنند تا بدون دغدغه نسبت به تفاوت رنگ، کیفیت و حتی صدای حلقههای مختلف فیلم خود، شاهد نمایشی یکسان و مشابه در تمام سینماها باشند. مشکل کمیاب شدن و گرانی پوزیتیو و هزینهی بالای تهیهی کپیهای سلولوئیدی هم به تاریخ پیوسته است.
به این ترتیب شاید وقت آن رسیده باشد که پیشنهاد تغییر عنوان پردهی «نقرهای» به «پیکسلی» مورد بررسی قرار گیرد و بهجای لجبازیهایی که در دورههای مختلف رواج داشته (مثل طعنهها و کنایههایی که دوران پیشادیجیتالیسم با آن مواجه بود) با ماهیت پیکسلهای رقصنده بر پردهی سینماها کنار بیاییم. باید پذیرفت مخالفت با تغییر، کاری از پیش نمیبرد (همین چند روز پیش کنترلچی یکی از سینماهای مجهز به نمایش دیجیتال، در پاسخ نگارنده که از او پرسیدم: «دستگاههای دیجیتالی بهترند یا همان آپاراتهای قدیمی؟» به تاسف سر تکان داد و گفت: «سینما دیگر از بین رفت! همهی آن پوزیتیوها که روزگاری میشد لمس و باورش کرد تبدیل شده به یک فایل.» و یک بند انگشت خود را نشان داد و گفت: «همهش شده یک فِلَشمموریِ اینقدری!»)
بهطور حتم تعطیلی لابراتوارها، اتاقهای تدوین آنالوگ– که البته از مدتها قبل آغاز شده بود– به اضافهی سایر شغلهای مرتبط با فیلمسازی بهروش گذشته (نظیر قطع نگاتیو، سانسیتومتری، کوتینگ و چیزهایی نظیر این) نیازمند ایجاد شغلهای تازه و همچنین تربیت نیروهای کارآمدیست که بتوانند معادل همان کارهای سابق را با ابزار و دستگاههای تازه انجام دهند. در همین زمینه بد نیست به اتفاق عجیبی اشاره کنم که چندی پیش هنگام نمایش فیلم یکی از دوستان مستندساز در خانهی سینما به وقوع پیوست و باعث شد با وجود قطع نمایش، ایجاد دستکاری در تنظیمات و کنترل دستگاه پخش فیلم و حدود یکساعت تاخیر آزاردهنده، سرانجام به نمایش فیلم با کادر معیوب و نامنطبق با خواستهی فیلمساز رضایت داده شود. حال آنکه به شکلی کاملاً طبیعی، دستگاههای دیجیتالی به کارشناسان خبرهتری نسبت به گذشته نیاز دارند که دستکم تا حدی زبان انگلیسی در حد نیازهای حرفهشان بدانند، برای تنظیم سریع و رفع مشکل دستگاه مربوطه مهارتهای لازم را داشته باشند و مهمتر از همه اینکه بدانند در چنین وضعیتی چگونه باید بحران بهوجود آمده را مدیریت کرد. بههرحال نمایش بهروش دیجیتال تازه در ابتدای راه است و شاید نقص یا نقایص آن هنوز آشکار نشده باشد. ظاهراً در چنین شرایطی فقط باید صبر کرد و منتظر ماند و دید که بر پردههای پیکسلی چه چیز در انتظار ماست.
نکتهی نخست: هوشنگ گلمکانی عزیز محبت کرده و ضمن اشاره به مطلب نگارنده در وبلاگ خود، یادداشتی دربارهی معضلات و مشکلات (کموبیش تجربه نشدهی) دیجیتالی شدن سینما نوشته که آن را میتوانید از اینجا بخوانید. هر دو این نوشتهها پیش از این در چهارصد و هشتاد و یکمین شمارهی ماهنامهی سینمایی فیلم به چاپ است.
نکتهی بعدی: عکس تزیینیست!