و ... سلامی دوباره

چند هفته ای از آخرین پست این وبلاگ می گذرد. مهم ترین دلیل این غیبت چند هفته ای، کار فشرده و طولانی مدت بود و ... کمی هم دل زدگی از وب نویسی؛ یعنی همان چیزی که باعث شد دوستان عزیزم مهرزاد دانش و رامتین شهبازی کافه هایشان را تعطیل کنند و نیما حسنی نسب مثل خیلی دیگر از دوستان ، پرچم وبلاگش را به حالت نیمه تعطیل درآورد!
و این فقط مختص این دوستان نبود [ و نیست] چنان که در طول این مدت خیلی دیگر از بلاگرها هم حال و روز خوشی برای وب نویسی نداشتند که من هم مثل خیلی از شما دلیلش را نمی دانم.
به هر حال همه این ها را گفتم که بگویم دوباره برگشته ام. برگشته ام تا گرد و غبار چند هفته ای این صفحات دلی – و بهتر بگویم ؛ حسی – را از فضای این وبلاگ پاک کنم. بنابراین اگر بگویم دیدگاه ها و انتقادهای شما مرا دلگرم خواهد کرد سخن به گزافه نگفته ام. بفرمایید تو... دم در بد است!

گفت‌وگو با همايون اسعديان، کارگردان مجموعه‌ی تلويزيونی «راه بی‌پايان»

آن چه در پی آمد این مقدمه می خوانید گفت و گویی است که در تازه ترین شماره ماهنامه صنعت سینما (شماره ۶۳ / پانزدهم مهر ماه) به چاپ رسیده است. بعد از  بچه های خیابان این دومین و تازه ترین مصاحبه من با این مجموعه ساز موفق تلویزیونی است ؛ فیلمسازی که با  اگه بابام زنده بود (یک کار ضعیف مناسبتی که ماه رمضان سه سال پیش از تلویزیون پخش شد) کمی به بیراهه رفته بود و خوش حالم که حالا با راه بی پایان به مسیر اصلی خود بازگشته است. اصلاً به خاطر ناراحتی از این موضوع بود که با طرح همین پرسش ، سر صحبت را با او باز کردم و گفت و گو آغاز شد:

به نظر می‌رسد بعد از انحراف کوتاه‌مدتی که مجموعه مناسبتی "اگه بابام زنده بود" در مسير فيلمسازی شما به وجود آورد ، با "راه بی پايان" به مسيري که به آن تعلق خاطر داريد و مورد علاقه شماست برگشته‌ايد. نمی‌دانم اين تعبير را در مورد "اگه بابام زنده بود" قبول داريد يا نه؟
واقعيت اين است که ساخت آن مجموعه براي من يک‌جور آزمايش بود. پيشنهاد شد در زمانی بسيار کوتاه آن مجموعه را برای نمايش در ماه رمضان بسازم. ضمن اين‌که فيلمنامه‌ای به آن‌صورت وجود نداشت و من مجبور بودم کار را با يک طرح چهارده‌صفحه‌ای پيش ببرم. بنا به دلايل متعددی تصميم گرفتم آن کار را انجام دهم. می‌خواهم بگويم اين‌طوری نبود که نقطه‌نظر يا ديدگاه‌هايم درباره سينما عوض شده باشد، قرار هم نبود ادامه پيدا کند. به همين دليل وقتی دوباره کارگردانی طرح‌هايی شبيه آن پيشنهاد شد قبول نکردم ، چون انجام دادن چنين کاری فقط يک ‌بار برايم جذابيت داشت. به‌هرحال آن‌هم يک‌نوع کار بود که جذابيت‌های خاص خودش را داشت؛ ساخت نهصد دقيقه فيلم داستانی، آن‌هم در مدت زمانی کوتاه که البته برخورداری از زبان طنز هم در اين تصميم‌گيری دخالت داشت.
به‌هرحال از فيلمسازی که با مجموعه تلويزيونی بچه‌های خيابان توقع مخاطبان خود را بالا برده، انتظار بيشتری می‌رود.
اساساً نبايد از يک فيلمساز انتظار داشت هميشه مسير رو به جلويی داشته باشد. اگر اين‌طوری بود هيچ‌کدام از فيلمسازان بزرگ و سرشناس دنيا، فيلم ضعيف در کارنامه خود نداشتند. به‌هرحال آدم با افت‌وخيز مواجه است و شرايط هميشه بر وفق مراد او نيست. البته نيت همه فيلمسازان اين است که کار به کار و فيلم به فيلم، پيشرفت داشته باشند. به‌هرحال يک‌وقت‌هايی همه‌چيز با هم جور درمي‌آيد و آدم به نتيجه مطلوب می‌رسد. يک‌وقت‌هايی هم اين‌طوری نمي‌شود. يک مجموعه شرايط، عامل آن است که از نگاهی، خيلي شبيه بازی فوتبال هم هست. مثل تيمی که اين هفته خيلي خوب بازی می‌کند و نتيجه می‌گيرد، اما هفته آينده گويی طلسم شده و به خواب رفته است! در دنيا هيچ کارگردانی را نمی‌توانيد بياييد که مسير يک دست و کاملی را طی کرده باشد. در کارنامه فيلمسازی همه کارگردان‌ها، اين اوج و حضيض ديده می‌شود.

برای مطالعه باقی مانده مصاحبه می توانید روی ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه نوشته

نگاهی به مجموعه های تلویزیون در ماه رمضان امسال

تکرار ، غافل گیری و باز هم تکرار                                                                                  امین تارخ در نمایی از مجموعه تلویزیونی "اغما"

آنچه که نوشتن درباره مجموعه های ماه رمضان امسال را دشوار – و در عین حال، آسان - می کند قابل پیش بینی بودن اغلب آن هاست ؛ نقطه ضعفی که ریشه اش را می توان در آسان گیری کار در تلویزیون و همین طور دست کم گرفتن هوش و دانش مخاطب جست و جو کرد. البته از نظر دور نباید داشت مجموعه هایی که از چند سال پیش به این سو ، همراه با موسم رمضان، راهی خانه مردم می شود ، به طور طبیعی ، فرمول یا فرمول های از پیش تعیین شده ای دارد که شامل معرفی فضا و شخصیت های داستان در آغاز ، بسط و گسترش آن در میانه و پرداختن به غم انگیزترین لحظه های زندگی داستان و شخصیت ها در شب های قدر است که به طور طبیعی با حذف موسیقی ریتمیک – و احتمالاً آواز تیتراژها – همراه است.
و البته به همه این ها باید تجربه ناشده ها و قواعد محدود در موقعیت های دراماتیک و حساب پس داده را هم افزود؛ نکته ای که باعث می شود نیروهای اهریمنی داستان را از پیش متلاشی شده تلقی کنیم و گمراهی و فریبکاری برخی شخصیت ها را زمینه ای برای توبه کاری یا پشیمانی آن ها در انتهای داستان بدانیم. شاید به همین دلیل سازندگان مجموعه اغما فقط تا پایان پنج شش شب نخست موفق شدند برگ برنده را در دست داشته باشند و تماشاگران را سرگرم کنند. این مجموعه درست در جایی به پایان رسید که مخاطبان مجموعه ، در خلسه تیتراژ پایانی با این شاه بیت رو به رو شدند: « گر نیک و بد نزد خدا یکسان بُدی در ابتدا / با جبرئیل ماه رو ، ابلیس هم سیماستی».
در نگاهی عمیق تر اغما را باید نسخه مردانه او یک فرشته بود ( علیرضا افخمی) به حساب آورد ؛ مجموعه ای که دو سال پیش پخش شد و فضای فانتزی / ماورایی آن شباهت بسیار زیادی با ماجرای فریبکاری های الیاس و گمراهی های دکتر پژوهان در اغما داشت. جالب این که در نگارش فیلمنامه این مجموعه ، نام طراح سوژه (داریوش مختاری) بعد از افخمی آمده ؛ کسی که حالا در زمینه مجموعه سازی برای تلویزیون ( آن هم در مناسبت های موسمی) یک متخصص تمام عیار به حساب می آید و حضور هم زمان او در مقام ناظر کیفی یکی دیگر از مجموعه های امسال ( یک وجب خاک) بر این تخصص مُهر تایید می زند.
البته مجموعه های رمضان امسال ، غافل گیری هم کم نداشت. جدا از فاصله گرفتن برنامه سازان تلویزیونی در تیپ سازی های نخ نما شده (که مهم ترین و جدی ترین شان را باید در فیزیک ظاهری و لباس شخصیت الیاس جست و جو کرد) شاید مهم ترین غافل گیری را باید شکل گیری یک تخصص تازه در راستای فیلمنامه نویسی (به سبک ایرانی) دانست ؛ تخصصی به نام «نویسنده گفت و گوها» که سال هاست در کنار خرده گیری منتقدان (به این شیوه فیلمنامه نویسی) توسط برخی نویسندگان سرشناس به صورت پنهانی انجام می شود و این بار به شهادت تیتراژ میوه ممنوعه توسط علیرضا نادری علنی شده ؛ شیوه ای تثبیت شده در صنعت سینمای دیروز و امروز که خیلی زودتر از این ها باید جدی گرفته می شد. حاصلش را هم در همین بخش های پخش شده از میوه ممنوعه می توان دید ؛ گفتارهایی به شدت دراماتیزه شده که گاه از صنعت جناس بهره می برد تا به گفتار آهنگین – و شعر – نزدیک باشد ، و گاه ، آن قدر سترون و خالی است که به گفتارهای شکسته و گاه ، غیرطبیعی مردم عادی کوچه و بازار تنه می زند. به همین نسبت ، کارگردانی این مجموعه هم که تازه ترین دست پخت حسن فتحی به شمار می آید چنین وضعیتی دارد. تلاش فتحی که در یک خوش شانسی بی سابقه ، در این فصل و از دو شبکه مختلف ، دو مجموعه (میوه ممنوعه و مدار صفر درجه) را در حال پخش دارد بر این بود تا داستان مورد نظر خود را با کم ترین لکنت و بیش ترین تاثیرگذاری بسازد.و به نظر می رسد گرته برداری موفق او از حکایت شور آمیز و پند آموز "شیخ صنعان و دختر ترسا" (که به تعبیری از مجموعه پر طرفدار شب دهم به تار و پود میوه ممنوعه راه پیدا کرده) اینک به نتیجه رسیده و یکی از جسورانه ترین تابوهای داستان پردازی در تلویزیون ( یعنی عشق در پیرانه سری) را عینیت بخشیده است. گیرم طبع آزمایی او در ارائه یک دوئل زنانه ( فصل دیدار قدسی و هستی در بیابان) با منطق روایی تطابق چندانی نداشته باشد و بر کشف دوباره علی نصیریان در اجرای شاه نقش ها سایه بیاندازد.
البته این سنت شکنی ، تازه ترین ساخته سعید سلطانی (شکرانه) را هم در بر می گرفت ؛ مجموعه ای که با وجود تمام لکنت ها و کم توانی ها در طرح و روایت داستان ، تماشاگران سفره های افطار را به ضیافتِ پاره هایی از تن ایران زمین برد؛ فارسی زبانان مرزهای همسایه که به دلیل تنوع در تصاویر و جذابیت های جهان گردی تاجیکستان ، از این پس [احتمالاً] میزبان فیلمسازان و مجموعه سازان بیش تری خواهند بود.
در همین مسیر شاید باید یک وجب خاک (علی عبدالعلی زاده) را معمولی ترین مجموعه این فصل ، و چکیده و خلاصه شده تولیدات ماه رمضان در گذشته - و آینده- دانست ؛ مجموعه ای که سازندگانش تلاش کردند تا در غیبت رقیب قابل اعتنا از زبان طنز بهره بگیرند و مصائب تمول و پول دار شدن را به مردم خوب و خاکی جنوب شهر نشان بدهند ؛ جایی که از گذشته تا امروز ، آبشخور فیلمفارسی های رویاپرداز بوده و هر وقت در کنار صمیمیت و صداقت و معنویت ، صحبت از پیوند میمون طبقات مختلف جامعه بوده ، دوربین فیلمسازان ، گاهی به طور موقت به آن جا سرک کشیده است!


این نوشته نیز به همراه گفت و گوی ستون بالایی در ماهنامه صنعت سینما (شماره ۶۳) به چاپ رسیده است.