اتاق فرمانی به وسعت مغز انسان/ نگاهی به انیمیشن «پشت و رو»
پیت داکتر و یارانش در کمپانی معظم پیکسار که در سال 2009 انیمیشن بلندپروازانهی بالا را به تماشاگران سینما در سراسر دنیا هدیه داده بودند سال گذشته اثر جاهطلبانهی دیگری به نام پشت و رو روانهی پردهها کردند. انیمیشنی که برای تصاحب اسکار 2016 رقیب دیگری نداشت؛ و به هدفش هم رسید. از نگاهی واقعبینانه باید پذیرفت داکتر که در بالا تمام سعی خود را به کار بسته بود تا با ساخت و پرداخت لحظههای چشمنواز، پر احساس و تاثیرگذار (آن کلیپ جذاب و جادوییِ ابتدای این فیلم را که یادتان هست) ذهن تماشاگر را از فکر کردن به حفرههای عجیب فیلمنامه باز دارد (کارل فردریکسن در ده سالگی و از طریق یک فیلم خبری با ماجراجوییهای کاشفی به نام چارلز مانتز آشنا میشود اما سرانجام وقتی در هفتاد سالگی از نزدیک موفق به دیدن او میشود مانتز تقریباً همسن خود اوست!) اینبار در پشت و رو جبران مافات کرده و با همراهی دو نفر از خلاقترین نیروهای پیکسار (مگ لوفو و جاش کولی) فیلمنامهای نوشته که اصطلاحاً موی لای درزش نمیرود! داستان بسیار جذابی دربارهی دنیای پرظرافت و تخیلآمیزی که در ذهن یک دختربچهی یازده ساله به نام رایلی میگذرد. شخصیتهای اصلی فیلم، پنج احساس اصلی این کودکاند: شادی، غم، نفرت، ترس و خشم. احساساتی که به رایلی کمک میکنند تا مسیر اتفاقات زندگی روزمرهاش را مشخص کند و از یک اتاق کنترل مجهز و در عین حال پیچیده که در مغز کوچک او مستقر است به نیروی خودآگاهیاش فرمان میدهند چه کارهایی را انجام داده و از انجام چه کارهایی اجتناب کند. در حقیقت، کاری که داکتر و همکارانش در گسترش موضوع و نگارش فیلمنامهی این فیلم انجام دادهاند از آن کارهای به ظاهر سهل اما بسیار ممتنعی است که به ذهن هر کسی نمیرسد؛ مگر آن که از رویای خود مراقبت کرده و در کمک به پرواز و اوج گرفتن آن کوشا بوده باشد. به گونهای که هیچ عاملی (چه تکنیکی و چه اجرایی) نتواند مانعی بر سر راه گسترش ایده ایجاد کند.
جدا از قدرت و امکانات غیر قابل انکار سینمای آمریکا آنچه که میتواند برای فیلمنامهنویسان این سوی آب یک کلاس درس کامل باشد تلاش برای خلق موقعیتهایی است که کمتر کسی حتی به آن فکر کرده باشد. تکرار میکنم: تلاش برای خلق موقعیتهایی که کمتر کسی حتی به آن «فکر» کرده باشد. لحظههایی که درست است قلب تماشاگران سینما در سراسر دنیا را به تسخیر خود درآورده اما به شکلی کلاسیک و طبیعی، محل تولد آنها روی کاغذ (حالا گیرم صفحهی دیجیتالی ابزارهای رایانهای) و در ذهن طراح ایدهی اصلی بوده؛ نه بر خلاف تصور، در تالار اندیشه یا اتاق فرمان هالیوود! به تعبیری دیگر پشت و رو نشان میدهد این قدرت رویا و البته شعبدهی رویاپردازی است که میتواند روح سینما را به غلیان درآوَرَد؛ نه امکانات و ساز و برگی که اینک میتوان گفت به انحصارِ دژ تسخیرناپذیر پیکسار و کمپانیهای مشابه آن در آمده است. امکاناتی که به شهادت تاریخ سینما میتوان گفت همواره از قلب ایدههای اصیل بیرون آمده؛ نه از دل بیانیههای صنفی یا بخشنامههای خشک و اداری.
نکته: بهانهی این یادداشت، نمایش نسخهی سهبعدی این انیمیشنِ به یاد ماندنی در پردیس سینمایی چارسو است که روز جمعه (هفتم خرداد) در یک سانس برای علاقهمندان به نمایش درآمد.