واپسين گفتوگو با ايرج قادري/ به بهانه سالگرد درگذشت او
زمستان 1390 است. در ماههاي آخر پيش از شروع سال نو، همهچيز سرعت سرسامآوري پيدا كرده؛ ازدحام آدمها و شلوغي خيابانها نفس آدم را بند ميآورد. در اين وانفسا براي تماشاي تازهترين مستند لقمان خالدي به خانه هنرمندان دعوت شدهام. قبل از آن هم قرار است با مهران زينتبخش فيلم ديگري ببينيم. توي مترو هستم كه گوشي همراهم زنگ ميزند. مهران است. ميگويد برنامه كمي تغيير كرده. قرار ميشود در دفتر يكي از دوستان قديمياش به او ملحق شوم. نشاني را ميگيرم و در ميدان هفت تير از ايستگاه بيرون ميزنم. كمي پايينتر از ايستگاه با آسانسور به طبق سوم يكي از ساختمانهاي قديمي جنوب ميدان ميروم. زنگ ميزنم. در باز ميشود. ميروم تو. از ديدن كسي كه آن روبهرو پشت ميز نشسته جا ميخورم. او ايرج قادريست...
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت توسط امید نجوان
|
این وبلاگ تلاش ناچیزیست برای انتشار نوشتههایی دربارهي سینما، تلویزیون و ادبیات.